در بخش اول این گفتار، ایرانیان خارج از کشور را بخشی از “جامعه مدنی” ایران دانستیم و آن ها را به دو دسته سیاسی و غیرسیاسی و فعالان سیاسی(و مدنی) مهاجر را به دو دسته قدیمیها و جدیدیها و نیز دو دسته منفرد و با تعلقات جمعی و کسانی که با تعلق و برچسب جمعی فعالیت میکنند را به دو دسته جریاناتی که عمدتا در داخل کشور و یا عمدتا در خارج کشور فعالیت میکنند؛ طبقهبندی کردیم. هم چنین از یک زاویه دیگر در میان مهاجران سیاسی؛ دو گرایش کسانی که میخواهند از خارج “در” داخل و یا “بر” داخل تاثیر بگذارند، را تفکیک کردیم.
اینک با این تابلو و نکات مقدماتی “توصیفی” به بخش “تجویزی” گفتارمان میرسیم تا ببینیم ایرانیان و بخصوص فعالان سیاسی و مدنی مقیم خارج از کشور چه نقش و مسئولیتی دارند؟
هر ایرانی یک سفیر (سفیر ملت، نه دولت)
روح حاکم بر این گفتار این است که هر ایرانی مهاجر که هم چنان نگاه به وطن و دل در گرو آن دارد، یک «سفیر» است، اما سفیر ملت نه دولت. بر این اساس میتوان برخی نقشها و کارکردها و به عبارتی وظایف و مسئولیتها را برای ایشان در نظر گرفت؛ مانند:
معرفی و انتقال تجارب و مدلهای سرزمینی که اینک در آن زندگی میکند. به خصوص مهاجران قدیمیتری که در سرزمین اقامتگاه فعلیشان تثبیت شده و به ویژه دارای تخصص خاصی هستند میتوانند در حوزه تحصیلی، تخصصی و یا شغلی خود تجارب و مدلهای اجرایی و کارشناسی را به افکار عمومی ایرانیان و هم وطنان (حتی گاه مدیران و مسئولان ایرانی) معرفی کنند. از مسائل کلانی چون نحوه تقسیم قدرت و مدل سیاسی حاکم بر کشور (مثلا نسبت قدرت رئیسجمهور، صدراعظم، نخستوزیر، پارلمان، ایالتها، توزیع قدرت فدرال و…)، حل مشکل اقلیتهای قومی و زبانی و… گرفته تا مسائل مهمی چون قوانین مرتبط با زنان، سیستم رفاه اجتماعی، میزان و نحوه اخذ مالیات و… و تا مسائل جزئیتری چون حل مشکل ترافیک یا نحوه خدماترسانی شهری و…
ایرانیان خارج از کشور بعضا و مثلا در حوزه پزشکی و گاه مهندسی با احساس مسئولیت و تعلق وطنی و ملی و یا گاه برای کسب درآمد به طور خود به خودی و طبیعی این تجارب و مدلها و تکنیکها را به داخل ایران منتقل میکنند. این امر میتواند به صورت یک نقش کارکردی و یک مسئولیت و وظیفه وطندوستانه نیز مطرح شود. بدین ترتیب انعکاس و توصیف و ترجمه به فارسی تجارب و مشاهدات ساده مهاجران از نحوه حل امور گوناگون مدیریتی گرفته تا نحوه تعامل سبکهای مختلف زندگی و تا نحوه تعامل صاحب خانه و مستاجر و…، گاه حتی از سوی مهاجران جدیدالورود که با پدیدهها و مناسبات جدیدی مواجه میشوند، میتواند برای بهسازی وطن ایرانی مفید باشد. به خصوص اگر انتقال این تجارب و مشاهدات همراه نقد و بررسی و تحلیل امکان یا عدم امکان تطبیق و انطباق با فرهنگ و مناسبات بومی ایرانی و نحوه تجربه آموزی از این تجارب باشد.
معرفی و توصیف واقعگرایانه سرزمین خود و رخدادهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و… آن به همان صورت که هست برای افکار عمومی، نهادهای مدنی و حتی گاه دولتهای محل سکونت خود. حاکمان ایران گاه تصویر تحریفشدهای از ایران میدهند و برخی مخالفان حکومت ایران نیز به صورت عکسالعملی نیز گاه همین کار را میکنند. معرفی و توصیف وقایع ایران مثلا از منظر حقوق بشر، باورها و فرهنگ عمومی (مستقل از حکومت)، خواسته ها و تمایلات اقشار مختلف مردم و نظایر آن از وظایف هر سفیر ملی است.
انعکاس صدای مردم داخل کشور؛ یکی از مهمترین نقشهایی که سفیر ملی در خارج از کشور میتواند و باید ایفا کند شکستن سقف سانسور در ایران در رساندن صدای واقعی (نه اغراقشده و نه تحریفشده) اقشار مختلف مردم به جهان و جهانیان است. این وظیفه و نقش مهمی است که ایرانیان خارج از کشور در رسانههای بیرون از مرز مثلا در طی جنبش سبز به خوبی انجام دادند. بدون پژواک صدای جنبش سبز در خارج از کشور، این جنبش نمیتوانست تا این حد نضج بگیرد، معرفی شود و به اقشار مختلف مردم در جای جای ایران، حتی دورافتادهترین مکانهای کشور شناسانده شود و یا بر لایههای مختلف حکومت فشار بیاورد و تأثیر بگذارد.
طرح مطالبات اقشار مختلف مردم با افکار عمومی، نهادهای مدنی و حتی احزاب و دولتها در محلهای اقامت هر سفیر ملی و به ویژه خواست بزرگ “دموکراسی ملی” (ملی در اینجا به معنی درونجوش و نه هدایت شده از خارج)؛ یکی از مهم ترین وظایف این سفیران است. (البته طرح آنها با مثلا پارلمانها و یا بعضا نهادهای دولتی صرفا از موضع شخصی/یا جمعی یک جریان صورت می گیرد، بدون این که ادعای نمایندگی از سوی کسی و یا ملت ایران در آن وجود داشته باشد). در این راستا در جهانی که افکار عمومی بینالمللی از یک سو و در هم تنیدگی اقتصاد و سیاست بین الملل از سوی دیگر ملتها و دولتها را به هم پیوند زده است، مهاجران و فعالان سیاسی و مدنی میتوانند به طور مثال فشار افکار عمومی، نهادهای مدنی پارلمانها، دولت ها و… را بر حکومت یا جریانهای اقتدارگرا در ایران متمرکز کنند تا تسلیم مطالبات مردم شوند. همان گونه که میتوانند به عکس هم عمل کنند و در موارد و مواقعی که فشاری از این سوی جهان به مردم ایران وارد می شود (مثلا در مورد تحریمهای اقتصادی) بر افکار عمومی و نهادها و دولتهای خارجی فشار بیاورند که به نفع مردم ایران تغییر موضع دهند. در هر حال یک اصل همیشه باید راهنمای عمل این سفیران در فشار به حکومت ایران (یا گاه حمایت از آن) و یا فشار به افکار عمومی و دولتهای خارجی باشد و آن “منافع و مصالح مردم ایران” است. برای این مهاجران سیاسی و مدنی نه علاقه و تمایل به توجیه و دفاع از دولت (فرضا اصلاح طلب) مورد حمایتشان در ایران و یا برعکس خشم و نفرت کور برای سرنگونی حکومت ایران “به هر قیمت” (ولو قیمت “ایران” و “مردم”اش) نباید شاخص تعیین کننده تحلیل ها و عملکردها در خارج از کشور باشد. تنها و اصلیترین اصل راهنما منافع ایران و ایرانیان است و بس.
مشاوره و همیاری به عنوان بخشی از اتاق فکر برای داخل کشور؛ نخبگان و صاحبنظران به اجبار مهاجرت کرده به خارج از کشور به علت فراغ بال امنیتی و امنیت نسبی که در خارج از کشور دارند، می توانند بخشی از عقل منفصل جریانات و جنبشها و خردهجنبشهای داخل کشور باشند و به خصوص با نگاه با فاصلهای که به وقایع دارند به نقاط ضعف و قوت حرکتها و جریانها و جنبشها بیشتر بیندیشند و به صورت “پیشنهاد” به افکار عمومی یا به رهبران و کنشگران سیاسی و مدنی داخل کشور عرضه کنند. این امر باید همیشه با وقوف به این مسئله باشد که “داخل کشور” بستر اصلی و اساسی هر تحول و تغییری است و هر طرح و پیشنهادی باید در خود داخل محک تجربی بخورد؛ داخلی که البته خود متکثر است.
وجدان داخل بودن یکی از مهمترین نقشها و کارکردهای مهاجران خارج از کشوری است. همان قدر که خطر انتزاعی و ذهنی شدن مهاجران خارج از کشور را تهدید میکند (و این خطر و آسیب بسیار مهم و مهلکی است)، سنگینی سرکوب و فشار امنیتی و سقف کوتاه امکان فعالیت در داخل کشور برای فعالان سیاسی و مدنی، میتواند آنان را بسیار “نزدیکبین” سازد و یا دچار مینی مالیزم کند. در این دورههای فشار و مرارت و سختی و سرکوب، فضای بازتر فعالان خارج از کشوری میتواند یادآور افقهای اندکی دوردستتر (و نه البته افقهای رویایی بسیار دور) و خواستها و مطالبات فراموششده زیر فشار سرکوب و صدای فریاد ارعاب سرکوبگران باشد.
امید و انگیزهدهی در زمانه فشار و سرکوب؛ با روشهای گوناگون یکی دیگر از نقشها و کارکردهای مهاجران خارج از کشوری است. این امر میتواند و باید از طرق مختلف صورت گیرد مانند انعکاس صدای رخدادها و فعالیتهای داخل کشوری که در آنجا سانسور و پنهان میشود، یادآوری و مرور تاریخ (تاریخ بزرگترین بستر و معلم امید است)، طرح تحلیلها، چشماندازها و یا راهکارهای راهگشا برای ایجاد حرکت و تحرک و پدیداری شکاف در خیمه یاس و رکود، اقدامات ولو کوچک که به اعتراض به مظالم داخل بر فعالان صورت میگیرد و یا به یاد و بزرگداشت تلاشهای آنها و نظایر آن.
“چه نباید کرد”های خارج از کشوری
هر چند هر ایرانی و از جمله فعالان سیاسی و مدنی در خارج از کشور یک سفیر ملی است و میتواند صدای افراد یا اقشاری را منعکس کند یا آنها را مخاطب خود بداند، اما نمایندگی از کل ملت ندارد، بنابراین هیچ کس نباید در خارج از کشور به نمایندگی از مردم ایران ادعایی بکند، حرفی بزند، یا حرکتی صورت دهد.
از آنجا که موضوع و سیر هر تحول داخل کشور است هر نوع تلاش برای بدیل و آلترناتیوسازی و رهبری از خارج امری عبث و آسیبزاست. هر چند به صورت طبیعی و خودبخودی میتواند “از” و “در” بستر داخلی، رهبرانی (چه در جنبشهای خاص و چه در جنبشهای عام) برساخته شوند که فرضا به خارج از کشور هم نقل مکان کنند، نه آنکه از خارج چنین ادعایی داشته باشند.
ایرانیان خارج از کشور اگر به دموکراسی ملی (درونجوش و مردمساز) میاندیشند باید بر هر گونه دخالت قدرتها و دولتهای خارجی در امور داخلی کشورشان حساس باشند و آن را مانع تکوین طبیعی دموکراسی در کشورشان بدانند و در همین راستا نیز بر فعل و انفعالات مالی مشکوکی که گاه برخی نهادها و کشورها و دولتهای بزرگ برای اثرگذاری بر وقایع ایران و حتی هدایت آن در راستای منافع کشور خود دارند نیز حساس بوده و از آن دوری کنند و به دیگران نیز هشدار دهند. این البته به معنای محروم کردن مهاجران سیاسی و مدنی از استفاده از قدرت افکار عمومی جهان، یا نهادهای مدنی و حتی پارلمانها و احزاب و… برای آشنایی بیشتر و واقعیتری با وقایع ایران و مطالبات مردم آن و وارد کردن فشار بر حکومت ایران (و نه ملت) برای پذیرش و تسلیم شدن به اراده مردم؛ نیست.
پیش نیاز ایفای همه این وظایف و نقش ها؛ یاد وطن و مردم میهن و حفظ مستمر عشق به آن است. به جز این مهر و عشق هیچ عملی بر نمی آید و هیچ انگیزه ای تولید نمی شود. مهاجران همه خاطرات تلخ و شیرین شان؛ مرده و زنده شان را پشت سرشان و در سرزمین شان جاگذاشته اند. همه آرمان هایی که برای مردم محنت کشیده آن سرزمین دارند نیز تنها در آن جا معنا دارد. و این خود معنای الهام بخش و گرمازا و نیروده هر مهاجر سیاسی و مدنی وطن دوستی است که هم چنان نمی خواهد ریشه اش را از خاک سرزمین و سرزمینیانش بکند و جدا کند.