نگاه دیگران

پرویز جاهد
پرویز جاهد

نگاهی به فیلم نویسنده پشت پرده ساخته رومن پولانسکی

نویسنده موفقی که مهارتش در نوشتن کتاب های اتوبیوگرافی است، از طرف ناشری استخدام می شود تا خاطرات ادم لنگ، نخست وزیر سابق بریتانیا (شخصیتی تخیلی) را از زبان او بنویسد و به صورت کتاب منتشر کند اما وی بعد از شروع کار خود به تدریج وارد ماجراهایی می شود که انتظارش را نداشته است.

 

نویسنده پشت پرده، رمان پرفروش رابرت هریس که فیلم جدید پولانسکی با همین نام بر مبنای آن ساخته شده، اگر ارتباطی با رویدادهای سیاسی معاصر امروز جهان نداشت و شخصیت های اصلی آن شباهتی به چهره های سیاسی سرشناس امروز بریتانیا نداشتند، به سختی می توانست دستمایه یک فیلم تریلر جذاب و نفس گیر شود.

تئوری توطئه، رسوایی سیاسی، قتل ها و ترورهای مرموز، پرونده‌های مشکوک و انگیزه‌های پنهان و پشت پرده برای برخی تصمیم ها و اعمال مهم سیاسی و تاریخی، درونمایه های غالب تریلرهای سیاسی از سه روز کندور تا تمام مردان رئیس جمهور و جی اف کی را تشکیل می دهد، اما تفاوت مهم فیلم پولانسکی با آن فیلم ها، مهارت او در استفاده دقیق از این عناصر از یک سو و و توانایی شگفت انگیز او در ایجاد صحنه های هیجان انگیز و نفس گیر با ضرباهنگ درست است.

شخصیت های اصلی فیلم های پولانسکی، قربانیان بی گناهی اند که ناخواسته وارد شبکه مخوفی از ترور و جنایت می شوند.

دنیای هولناکی که آنها را از آن گریزی نیست. آنها یا باید مثل رزمری در پایان فیلم بچه رزمری خود را به شیطان پرستان تسلیم کنند یا همانند قهرمان فیلم نویسنده پشت پرده، بهای سنگینی برای کنجکاوی ها و تجسس های حرفه ای ژورنالیستی/کارآگاهی خود بپردازند.

 

به علاوه برخی تم های همیشگی و اصلی فیلم های پولانسکی مثل پارانویا، انزوا، عقده های جنسی، حسادت، خیانت و نفرت نیز در این فیلم وجود دارند.

نویسنده فیلم نویسنده پشت پرده از همان ابتدای فیلم خود را به عنوان نویسنده ای غیر سیاسی معرفی می کند که علاقه چندانی به دنیای سیاست و سیاستمداران ندارد. وقتی او در مقابل پیشنهاد وسوسه انگیز و سودآور ناشران قرار می گیرد، فروتنانه اعتراف می کند که دانش سیاسی لازم را برای نوشتن اتوبیوگرافی ادم لنگ ندارد.

اما او با قبول این پیشنهاد و امضا قرارداد، خود را در گردابی می اندازد که رهایی از آن برایش میسر نیست. او مسئولیتی را پذیرفته است که پیش از او نویسنده دیگری، به خاطر قبول آن جانش را از دست داد.

او بیش از آنکه به ماجراهای سیاسی پیرامون نخست وزیر سابق بریتانیا علاقمند باشد، به روابط خصوصی او با همسرش و زندگی زناشویی اش علاقه نشان می دهد.

اخبار تلویزیون در باره مشارکت آقای لنگ در تحویل تروریست های بریتانیایی به دولت آمریکا و شکنجه آنها به وسیله ماموران سیا، برای او جذاب نیست و توجهش را جلب نمی کنند.

او حتی به تظاهرات سیاسی مخالفان جنگ در مقابل ویلای نخست وزیر سابق بریتانیا و خواسته‌های آنها در مورد محاکمه او به عنوان جنایتکار جنگی اهمیتی نمی دهد اگرچه ناخواسته با یکی از فعال ترین و پرشورترین چهره‌های آنها مواجه می شود. مردی که پسر خود را در جنگ عراق از دست داده و به دنبال دادخواهی و اجرای عدالت است.

اما حرف‌های پیرمرد انگلیسی ساکن جزیره در مورد مرگ مشکوک نویسنده پشت پرده قبلی، کنجکاوی او را به عنوان یک نویسنده تحریک می کند و او را به مسیر پرخطری می کشاند.

او حتی نامی در فیلم ندارد و در نخستین مواجهه خود با نخست وزیر بریتانیا در فرودگاه، خود را شبح او معرفی می کند. عنوانی که اگرچه معرف نقش واقعی او به عنوان نویسنده پشت پرده خاطرات نخست وزیر بریتانیاست، بلکه در ضمن به طور تلویحی بر نقش او به عنوان کسی که همچون شبح وارد زندگی او می شود و از اسرار زندگی او سر درمی آورد، تاکید دارد.

 

او با نخستین جمله ای که در کتاب خاطرات آقای لنگ می نویسد، نشان می دهد که می خواهد با رویکردی ویژه و غیرکلیشه ای خاطرات این سیاستمدار مشهور را به روی کاغذ بیاورد. او بعد از شنیدن حرف های نخست وزیر سابق بریتانیا در مورد چگونگی ورودش به دنیای سیاست، از زبان او می نویسد: آنچه که مرا به دنیای سیاست کشاند نه سیاست بلکه عشق بود.

شباهت ادم لنگ به تونی بلر کاملا عمدی است و از زمان انتشار رمان پرفروش رابرت هریس که این فیلم برمبنای آن ساخته شده، به این شباهت اشاره شده است. نقش ادم لنگ در جنگ عراق، دوستی او با ایالات متحده و دنباله روی از سیاست های رئیس جمهور آمریکا و جنگ علیه تروریسم، مسائلی است که در کارنامه تونی بلر نیز وجود دارد.

اما نویسنده پشت پرده نه زندگی دراماتیزه شده تونی بلر بر پرده سینماست و نه پولانسکی، خواسته است فیلمی مستند-داستانی بر اساس زندگی نخست وزیر سابق بریتانیا با انبوهی از نماهای آرشیوی و اسناد و مدارک سیاسی واقعی بسازد بلکه او موقعیت و نقش سیاسی تونی بلر را به عنوان نقطه عزیمت داستان خود برگزیده و بقیه فیلم را بر اساس ماجراهای تخیلی محصول ذهن خود و نویسنده‌اصلی آن ساخته است.

رابرت هریس نویسنده داستان و فیلمنامه نویس فیلم نیز در باره شباهت ادم لنگ به تونی بلر گفته است: “تونی بلر در جنگ عراق مرتکب اشتباه بزرگی شد، درباره جنایات جنگی احتمالی او باید دیگران تصمیم بگیرند، فیلم نویسنده پشت پرده، زاییده تخیل است و قصد تصویر کردن تونی بلر را ندارد.”

پولانسکی استاد خلق تریلرهای نفس گیر و تکان دهنده است. فیلم نویسنده پشت پرده با اینکه با فیلمهایی چون بچه رزمری، چاقو در آب، نفرت، بن بست و محله چینی ها فاصله زیادی دارد اما همچنان نشان دهنده تسلط شگفت انگیز او بر کارگردانی، روایت، فضا سازی و خلق لحظه‌های سینمایی درخشان است.

 

با اینکه بخش مهمی از زمان فیلم را گفتگوی شخصیت ها تشکیل می دهد (گفتگوهایی که علاوه بر داشتن بار دراماتیک، دوپهلو نوشته شده و کنایه آمیزند)، اما حس ناشناخته ای از تعلیق و دلهره پنهان در فیلم وجود دارد که از هنگامی که نویسنده، برای نوشتن خاطرات ادم لنگ وارد ویلای مجلل اما دورافتاده ساحلی او در آمریکا می شود، تا پایان فیلم بی وقفه ادامه می یابد.

موسیقی الکساندر دسپلت که به سبک موسیقی های برنارد هرمن برای هیچکاک ساخته شده، بر شدت این تعلیق افزوده است.

سرنخ هایی مثل تلفن پل امت مامور سازمان سیا یا دستگاه جهت یاب داخل اتومبیل نویسنده مقتول که تصادفا در اختیار نویسنده خاطرات قرار می گیرند و او را به تدریج وارد شبکه پیچیده ای از ماجراهای سیاسی و جنایی می کند، از تکنیک های آشنای سینمای پولانسکی است که خود وامدار سینمای هیچکاک و فیلم های نوآر کلاسیک است.

پولانسکی با استفاده از این تمهیدات ما را تدریجا به گره گشایی نزدیک ساخته و با آشکار کردن نقش روث همسر نخست وزیر بریتانیا (فم فتال دنیای سیاست)، در این ماجراها و ارتباط او با ماموران سیا، فیلم را در جهتی خلاف انتظار تماشاگر پیش می برد.

پیرس برازنان و یوان مک گرگور هر دو از مطرح ترین بازیگران امروز سینمای بریتانیا محسوب می شوند اما بازی هیچ کدام قبل از این تا این اندازه دلچسب و تاثیرگذار نبوده است.

برازنان نقش سیاستمداری را که روزگاری در اوج قدرت بوده و حال بعد از کناره گیری از قدرت، همه اعتبار سیاسی و شهرت حرفه‌ای اش را در خطر می بیند، عالی بازی می کند.

پولانسکی توانسته بار دیگر بدون اینکه به خاک آمریکا پا بگذارد، فیلم دیگری بسازد که بخش مهمی از داستان آن در آمریکا بگذرد(اگرچه فیلم به جای آمریکا در آلمان فیلمبرداری شده)، سرزمینی که سابقه کیفری پولانسکی، او را از ورود به آن و فیلمسازی در آن تا مدتی نامعلوم محروم ساخته است.