نگاه روز

محمد عبدی
محمد عبدی

فیلم تازه رومن پولانسکی

سینما فدای سیاست…

“نویسنده پشت پرده” تریلر تازه رومن پولانسکی، بیش از آن که وامدار جهان دیوانه وار و جذاب این فیلمساز متفاوت لهستانی الاصل باشد،به سبک روز پهلو می زند به جریانات و اتفاقات و بحث های سیاسی، که اینجا در ساده انگارانه ترین شکل ممکن مبنی بر تئوری توطئه از این باب که امریکایی ها و سی آی ای، تمام جهان را کنترل و هدایت می کنند( حتی نخست وزیر بریتانیا را) خلاصه می شود؛ و چه حیف.

البته پولانسکی طبیعتاً می تواند اندیشه های چپ و ضد آمریکایی داشته باشد و دلیل توجه اش به این رمان سطحی رابرت هریس هم احتمالاً از همین جا نشات می گیرد (که شاید بتوان ریشه هایش را در اتفاقات زندگی شخصی او و ممنوع الورود بودنش به آمریکا هم جست و جو کرد) اما نکته اینجاست که جدای از شعار سیاسی فیلم، «نویسنده پشت پرده» دور افتادن پولانسکی از دنیاهای مورد علاقه اش را به نمایش می گذارد و بجای تکیه بر فضاها و قصه هایی که می شناسد- و استادش هم هست؛ از دنیای دیوانه وار «انزجار» تا «ماه تلخ»، از غرابت «بچه ی رزماری» تا «مستاجر» و حتی کمدی های دیوانه وار کمتر ستایش شده اما دوست داشتنی ای چون «خون آشام»  و «چی؟»- به فضایی دست می یازد که چندان همسو و همسان با دغدغه های سینمایی اش نیست.

در نتیجه فیلمسازی که استاد تریلر روانی و داخل شدن به دنیای ذهنی شخصیت هایش است(حتی مثلاً در «بن بست») اینجا کاملاً در سطح می ماند و نمی تواند ما را با دنیا  و جهان شخصیت اصلی اش درگیر کند. از این رو همه شخصیت ها در سطح باقی می مانند: شخصیت نویسنده خیلی ساده و فارغ از هر نوع پیچیدگی احساسی و انسانی است؛ شخصیتی تک بعدی که نمی داند چه می خواهد بکند و قصد و غرض اش بسط و گسترش لازم را نمی یابد و به عنوان یک قهرمان که در پی حقیقت است، تماشاگر را با خود همراه نمی کند، در حالی که طبق سنت ژانر، شخصیت اصلی باید از حداقل جذابیت های شخصیتی اولیه برای همراه کردن تماشاگر برخوردار باشد.

از سویی دیگر در گامی فراتر از ژانر و نزدیک به دنیای خود فیلمساز، دغدغه های روحی و احساسی این شخصیت می توانست بار اصلی فیلم را به دوش بکشد و فیلم را از سطح به عمق نزدیک کند؛ که اما فیلم از هر نوع نفوذ به دنیای شخصیت اصلی اش محروم است.

از طرفی ما هیچ چیز درباره شخصیت نخست وزیر نمی دانیم. آشکار است که فیلم تونی بلر نخست وزیر سابق بریتانیا را در نظر دارد- و ظاهراً هیچ ابایی هم ندارد که شخصیت او و حتی زندگی شخصی اش را کاملاً به زیر سوال ببرد؛ از «جنایتکار جنگی» خواندن او تا معرفی اش به عنوان دست نشانده سی آی ای و عنوان کردن همسر او به عنوان مامور سی آی ای که دست و دلباز هم هست و نویسنده را با خود به رختخواب می برد!- اما به عنوان یک کاراکتر در فیلم [که اتفاقاً فیلم درباره نوشته شدن کتاب خاطرات اوست] کاملاً گنگ و مبهم می ماند و فیلم هیچ اطلاعی درباره دنیا، علایق و رفتار او به ما نمی دهد، در حالی که حتی برای باور این که او یک شخصیت خنثی و دست نشانده است، ما نیاز به شخصیت پردازی و خلق یک کاراکتر داریم.

همین اتفاق درباره زن نخست وزیر هم می افتد. او در طول فیلم نقش مهمی دارد، اما باز با شخصیتی یک بعدی روبرو هستیم که مرز ظریف بین انجام ماموریت و «زن بودن» کاملاً مبهم  می ماند و ما حتی با شمه ای از احساسات زنانه ای که می تواند درام فیلم را جلو ببرد و جذاب کند، روبرو نیستیم.

سبک و سیاق و فضای تصاویر به «دوشیزه و مرگ» پولانسکی نزدیک است و فیلمساز سعی دارد با رنگ های تیره و تار و نماهای خالی و بردن فضای قصه به اماکن خلوت و تاریک، با تاکید بر فضای ابری و بارانی، تلخی و تیرگی خاصی را بر جهان فیلم حاکم کند که متناسب با قصه اش هم هست؛ اما کارگردانی حساب شده این استاد کهنه کار(منهای بازی نه چندان دیدنی برخی از بازیگران) نمی تواند ضعف های آشکار فیلمنامه را بپوشاند. در نتیجه «نویسنده پشت پرده» خلاصه می شود در چند تصویر دیدنی به سبک پولانسکی( از جمله صحنه آخر که در آن با هوشمندی ما صحنه تصادف را نمی بینیم و تنها انعکاس آن را شاهدیم در برگه های دست نوشته کتاب که باد آن را بر خیابان های لندن می گستراند و در راستای جهان فیلم یادآوری می کند که حقیقت پنهان می ماند) و انبوهی حواشی درباره قصه جنجالی آن از سویی، و حواشی جنجالی ساخت فیلم با دستگیری پولانسکی در سوئیس(به دلیل پرونده قدیمی آزار جنسی در آمریکا) و به پایان رساندن این فیلم ضدآمریکایی در حبس خانگی، که همه و همه با جهان ناب فیلم های برجسته پولانسکی(مثلاً از قصه ساده اما به شدت سینمایی «چاقو در آب») فاصله دارد و انتظار ما را برآورده نمی کند.