گزارشی از هفتمین جشنواره بین المللی فیلم های مستند کپنهاگ
«ایران» علیه «ایران»
امسال برگزار کنندگان جشنواره بین المللی فیلم های مستند کپنهاگ با در نظرگرفتن توجه جهانی به مسائل ایران، آن را در کانون توجه خود قرار داده و بخش ویژه ای را با عنوان «ایران علیه ایران» در برنامه خود گنجانده بودند.
به گفته برنامه ریزان جشنواره، تلاش شده بود که در این بخش برجسته ترین نمایندگان دیدگاه ها و مواضع مختلف در باره وضعیت جاری ایران از جنبه های مختلف در جشنواره حضور یابند که البته برخی از این افراد امکان حضور نیافتند یا در آخرین روزهای منتهی به جشنواره به دلایل مختلف از حضور در این برنامه سر باز زدند.
جشنواره بین المللی فیلم های مستند کپنهاگ که اختصارا « CPH:DOX» خوانده می شود در سال ۲۰۰۳ با حمایت سازمانهای غیردولتی و شرکت های خصوصی و کمک های دولت، شهرداری و تلویزیون دولتی پایه گذاری شد و هم اکنون مهمترین جشنواره فیلمهای مستند در شمال اروپا و اسکاندیناوی به شمار می رود.
این جشنواره به برگزاری سمینارها، کارگاه ها و جلسات بحث و گفتگو در باره موضوعات مختلف مرتبط با مستند سازی از جمله روزنامه نگاری و ارتباطات و فن آوریهای نوین در فیلمسازی و رویکردها و گرایش های تازه مشهور است.
در جشنواره امسال بیش از ۲۲۰ فیلم از دهها کشور در جشنواره شرکت داشتند، بیش از صد جلسه پرسش و پاسخ، سمینار، بحث و گفتگو و کارگاه برگزار شد و بیش از چهل و پنج هزار نفر در جلسات نمایش فیلم یا گفتگوها حضور یافتند که رکورد تازه ای برای هفتمین دوره جشنواره محسوب می شود.
لینک: سایت جشنواره: http://www.cphdox.dk/d/a1.lasso?&e=1
بخش های اصلی این جشنواره که از ششم تا پانزدهم نوامبر برگزار شد، عبارت بودند از:
مسابقه، رویکرد تازه، مرور آثار هنرمندان، بخش ویژه شامل: ساخت سوئد، پورنو، بازنگری، سیاست، بهترین ها، ایران علیه ایران، صدا و تصویر (موسیقی) و تغییرات شهری، سمینارها، بازار، کارگاه ها و عفو بین الملل بود.
در میان هیئت داوران بخش مسابقه جشنواره حنا مخملباف، فیلمساز ۲۱ ساله ایرانی مقیم پاریس نیز حضور داشت که فیلم «روزهای سبز» وی در دو اکران ویژه در جشنواره به نمایش درآمد.
«ایران» علیه «ایران» ؟
در بخش ایران علیه ایران فیلم ها و سمینارهای مختلفی در نظر گرفته شده بود که با توجه به آنکه وقایع جاری در ایران هم اکنون در صدر توجه رسانه ها و افکار عمومی قرار دارد با استقبال بسیاری روبرو شد.
در کتابچه جشنواره در باره این بخش آمده بود که ایران سرزمینی سرشار از تضادها است و درحالی که بین شهرهای بزرگ و روستاهای دور افتاده تفاوت فرهنگی بسیاری وجود دارد، وبلاگ نویس های بسیاری نظرات متضادی در باره مسائل روزمره ابراز می دارند و از این نظر کشوری با ویژگی های خاص است.
نکته قابل تامل در ارائه آمار در این مقدمه کم دقتی در تنظیم آن بود که با آمارهای رسمی و تخمینی موجود فاصله دارد، به عنوان مثال اگر بپذیریم که تعداد وبلاگ های فعال صد هزار وبلاگ است و از میان بیش از سه و نیم میلیون وبلاگ ثبت شده، می توان جامعه وبلاگ نویس فعال ایرانی را در همین حدود ارزیابی کرد، آمار هجده میلیون نفر که به اینترنت دسترسی دارند با آمار رسمی که اخیرا اعلام شده و آن را ۳۲ میلیون نفر اعلام کرده است اختلاف فاحشی دارد که متاسفانه برای تصحیح دیر شده بود.
بخش ایران علیه ایران توسط مرکز بین المللی حمایت از رسانه ها در دانمارک سازمان یافته بود و شامل فیلم های «روزهای سبز» ، «بسیجی» (مهران تمدن)، «زندگی جای دیگری ست» و «جاده رویاها» ساخته مونا رفعت زاده، «تهران بدون مجوز» (سپیده فارسی)، «رپ در تهران» (حسن خادمی)، «وکیلیسم، پرتره ای از بابک وکیلی» (سهیل حسن)، «خواننده پس زمینه» (مجتبی میرطهماسب)، «بودن یا نبودن» (فرانک شفر)، «کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد» (بهمن قبادی)، «امام زاده اینترنت» (رضا حائری) و دو سمینار «انقلاب با تویتر گزارش می شود، ایران و اینترنت» و «مستندسازی در ایران» بود.
برگزار کنندگان جشنواره از من برای شرکت در سمینار اول و در آخرین لحظات برای شرکت در سمینار دوم دعوت کرده بودند.
سمینار اول قرار بود با حضور من، آرش کمانگیر (وبلاگ نویس مقیم کانادا) و رضا حائری (مستند ساز) برگزار شود. اما بی خبری از دلیل عدم حضور رضا حائری سبب شد تا تنها فیلم او پیش از سمینار من و آرش کمانگیر نمایش داده شود. این فیلم که پنج سال پیش ساخته شده است در باره گسترش و رواج اینترنت در همه ارکان زندگی شهری و روستایی در ایران است.
من در سخنان خود در این سمینار گزارش کوتاهی از وضعیت ارتباطات، رسانه ها و رسانه های زیرزمینی در ایران ارائه دادم و برخی از مشکلات و شیوه های عملی خبررسانی از خیابانهای تهران را برشمردم و در ادامه چند نمونه از روایت ویدئویی شاهدان عینی جنبش اعتراضی که برای فرانس ۲۴ تهیه کرده بودم را نمایش دادم.
آرش کمانگیر نیز در سخنان خود در باره وظایف و راهکارهای وبلاگ نویسان برای تصحیح اطلاعات و داده های اشتباه در مستندسازی وقایع مرتبط با جنبش اعتراضی و لزوم شفاف سازی وضعیت اطلاع رسانی در این زمینه سخن گفت.
سپس جلسه با پرسش و پاسخ به همراهی روزنامه نگار دانمارکی ادامه یافت. ابتدا یکی از ایرانیان مقیم دانمارک به شال سبزی که به گردن آرش کمانگیر بود اشاره کرد و متذکر شد که وقتی جبهه بندی سیاسی خود را در سمینار مشخص کرده ای چگونه می توان به سخنانت اعتماد کرد، آرش کمانگیر در پاسخ گفت که شال سبز تعلق خاطر من به جنبش سبز را نشان می دهد ولی ارائه سمینار موضوعی ست که به گرایش سیاسی من ربط ندارد بلکه به وظیفه من به عنوان یک وبلاگ نویس برای دقت در داده ها و مستندات ارائه شده در اینترنت از اخبار ایران باز می گردد.
همین مخاطب سپس سوال را متوجه من کرد و از من خواست تا در باره شیوه تبلیغاتی طرفداران موسوی در خارج از کشور نظر بدهم و من ناچار شدم نظر شخصی م در این باره که آن چه جنبش سبز خوانده می شود هیچ ربطی به طرفداران موسوی که خواسته های مردم را در حد چهارچوب جمهوری اسلامی و حداکثر برگزاری یک انتخابات دیگر تقلیل می دهند ندارند، مردم در خیابان های تهران مدتهاست که از این خط قرمز جناح اصلاح طلب عبور کرده اند و برای من رنگ سبز چون یادآور اسلام سیاسی و طرفداران موسوی است جذابیتی ندارد و امیدوارم که به زودی این رنگ و مرزبندیها کاملا روشن و آشکار دگرگون شود.
این سوال و جواب ابتدایی مسیر سمینار را به جبهه بندیهای سیاسی کشاند که البته ما سعی کردیم بیشتر آن را به موضوع اصلی سمینار یعنی چگونگی بازتاب وقایع «انقلابی» ایران در رسانه های نوین و آلترناتیو بازگردانیم و در حالی که هنوز بسیاری از حضار به ویژه ایرانیان یا ایرانی تبارهای حاضر در سالن اصلی سینماتک خواستار مطرح کردن سوالهای بسیاری در باره چگونگی مقابله با سانسوریا امکانات تظاهرکنندگان برای ضبط و ارسال ویدئوها و حواشی آنها بودند از وقت مقرر برای پایان سمینار مدتها گذشته بود و در نتیجه بقیه صحبت ها بصورت گروهی در بیرون از سالن ادامه یافت، در صحبت با چند روزنامه نگار و شهروند دانمارکی در بیرون از سالن دریافتم که سخنان من برای اغلب آنها تازگی داشته و تصور نمی کردند که بخش مهمی از مخالفان رژیم خود را در چارچوب فعلی «موج سبز» جای ندهند.
سمینار دوم نیز قرار بود با حضور حنا مخملباف، مونا رفعت زاده، مجتبی میرطهماسب، سپیده فارسی و من برگزار شود که از میان مجتبی میرطهماسب در زمان خروج از ایران با مانع روبرو شده و ممنوع الخروج شده بود (که جشنواره در این باره بیانیه اعتراضی رسمی صادر کرد) و مخملباف و رفعت زاده به دلایلی نامعلوم از حضور در سمینار خودداری کردند و در نتیجه در آخرین دقیقه برگزار کنندگان آن را لغو کردند.
«روزهای سبز» در سالن اصلی پالادس در مرکز شهر کپنهاگ به نمایش درآمد که مملو از تماشاگران اغلب ایرانی بود، در ورودی سالن میز طرفداران جنبش سبز به تماشاگران شال سبز رنگ می فروخت و پیش از نمایش فیلم نیز کارگردان با همان شال سبز سخنان کوتاهی ایراد کرد.
فیلم متاسفانه با آنکه از شانس حضور کارگردان و دوربین ش در زمان انتخابات بهره مند بوده است ولی به شدت تبلیغاتی و سلطه جویانه است و تحمل آن تا پایان کاری طاقت فرساست، امری که مورد تصدیق برخی ایرانیان که آن را «فیلم تبلیغاتی موسوی» و برخی روزنامه نگاران دانمارکی که آن را «ترکیب ناموفقی از پروپاگاندا و شعارهای جناحی» می خواندند نیز بود. با این حال نمایش فیلم در مرکز شهر با حضور نماینده سبز پوش پارلمان و اعضای هیئت داوران سبزپوش این فیلم را نشانی از «جنبش سبز» قلمداد کرد، امری که به شدت مورد اعتراض برخی از ایرانیان بود. با این حال اغلب ایرانیانی که نشانی از سبز در لباس خود داشتند معتقد بودند که فیلم بیانگر وضعیت کنونی ایران است و تبلیغ مستقیم اصلاح طلبان و موسوی برای آنها دارای اهمیت چندانی نبود، برخی معتقد بودند که اکنون وقت زیر سوال بردن موسوی نیست، برخی دیگر معتقد بودند که موسوی جزئی از جنبش است ولی جنبش سبز منحصر به او نیست و همه مخالفان رژیم را در بر می گیرد و برخی دیگر نیز معتقد بودند که جنبش سبز یک جبهه همگانی ست که در جهت دمکراسی و لاجرم برخلاف حاکمیت فعالیت می کند و تکلیف نیروهای رهبری کننده آن در عمل روشن خواهد شد و در نتیجه اکنون «همه با هم» هستند!
برخی از ایرانیانی که با نگارنده در طول جشنواره گفتگو می کردند نیز انتقادات خود را متوجه موضوعات دیگری می کردند، دختر جوانی که تازه از ایران آمده بود می گفت: حجاب اسلامی فیلم «روزهای سبز» خفه کننده بود و به آدم احساس خفقان می داد، وی معتقد بود سازنده فیلم به این علت در رعایت حجاب اسلامی افراط کرده است که امیدوار بوده است به زودی با پیروزی موسوی به ایران بازگردد. وی همچنین به سر کردن شال سبز توسط کارگردان در مراسم رسمی را نشانه ای از این موضوع می داند، در همان حال فردای همان شب تلویزیون دولتی دانمارک مصاحبه ای با حنا مخملباف انجام داد که وی در آن بدون حجاب ظاهر شد.
یک دانشجوی سینمای دانمارکی نیز می گفت دانشجویان ایرانی در ایران ظاهرا از برخی از ایرانیان خارج از کشور مترقی تر و آگاه تر هستند به او یادآوری کردم که در سال ۱۹۷۸ نیز مشابه چنین وضعیتی وجود داشت و در خلاء رهبری اعتراضات به ناگهان خمینی با شعار های فریبنده توسط روحانیت رهبری را ربود با این حال جوانان امروز ایران با نسل جوان اواخر دهه هفتاد ایران متفاوت هستند و به سرعت مسیر خود را می یابند.
«تهران بدون مجوز» مستند جالبی از سپیده فارسی به شیوه سینما وریته بود که توجه بسیاری را به خود جلب کرد، فیلمساز در این مستند با موبایل خود ثبت زندگی امروزین طبقه متوسط شهری ایران پرداخته بود، طبقه ای که در «انتخابات» گذشته نقش مهمی ایفاء کرد و بخش مترقی تر آن پس از آن به سرعت مسیر و خواسته های خود را تغییر دادند.
فیلم عمدتا با استفاده از مصاحبه های خیابانی شکل گرفته است و تلاش می کند تا برخی از جنبه های زندگی شهری در تهران را از مراسم مذهبی گرفته تا پارتی های مخفیانه به نمایش درآورد و شاید یکی از اولین فیلم های مستند بلند ایرانی باشد که فیلمسازی با موبایل را وارد عرصه رسانه های تصویری می کند.
چند سال پیش گدار در مصاحبه ای در باره موج نو گفته بود که ما در آن زمان محدود به امکانات دوربین های فیلمبرداری بودیم و اگر دوربین های ویدئویی دیجیتالی کنونی را در اختیار داشتیم انقلابی عمیق تر در سینما به راه می انداختیم، حال گویا باید این گفته گدار را به دوربین های موبایل تعمیم و گسترش بدهیم.
«بسیجی» را روز آخر با دور تند بر روی رایانه سینماتک دیدم در نتیجه نمی توانم در باره ش اظهار نظر کنم ولی به نظر می رسد برای کسانی که مایل هستند در باره تفکر و گرایشات ایدئولوژیک بسیجی ها اطلاعاتی به دست آورند، منبع جالب توجهی باشد.
اما از نظر من مهمترین اتفاق بخش مربوط به ایران، نمایش فیلمی غیر مستند از بهمن قبادی در آن بود که با استقبال بسیاری روبرو شد.
«کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد»، در شب مراسم اختتامیه جشنواره با حضور فیلمساز در سینماتک به نمایش درآمد و علاوه بر انبوه ایرانیان حاضر در سالن با تشویق بسیار مخاطبان نیز روبرو شد.
فرصت دیدار دوباره بهمن قبادی پس از نزدیک به هشت سال به همراه تماشای فیلم خوش ساخت و درخشانش بهترین دستاورد جشنواره برای من بود.
فیلم که براساس داستانی واقعی ساخته شده است به بازنمایی گروه های موسیقی زیرزمینی ایرانی (و از این طریق چهره پنهان و سرکوب شده زندگی در ایران) می پردازد و با آنکه از قالب داستانی بهره می گیرد اما واقعیت عینی (نه فقط به دلیل واقعی بودن کاراکترها)در بطن آن به خوبی خود را هویدا می سازد و از این نظر شاید بهترین فیلم قبادی باشد که در جشنواره کن نیز خوش درخشید.
جلسه پرسش و پاسخ قبادی با تماشاگران نیز یکی از چالش برانگیز ترین و داغ ترین جلسات جشنواره بود که من شاهد آن بودم.
سوالهای مخاطبان از درخواست اعلام موضع قبادی در باره محتوای اسلام سیاسی تا نامه سرگشاده وی به کیارستمی و همچنین وضعیت سانسور و ماجرای زندانی شدن و «تبعید اجباری» وی از کشور شامل می شد.
قبادی همچنین در این جلسه گفت که نسخه ای از فیلم به همراه موسیقی متن و پیامی ویدئویی از خود را برای مخاطبان داخل کشور ارسال کرده است تا از این طریق با توجه به ممنوه بودن فیلم در خانه های خود فیلم را ببینند و در آن پیام ویدئویی از کسانی که فیلم را می بینند خواسته است که اگر نوازندگان موسیقی زیرزمینی را می شناسند به آنها کمک کنند تا بتوانند به کار خود ادامه دهند.
نکته جالب در این جلسه آن بود که نیمی از تماشاگران فیلم دانمارکی یا غیر ایرانی بودند و هرگاه بهمن قبادی پاسخی می داد که تماشاگران ایرانی را به وجد در می آورد با دست زدن وی را تشویق می کردند و سایر تماشاگران بی صبرانه منتظر می ماندند تا مترجم سخنان قبادی را ترجمه کند و دلیل تشویق ایرانیان را دریابند.
جوایز
جایزه اصلی به هارمونی کورین برای فیلم گوژپشت های آشغال محصول آمریکا تعلق گرفت. همچنین هیئت داوران از فیلم «آقای فرماندار» (که فیلم درخشانی از زندگی روزانه فرماندار اپسالا بود) ساخته منس منسون از سوئد نیز تقدیر کرد.
جایزه بخش موسیقی جشنواره به وینسنت مون مستند ساز فرانسوی برای فیلم «پژمردن گل ها» تعلق گرفت. مون که بیش از ۲۷۰ ویدئوی کوتاه از نوازندگان بارها و خیابانی ساخته است، فیلمساز خانه به دوشی است که در سراسر جهان به دنبال نوازندگان خلاق می رود و یکی از جالب ترین مستندسازان معاصر است که ویدئوهایش را روی وبلاگ ش می گذارد.
هیئت داوران همچنین جایزه این بخش را با فیلم سبک دلیان ساخته کارا بلیک از کانادا تقسیم کرد.
جایزه سازمان عفو بین الملل به «گناهکار احتمالی» ساخته روبروتو هرناندز و جوفری اسمیت از مکزیک (در باره یک زندانی متهم به قتل در مکزیکوسیتی که خانواده ش در صدد نجات وی از زندان هستند) تعلق گرفت.