مداح آرتیست

نویسنده
کیومرث مرزبان

» حرف اول/ دریچه هفته

 

تصور کنید به سینما رفته‌اید تا یک فیلمِ سینماییِ ایرانی تماشا کنید. یک خودروی پژو دویست و شش که در آن یک زوجِ جوان نشسته‌اند ناگهان با یک خودروی دیگر که در آن دو مرد ریشو نشسته‌اند تصادف می‌کنند و سپس جر و بحثِ‌شان می‌شود و ناگهان یکی از ریشوها تفنگ در می‌آورد و شلیک می‌کند.(نما هم یحتمل آمریکن شات است و هر بار که تصویر مرد ریشو را نشان می‌دهد زاویه‌ی دوربین لو انگل (low angle)است(

یحتمل مخاطب در این لحظه با خودش می‌گوید:“ما هم با این فیلمامون…خالی بندی…آخه مگه توی ایران کسی می‌تونه تفنگ حل حمل کنه؟ مگه آمریکاست؟ مگه هالیووده؟”.

بعد کمی از فیلم می‌گذرد و متوجه می‌شوند که مرد ریشویِ شلیک کننده مداحِ مشهور است که چندین بار هم به تلویزیون آمده‌است.

بارِ دیگر مخاطب می‌گوید:“این دیگه خیلی خیلی خالی بندیه…مگه مداح تفنگ داره؟”.

بعد باز کمی که از فیلم می‌گذرد و گروهی در دفاع از مداح می‌گویند که ایشان برای دفاع از خود و خانواده مجوز حملِ سلاح دارد.

مخاطب خمیازه می‌کشد و می‌گوید:“برو بابا… با این فیلم‌نامه‌هاشون… مداح مگه کیه که برای دفاع از خودش باید تفنگ حمل کنه؟ مداح مگه همون روضه خونِ خودمون نیست؟…تازه اونم تو مملکتی که ملت رو بخاطرِ آب‌بازی با تفنگ آبی دستگیر می‌کنند.”

کمی دیگر از فیلم می‌گذرد، اینبار گروهی می‌گویند که زوجِ جوان اراذل و اوباش بودند و مداح وظیفه‌ی فقهی‌اش بوده که همچین کاری را انجام دهد.

مخاطب می‌زند توی سرِ خودش و می‌گوید:“ای بابا… ایناهم با این فیلمنامه‌هاشون سید فیلد بدبخت رو دارن توی قبر می‌لرزونن…یارو سرِ دختر و پسرِ بدبخت هفت‌تیر کشیده ، بعد دختر پسره رفتن شکایت کردن ، آخه اراذل و اوباش می‌رن کلانتری شکایت می‌کنن؟”.

کمی بعد هم فیلم به سنتِ اخیرِ فیلم‌های ایرانی با پایانِ باز تمام می‌شود.بدونِ آنکه بفهمیم مداح به سزای اعمالش می‌رسد یا نه؟ بدونِ اینکه به خیلی از سوال‌های مخاطب بدبخت پاسخی داده شود.

مخاطب هم کفری و شاکی از سینما بیرون می‌آید و با خود می‌گوید:“حیفِ پول… وسترن ساختن واسه من…شما و چه به این کارا… می‌ریختم توی جوب بهتر بود…ما آخر سینمامون درست نمی‌شه…”.

ترسم از آن روزی‌ست که به این پایان‌های باز کذایی عادت کنیم.