اکبر اعلمی را تقریبا همگی مردم ایران می شناسند. نماینده منتقدی که همیشه در حال تذکر در مجلس بود. مواضع اش به اصلاح طلبان نزدیک است و مانند دیگر اصلاح طلبان سرانجام از خان شورای نگهبان به سلامت عبور نکرده است. اعلمی پس از رد صلاحیتش به دلیل عدم اعتقاد به اسلام برای ورود به مجلس هشتم، اعلام کرده بود که می خواهد نامزد ریاست جمهوری شود، اما کسی باورش نمی شد این نماینده لجوج، در این مورد هم بر حرفش بایستد و کم نیاورد. ستاد حمایت از کاندیداتوری اکبر اعلمی در انتخابات ریاست جمهوری روز دوشنبه 19 اسفند ماه اعلام کرد: ”اکبر اعلمی روز سه شنبه 20/12/87 ساعت 10 صبح پیرامون انتخابات ریاست جمهوری و اعلام کاندیداتوری مصاحبه مطبوعاتی خواهند داشت.“
اکبر اعلمی کیست؟
اکبر اعلمی در مرداد سال 1333 و در تبریز [به روایتی بندر شاه] متولد شد. محل صدور شناسنامه وی بخش رودسر و بندر شاه ذکر شده است. پدر و مادر وی متولد منطقه ای بنام هادیشهر، از توابع شهرستان های جلفا و مرند و نسل در نسل از اهالی آذربایجانشرقی اند. پدرش از کارکنان راه آهن بود و در زمان تولد اکبر در رودسر و بندر شاه خدمت می کرد. اکبر اعلمی بزرگترین فرزند خانواده است و پنج خواهر و سه برادر دارد. یکی از برادرانش در دوران شیرخوارگی درگذشت. یک سال بیشتر نداشت که خانواده اش به تهران مهاجرت کرد و اکبر اعلمی از زادگاهش دور شد. دوران کودکی را در جنوب شهر تهران و اطراف سلسبیل گذرانید. این آخرین کوچ خانواده اعلمی پس از ازدواج پدر و مادر اکبر بود. خانواده اش خیلی مذهبی نبودند و وضع مالی متوسطی داشتند؛ “از یکسو بدلیل کثرت جمعیت خانواده و از سوی دیگر دست و دلبازی پدر و کمی هم عدم دور اندیشی ایشان و مادرم، بهترین روزهای زندگی ما از اول ماه با پاکت های پر از میوه پدر در بغل و هنگام عزیمتش از محل کار به خانه آغاز و تا بیست، بیست و یکم برج ادامه می یافت و پس از آن رو به افول می گذاشت تا جائیکه معمولا هفت، هشت روز آخر ماه، اغلب هشت مان گروی نه مان بود و باز از اول برج روز از نو و روزی از نو. دوباره خوشی ها طلوع می کرد و در اواخر ماه همچنان به غروب می گرائید.“
همه کاره و هیچ کاره
در دوران نوجوانی به فراخور سنش به بازی های مختلف از گردو بازی و گل یا پوچ پرداخته تا شطرنج، ورزش های دسته جمعی، بوکس، کشتی ورزش های رزمی. وی می گوید: “اگر بجای وارد شدن به دنیای سیاست، یکی از ورزش هائی را که برشمردم، بطور جدی و حرفه ای پیگیری کرده بودم، بطور حتم در یکی از رشته های فوق به مقام های قهرمانی هم نائل می آمدم.” از 14-15 سالگی در تابستان ها با مشاغلی چون نقاشی ساختمان، کار در کارگاه های نجاری، الکتریکی، آهنگری و تعمیرگاه اتومبیل و حتی فروش محصولاتی نظیر برنج، پول توجیبی خود را در می آورد. بزرگتر که شد رانندگی و سرویس دادن به مدارس نیز به مشاغل پیشین اضافه شد. غیر از این ها تعمیرات خانه و وسایل خانگی خانواده نیز به برنامه کاری اش افزوده شد؛ “نقاشی، شیشه بری، سیم کشی ساختمان، تعمیر وسایل برقی، بنائی و حتی بعضی از ظریف کاری های خانه را خود انجام می دادم.” به قول یکی از پسرعموهایش او همه کاره و هیچ کاره بود.
اهل مطالعه، درس نخوان، بزن بهادر و غیرتی
”کیهان بچه ها”، “دختران و پسران”، “جوانان” و مجله “دانشمند”، نشریات دلخواهش بودند و بدون استثناء آنها را مطالعه می کرد. اما تا 17 سالگی با درس و مشق میانه خوبی نداشت؛ “از همین رو در کلاس های چهارم ابتدائی، هفتم و هشتم (متوسطه)، برای کسب تجربه بیشتر در جا زدم!” آنچنان که اعلمی درباره خود نوشته در بزن بهادری نسبت به همسالانش پیشتاز بوده؛ “بقول معروف از کسی نمی خوردم و در برابر دیگران هم کم نمی آوردم (فقط بجز ناظم مدرسه و دبیرستان که ناگزیر بودم تاوان درس نخواندن و شیطنت های کودکانه و نوجوانی را به آنان پس دهم).” کوچه شان در غرق او بوده و کسی جرئت نداشته به دختران محل از گل نازکتر بگوید؛ “کسی جرئت ایجاد مزاحمت برای دختران محل را نداشت و الا سر و کارش با من بود!”
اما با تحولی که آشنایی با موضوعات دینی در زندگی وی به وجود می آورد، زندگی اش به طور کامل تغییر می کند؛ ”پس از آشنایی با قران و معارف دینی بر خلاف گذشته، سوم متوسطه به بعد را بدون در جا زدن پشت سر نهادم و چنان پیشرفت کرده بودم که گاهی دبیر ریاضی از من می خواست که بجای او ریاضی را به همکلاسی هایم تدریس نمایم.
” دو سال آخر دبیرستان را بصورت شبانه خواند و روزها کار می کرد و به فعالیت سیاسی می پرداخت. بخش عمده درآمدش صرف خرید کتاب های مذهبی، علمی و سیاسی و نوارهای کاست عبدالباسط، مصطفی اسماعیل، شیخ علی بنا و شیخ طوخی و قادری می شد. شیوه مطالعه اش اما تغییر یافت؛ “در این مرحله جدید از زندگی ام خرید و مطالعه مجله دانشمند همچنان ادامه پیدا کرد اما نشریاتی مانند “دختران و پسران”، “جوانان” و “اطلاعات هفتگی” جای خود را به نشریاتی مانند “مکتب اسلام” داد.” موسیقی دلخواهش در آنروزها در تواشیح و قرائت قران اساتید بزرگ مصری و سرودهای فلسطینی و گاهی اگر فرصت پیدا می کرد بعضی از نوارهای عارف، گلپایگانی و ایرج خلاصه می شد. شیوه شیطنتش نیز عوض شده بود. او در بازگشت از جلسات قرائت قرآن حاج مروت، به همراه دوست صمیمی اش محسن بادپا شیشه مشروب فروشی های پشت پادگان حر را با سنگ می شکست و پا به فرار می گذاشت.
از تعصبات کورکورانه تا پیوند عقل و دین
به تقلید از مادر و خواهرش از 12 سالگی روزه می گرفت تا افطار شکمی از عزا در آورد، اما تا 17 سالگی نماز نمی خواند. وی در دوران جوان تعصبات شدیدی داشت. آنچنان که خود نوشته خواهرانش از چهار–پنج سالگی به دلیل تعصبات وی روسری به سر می کردند. از 12 تا 19 سالگی همیشه از اول ماه محرم به کمک چند تن از هم محلی های خود، بانی دایر کردن تکیه ای برای عزاداری امام حسین بود، در اعیاد مذهبی هم مسئولیت آذین بندی و چراغانی محل، اغلب به عهده وی بود. آنچنان که خود گفته تحول اساسی در زندگی اش از زمانی آغاز شد که توسط دو تن از دوستانش با هیئتی مذهبی آشنا شده و به قول خودش الفبای دین را می آموزد. او از اولین جلسه ای که در آن شرکت کرده و با آیاتی از قرآن آغاز و پایان یافته بود، به عنوان نقطه عطف زندگی اش یاد می کند.
فردای همان روز از دو دوست خود می خواهد که کیفیت خواندن نماز را به وی آموزش دهند، سپس از مادرش نیز همین درخواست را می کند. او سپس به مسائل دینی علاقه مند شده و علاوه بر نماز، بطور کامل با قرائت قران، تجوید و کم و بیش با تفسیر آن نیز آشنا شد. آنچنان که جلسات قرائت قران محمد تقی مروت و حاج هوشنگ بادپا، تفسیر قران و آموزش صرف و نحو عربی حاج آقا دمشقی، معارف آقایان مظلومی و مظاهری، سخنرانی های آیت الله مطهری، سخنرانی ها، درس های اسلام شناسی و تاریخ ادیان دکتر شریعتی پاتوق همیشگی اش شد.
زندگی، عملکرد و آثار چند شخصیت در انتخاب مشی و شخصیت سیاسی، انقلابی آنروز وی تاثیر گذار بودند. آنچنان که نوشته این شخصیت ها عبارتند از “علی(ع) و نهج البلاغه اش، امام حسین(ع)، چه گوارا، فیدل کاسترو، زنده یاد دکتر علی شریعتی، مرحوم تختی و زنده یاد خسرو گلسرخی و دفاعیات جانانه اش در بیدادگاه آنروز.“
خلبان فراری
سال 55–56 و پس از اخذ دیپلم، با انگیزه سیاسی در آزمون دانشکده خلبانی شرکت کرد و پس از پشت سر گذاشتن آزمایشات و مراحل، به عنوان دانشجوی خلبانی پذیرفته شد. چند ماهی از دوره نگذشته که متوجه شد در این دانشکده و شغل انتخابی نمی تواند به اهداف سیاسی اش دست یابد، بنابر این عید سال بعد دانشکده خلبانی را ترک کرد. تبعات ترک شغل و دانشکده آن بود که برای انجام خدمت سربازی به عنوان سرباز صفر به پادگان صفر پنج کرمان اعزام شود. در پادگان صفر پنج کرمان به فعالیت های سیاسی اش ادامه داد تا اینکه پس از پایان دوره آموزشی به توپخانه اصفهان (واحد کاتیوشا) اعزام شد. بدین ترتیب فعالیت سیاسی اش در اصفهان و این پادگان بیشتر شد. سرانجام با فتوای آیت الله خمینی مبنی بر ترک پادگان ها توسط سربازان، وی شبانه با اسلحه از پادگان فرار کرده و خود را به تهران رساند.
پس از آگاه ساختن پدرش دوباره فرار کرده و خود را به سنندج می رساند تا آب ها از آسیاب بیافتد. چندی بعد دوباره به تهران باز گشت و به کمک م.پهلوان یکی از دوستانش که در لبنان دوره چریکی دیده بود، گروه مسلحانه سیاسی- فرهنگی “صدای حق” را تشکیل داده، تا علاوه بر تهیه و توزیع اعلامیه های انقلابی (اغلب شامل اعلامیه های آیت الله خمینی بود) و شعار نویسی، در مبارزات خیابانی هم مشارکت فعال داشته باشند.
اکبر اعلمی در این مدت زخمی می شود؛ “در یکی از همین مبارزات خیابانی (میدان انقلاب و مقارن با حمله گارد شاهنشاهی به دانشگاه تهران 8/11/1357) در درگیری مسلحانه با ماموران، به شدت از ناحیه دست و صورت و شکم مصدوم شدم.” به دلیل وخامت حال ابتدا در بیمارستان هزار تخت خوابی بستری شد، چون بیم دستگیری از سوی ساواک می رفت، وی را به بیمارستان شفا یحیائیان منتقل کردند و برای کم شدن خطر او را در بخش زنان تحت مراقبت قرار دادند. 25 روز دوره درمان وی طول می کشد؛ “توسط مردم و آمبولانسی که برای انتقال مجروحان به بیمارستان، در میدان انقلاب مستقر شده بود، بالاخره پس از 25 روز در اثر اصرار زیاد من، در تاریخ 5/12/1357 از بیمارستان خارج گشته و برای حاکمیت یافتن یک طبقه جدید و رسیدن به وضعیتی که امروز در آن گرفتار شده ایم، دوباره به صف مبارزات مردمی پیوستم.“
انقلابی که اعلمی خواستارش بود
با تشکیل سپاه پاسداران، وی به عنوان مسئول واحد سیاسی - فرهنگی سپاه تهران مشغول به کار شد و همزمان به درس خوان در دانشگاه نیز ادامه داد. چندی بعد مسوولیت حفاظت فرودگاه تهران را نیز به عهده گرفت. در همین دوران یعنی سال 58 پدرش را از دست داد و مسوولیت خانواده را بعهده گرفت. با شروع جنگ در سال 59 به جبهه رفت و جانشینی عملیاتی سرپل ذهاب در زمان فرماندهی شهید اصغر وصالی را عهده دار شد. او در همین دوران 33 ماه در جبهه ماند، ضمن آنکه دو بار از ناحیه شکم و صورت مجروح شد. [45 درصد جانبازی] وی در سال 66 در رشته های علوم اقتصادی با گرایش بانکداری (دانشگاه علامه طباطبائی)، حقوق- علوم قضائی (دانشکده علوم قضائی- 1366) فارغ التحصیل شد، ضمن آنکه در همین دوران در شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی و موسسه علوم بانکی نیز عضویت داشت. او همواره تاکید می کند در تمام دوران تحصیل از هیچ یک از سهمیه ها برای ورود به دانشگاه استفاده نکرده است.
بازگشت از جنگ، ادامه تحصیل و خدمت دولتی
اواخر سال 1366 از طریق یکی از دوستانش در وزارت کشور به وی پیشنهاد شد تا فرماندار مغان شود. در آنزمان ”علی اکبر محتشمی” وزیر کشور و “سروش” مدیر کل سیاسی این وزارتخانه بود. به دلیل برخوردی که با روحانیون و متنفذین- از جمله دستور بازداشت امام جمعه موقت و مسئول عقیدتی سیاسی ژاندارمری- داشت، عذرش به نحوی خواسته شد و در آبان سال 67 از مغان مراجعت کرد. مرعشی او را برای فرمانداری دماوند، بروجرد و خرم آباد پیشنهاد کرد، اما آنچنان که وی می گوید کارشکنی های شریعتی معاونت پارلمانی وزارت کشور سبب شد که او نتواند به کار به عنوان فرماندار ادامه دهد. او به علت بازداشت امام جمعه به دادگاه کارکنان دولت احضار شد و چندی بعد با اعلام برائت و از سال 68 به بعد عهده دار مشاغلی چون معاون اداره کل امور انتظامی، معاون اداره کل بازرسی و معاون اداره کل دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت کشور، وهمچنین مدیر کل بازرسی بنیاد مستضعفان و جانبازان و مشاور سیاسی و اجتماعی سرپرست بنیاد(در زمان مهندس موسوی) شد.
روزنامه نگاری و نمایندگی مجلس
از سال 69 و همزمان با مشاغل دولتی، به حرفه روزنامه نگاری نیز روی آورد و به عضویت هیئت پذیرش و تحریریه روزنامه سلام در آمد. طی همین دوران که تا سال 78 طول کشید بیش از 500 مقاله نوشت و مشاورت تحقیقات و پژوهش های فرهنگی بنیاد شهید را برعهده داشت. وی در سال 75 کارشناسی ارشد خود در رشته اقتصاد بین الملل را از دانشگاه علامه طباطبائی اخذ کرد. در سال 78 در انتخابات مجلس ششم از حوزه تبریز، اسکو و آذرشهر کاندیدا شد، و با اخذ 190 هزار رای وارد مجلس ششم شده و به عضویت کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی در آمد. او هرچند از جمله نمایندگان اصلاح طلب محسوب می شد، اما همه گاه از مواضع سیاسی دولت علی الخصوص بحران اتمی انتقاد می کرد.
او در دوره ششم مجلس از امضای بدون مجوز مجلس پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای توسط دولت خاتمی به شدت انتقاد کرد و آن را گامی در جهت تضیف منافع مردم ارزیابی کرد. به دلیل انتقادها و مواضعش از جمله معدود نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم بود که توانست، از سد شورای نگهبان رد شده و دوباره به عنوان نماینده وارد مجلس هفتم شود. او این بار نیز در کمیسیون امنیت ملی عضو شد و به عنوان اولین اقدام ستاد حمایت از منافع ملی و حقوق هسته ای در مجلس هفتم را تشکیل داد. طی دو دوره نمایندگی مجلس بیش از 90 بار وزرا را برای پاسخگویی به مجلس فرا خوانده و در نطق های پیش از دستور خود از مواضع دو دولت خاتمی و احمدی نژاد انتقاد کرده است.
استیضاح دولت امام حسین
اما اعلمی نتوانست به عنوان نماینده وارد مجلس هشتم نیز شود. علت آن بود که در سخنرانی اش در زنجان [آذر 86] به دلیل سخنانش مبنی بر استیضاح دولت امام حسین، امام سوم شیعیان در صورت وجود چنین دولتی و بروز خطا از سوی دولتی ها، و پیآمد آن انتقاد برخی تندروها و علی الخصوص شبستری امام جمعه تبریز، که با اعلمی میانه خوبی نداشت، وی رد صلاحیت شد. شبستری اعلمی را عامل زلزله و بی دین خوانده بود، اعلمی هم در پاسخ وی را به رانت خواری و فعالیت های پر شائبه اقتصادی متهم کرده بود.
او خود درباره این دوران نوشته است: “تا سال 1378 هیچیک از دوجریان موسوم به چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا که قدرت را در انحصار خود و پیاده نظام های خویش داشتند، مایل نبودند و اجازه نمی دادند تا در عرصه مدیریت کشور از یک سقف خاص و سهمیه ای که باند های قدرت برای شهروندان در نظر می گرفتند، عبور کرده و توانائی های خود را ظهور و بروز دهم. در سال 1378 بطور مستقل (در اردوگاه اصلاح طلبان) در ششمین دور انتخابات مجلس ششم شرکت کردم و [توانستم] به عنوان نماینده اول این حوزه انتخابیه انتخاب و وارد نهاد موسوم به خانه ملت شدم و تا خرداد ماه 1387دو دوره متوالی در سمت و کسوت نماینده مردم تبریز، آذرشهر و اسکو در مجلس شورای اسلامی خدمت کردم و عاقبت پاداش یک عمر خدمات و زحمات صادقانه و بدون کوچکترین طمع و چشمداشتی به مردم و کشورم را با مردود اعلام شدن اعتقاد و التزامم به اسلام، از سوی خدایگان عافیت طلب روی زمین دریافت کردم! انّا لله و انّا الیه راجعون” اعلمی نظرات جالبی نیز درباره دولت احمدی نژاد دارد؛ “برخی از ادعاهای دولت مانند ادعای ملانصرالدین در تعیین مرکز زمین است!” و “ دولت نهم دولت عجایب است!” از آن جمله هستند.
وضعیت خانوادگی و علاقه ها
در سال 1360 ازدواج کرد. خطبه عقد این وصلت را آیت الله خمینی خواند؛ “متناسب با جو آنروز، یک مراسم بسیار کوچک و ساده هم با حضور اعضای درجه یک هر دو خانواده برگزار کردیم.” همسرش اهل تهران و خانه دار است و حاصل ازدواج آنها یک پسر و چهار دختر است. او غیر از نوارهای قرآن به موسیقی سنتی و پاپ نیز گوش می دهد؛ ”شجریان، محمد اصفهانی، حسام الدین سراج، شهرام ناظری، علیرضا عصار، بنان، معین، قمیشی(البته یکی دو تا از نوارهایش که از مضامین و محتوای ارزشمندی برخوردارند)، احسان خواجه امیری و رضا صادقی و چند نفر دیگر که در برخی سریال های صدا و سیما می خوانند، به فهرست موسیقی ها و خوانندگان دلخواهم اضافه شده است.”
او هرچند مانند گذشته متعصب است، اما دیگر آنگونه نمی اندیشد؛ “یقین دارم که حجاب مساوی با چادر نیست و حتی چادر های مشکی که امروزه همسر و دختران و مادر و خواهرانمان بر سر می کنند، نه تنها واجب نیست و هیچ نسبتی با اوامر و نواهی شرعی و دین اسلام ندارد، چه بسا بدلیل آثار سوء آن بر روحیه بانوان، استفاده از آن جایز نیز نباشد.” او ضمن معرفی تک تک اعضای خانواده درجه یک، دو و سه اش می افزاید که هیچ یک از آنان شغلی در حکومت ندارند و از هیچ رانتی استفاده نکرده و همگی مانند دیگر مردم زندگی می کنند.
خلاصه سوابق خدمتی و مسئولیت های پس از انقلاب
- مسئول واحد سیاسی، فرهنگی سپاه تهران
- مسئول حفاظت فرودگاه تهران
- جانشین عملیاتی سرپل ذهاب در زمان فرماندهی شهید اصغر وصالی
- آموزش عقیدتی_سیاسی پادگان ولیعصر
- 33ماه حضور داوطلبانه و بسیجی در جبهه های غرب و جنوب
- دو بار مصدوم شدن از ناحیه دست، شکم، پا و صورت(جانباز 45 درصدی)
- عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی و موسسه علوم بانکی در طول تمام دوران دانشجوئی
- فرماندار مغان
- معاون اداره کل امور انتظامی وزارت کشور
- معاون اداره کل بازرسی وزارت کشور
- معاون اداره کل دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت کشور
- مدیر کل بازرسی بنیاد مستضعفان و جانبازان و مشاور سیاسی و اجتماعی سرپرست بنیاد(در زمان نخست وزیری مهندس میر حسین موسوی و مهندس باقریان)
مشاغل و مسئولیت های انتخابی
- هشت سال اشتغال به روزنامه نگاری همزمان با انجام کارهای اجرائی(از سال 69- 78)؛ - مسئول هیات پذیرش روزنامه سلام(سعید حجاریان و عیسی ولائی دو عضو دیگر این هیات بودند) - عضو هیات تحریریه روزنامه سلام(دبیر سرویس های گزارش، شما و مسئولین و از همه جا و از همه کس) - مشاور تحقیقات و پژوهش های فرهنگی بنیاد شهید - دو دوره نماینده مجلس - هشت سال عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی - چهار سال رئیس گروههای دوستی، پارلمانی؛ ایران- انگلیس و ایران- سریلانکا با انتخاب نمایندگان عضو، در مجلس ششم - چهار سال رئیس گروههای دوستی، پارلمانی؛ ایران- آلمان و ایران- اسلوونی با انتخاب نمایندگان عضو، درمجلس هفتم - دو سال رئیس شورای نظارت بر سازمان صدا و سیما با انتخاب نمایندگان مجلس ششم - عضو هیات عالی نظارت بر سفرهای خارجی کارکنان دولت با انتخاب نمایندگان مجلس هفتم - عضو هیات عالی نظارت بر عملکرد نمایندگان ناظر مجلس در مجامع مختلف، در مجلس هفتم