می خواستم طنز بنویسم، قضیه جدی شد، راستش را بخواهید نمی توانستم این حرف هایی را که می خوانید، نگویم.
نادرشاه هفت سال پادشاه خوبی بود، ملت دوستش داشتند، هفت سال پادشاه بدی بود، پدر مردم را درآورد. گاهی اوقات مسوولان مملکت ما هنوز به یک سال نرسیده به هفت سال دوم نادر می رسند. از سه چهار ماه قبل که بحران دولت شدید شد و مجلس و منتقدان اصولگرای دولت چاره ای جز برخورد با این دولت نداشتند، احساس خطر بوجود آمد. دولت هم که در رویای جهانی شدن احمدی نژاد به سر می برد، مجبور شد خودش را جمع و جور کند و به نظر می رسد فعلا دولت دارد خط عوض می کند. به نظرم این مشخصات در دولت احمدی نژاد وجود دارد:
1) در درون حاکمیت دولت احمدی نژاد به عنوان دولتی ناکارآمد شناخته شده است. این ناکارآمدی تقریبا در همه حوزه ها اثبات شده است، دولت توانایی عمل کردن به هیچ وعده ای را ندارد.
2) در میان مراجع و روحانیون و مذهبی های سنتی، دولت احمدی نژاد دولتی است که نمی تواند ظواهر جامعه را درست کند.
3) در سطح جهان، دولت احمدی نژاد به عنوان دولت خطرناک شناخته شده است.
4) در میان مردم، گروههای مختلف صنفی هر کدام به دلایل مختلف با دولت مشکل دارند. زنان مشکل دارند، چون خواسته هایی دارند که این دولت به دلیل همان خواسته ها سرکوب شان می کند، دانشجویان نه می توانند نفس بکشند و سوسول بازی دربیاورند، نه می توانند سیاسی بشوند و مخالفت کنند، نه می توانند چپ باشند و در کنار دولت چپ احمدی نژاد قرار بگیرند، چون متهم به توده ای بودن می شوند و نه می توانند راست باشند، چون متهم به آمریکایی بودن می شوند. معلمان مشکل مالی و حقوق و دستمزد دارند. رانندگان و کارگران مشکل صنفی دارند. از همه بدتر، احمدی نژاد تا دهان باز می کند، یک دردسر جدید به وجود می آید. مثلا در هفته گذشته مردم اقلید خود بخود دشمن احمدی نژاد شدند و از دیروز مردم اهواز و آبادان به دلیل تغییر ناگهانی رئیس منطقه آزاد اروند مخالف دولت شدند. قضیه ساده است، آقای الف نون دهان باز می کند، عده ای تمام زندگی شان در معرض خطر قرار می گیرد. این خبر کوچکی نیست که در ده روز گذشته 60 نفر از مردم اقلید که هیچ مشکل سیاسی نداشتند، توسط گلوله نظامیان زخمی شدند و دو نفر کشته شدند. فقط بخاطر اینکه احمدی نژاد در جمع هیجانزده شد و حرفی را زد که نباید می زد. دولت بدون اینکه هیچ نیازی به دشمن داشته باشد، به دلیل ماهیت ناکارآمد و غیرمردمی اش تولید دشمن( و نه مخالف) می کند، از طرفی هم دوستانش را ناامید می کند. مثلا دیروز احمدی نژاد توسط حزب الله به دلیل بوسیدن دست خانم معلم دوران کودکی اش شدیدا متهم شد که رفتار غیر اخلاقی دارد، در حالی که مردم عادی نیز به دلیل این رفتار احمدی نژاد طرفدار او نشدند، چون همزمان دارند کار او را در برخورد با بدحجابی می بینند. مساله این است که دولت مثل بیماری که دچار مشکل عدم کنترل مجاری ادراری و اداری خودش است، دائما دارد یک جای جدیدی را کثیف می کند.
5) دولت از رقبای خود می ترسد و می خواهد رقبا را تبدیل به مخالف و مخالفانش را سرکوب کند، اما هیچ مخالف شناخته شده ای جلوی چشم دولت نیست، به همین دلیل دولت دارد دشمن می سازد. مخالفان دولت هم دائما اعلام می کنند که نه طرفدار براندازی اند و حتی برخی از آنها اعلام می کنند که طرفدار دولتند، اما دولت به آنها اتهام می زند که جاسوس دشمن هستند، مثلا حسین موسویان به عنوان دیپلماتی که دو روز قبل بازداشت شد، چندی قبل کلی دلیل آورده بود که اعمال دولت در حوزه هسته ای چقدر خوب است. یا مثلا نوشین احمدی خراسانی یکی از کسانی که کمپین یک میلیون امضا را حمایت می کند، در مصاحبه اش کلی توضیح می دهد که حرف های ما اصلا خطرناک نیست. اما دولت و قوه قضائیه به زور به او می گویند که قصد براندازی دارد. یا همین حسین درخشان بدبخت بیچاره، این همه مقاله می نویسد که اثبات کند که طرفدار دولت و حتی وزارت اطلاعات است، اما به او اتهام می زنند که عامل اسرائیل است. دانشجویان کشور اصلا سیاست را رها کرده اند و یک صدم بحرانی که در دوره خاتمی ایجاد می کردند، نمی کنند، اما یک دفعه از طرف آنها نشریه چاپ می کنند و آنها را مجبور می کنند که به رهبری اهانت کنند که بعدا بشود سرکوب شان کرد. به نظر می رسد دولت مثل لات های مستی که وسط کوچه دنبال نفس کش می گردند، عربده می کشد که کسی نفس بکشد، اما کسی حرفی نمی زند، با این وجود به هرکسی که از کوچه رد می شود، حمله می کند. مشکل این است که دولت آماده جنگ بیرونی و سرکوب داخلی است و ابزارش را هم دارد، اما کسی نیست که بخواهد بجنگد یا مورد سرکوب قرار بگیرد.
6) یک بحران بزرگ دولت این است که اگر بخواهد حمایت عامه مردم را به دست بیاورد، حمایت نظامیان و مراجع را از دست می دهد و اگر حمایت مراجع و نظامیان را بدست بیاورد، حمایت عمومی را از دست می دهد. اگر اولی را از دست بدهد، در انتخابات اگر نگوئیم از اصلاح طلبان و میانه روها، حداقل از رقبای اصولگرای خودش شکست می خورد. و اگر بخواهد حمایت مراجع را از دست بدهد، باز هم در انتخابات شکست می خورد، چون حمایت سیستم دولتی و آرای ساخته شده را از دست می دهد. احمدی نژاد حالا دیگر نه می تواند ادعا کند ضدامپریالیست است، نه می تواند ادعا کند مدافع تهیدستان است، نه می تواند ادعا کند طرفدار علم است، نه می تواند ادعا کند طرفدار اخلاق است، شده است یک وضعی که از هر طرفش را بگیرند، از طرف دیگر بحران بوجود می آید.
7) در حال حاضر دولت به ابزارهای شناخته شده قدیمی پناه برده است، می گوید که ضد امپریالیست است، اما این ضدامپریالیست بودن را از طریق سرکوب عوامل آن اثبات می کند و نه از طریق مبارزه واقعی یا جنگ با امپریالیسم. دولت هرکسی را عامل امپریالیسم می داند و می خواهد سرکوب کند، از طرفی بازی های نمایشی مردمی بودن با حضور استانی و شهرستانی و با دادن پول برای کسانی که برای رئیس جمهور نامه بنویسند می دهد، و از طرف دیگر با کشاندن پلیس در خیابان به بهانه مبارزه با بدحجابی وحشت عمومی ایجاد می کند. این رفتارها معمولا فقط یک نتیجه دارد و آن اینکه مردم را روز بروز از دولت منزجرتر می کند.
8) در داخل حاکمیت نیز یک معادله دو جانبه وجود دارد، دولت اگر بخواهد با دشمنان بجنگد انتخابات را از دست می دهد، اگر نخواهد با دشمنان بجنگد و در فضای آزاد زندگی کند، از سوی رقبا به سقوط نزدیک می شود. به نظر می رسد که دولت مثل گربه ای است روی شیروانی داغ، هر کاری بکند، با بحران مواجه می شود. این وضع را در زبان فارسی استیصال می گویند، مردم ایران در این موارد اخلاق بسیار بدی دارند، وقتی می بینند کسی به چنین بحرانی افتاد از او دور می شوند، نگاهش می کنند و سعی می کنند ضربه نخورند تا طرف کاملا از حرکت بایستد.