سر مار

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

چنین است توصیه پادشاه عربستان به آمریکا و در هفته سوم آذرماه 1389 که جهان متحد در برابر جمهوری اسلامی منزوی بر سر میز مذاکره دیگری نشسته است….

“چراغ سبزهای کم‌سابقه هیلاری کلینتون ” به “مار” این هفته به تمامی روشن می شود تا “مساله اتمی” شاید به سامانی برسد. سلاح های آماده شلیک هفته پیش از میان اسناد ویکی لیکس سر بر کشیده بود. سند دیگری در اغازاین هفته منتشر می شود: “مَروان حَماده، وزیر ارتباطات لبنان، پس از کشف یک شبکه مخابراتی به مقام‌های آمریکایی گفت: این شبکه ارتباطاتی نه تنها اردوگاه‌های آموزشی حزب‌الله و اردوگاه‌های فلسطینی را پوشش می‌دهد، بلکه تا اعماق مناطق مسیحی‌نشین نیز نفوذ کرده‌است.شرکت مخابرات ایران دارد لبنان را در دست خود می‌گیرد.”

روزهای پیش از شروع مذاکره، طرفین برگهای خود را رو می کنند. تنها چند روز از ترور دو دانشمند اتمی توسط “حرفه ای های کارآزموده” می گذرد. مجید شهریاری دانشمند ارشد هسته ای و به گفته علی اکبر صالحی رئیس سازمان انرژی هسته ای ایران “مسؤول طرح های بزرگی” در آژانس هسته ای ایران بوده است. فریدون عباسی دانشمند 52 ساله هسته ای که  جان سالم بدر برد، در وزارت دفاع ایران کار می کند. او یکی از “معدود کارشناسان ” وزارتخانه است.نام  او درقطعنامه  شورای امنیت  درکنار نام محسن فخری زاده، دانشمند مظنون به هدایت برنامه هسته ای” ایزوتوپ های سوختی و لیزری مخفیانه ایران” مشاهده می شود.

روزنامه گاردین پشت پرده ترور دو دانشمندهسته ای را تا حدودی آفتابی می کند:” خط مقدم جنگ با ایران آنچنان که همگان تصور می کنند درتاسیسات غنی سازی نطنز و یا کوه های اطراف قم و یا پایگاه های سپاه پاسداران، محل انجام آزمایشات موشکی، طراحی نشده است. بلکه این جنگ در دانشگاه ها و نواحی حاشیه ای تهران، جائی که نخبگان دانشگاهی زندگی می کنند، در جریان است. این یک جنگ سری و حساس است که در آن غیرنظامیان به سوژه های اصلی تبدیل شده اند و به نظر نمی رسد مجید شهریاری آخرین قربانی آن باشد.”

مجله تایم در هفته گذشته ادعا کرد جزئیات حمله را از یک “کارشناس اطلاعاتی غرب مطلع از این عملیات” دریافت کرده است و اطمینان داد که در این حملات “ردپای موساد اسرائیل” مشهود است. “اگر معلوم شود که موساد در این حملات دست داشته است، خونریزی در قلب تهران نشان می دهد مقطع مرگباری از یک جنگ مخفیانه سالهاست که علیه برنامه هسته ای ایران در جریان بوده است.”

عموم صاحب نظران معتقدند: “پیچیدگی و مهارت زیادی در عملیات تروربه کار رفته بود و مجریان آن بدون جا گذاردن اثری از خود از صحنه گریخته‌اند. هم به لحاظ انگیزه (فعالیت‌های هسته‌ای ایران) و هم به لحاظ اجرا، این عملیات همه نشانه‌های مشخصه کار موساد را در بر دارد.”

جمهوری اسلامی که مدعی اشراف اطلاعاتی بر جزئیات امور در ایران است، مات و حیران می ماند. رئیس دولت کودتا نه تنها موساد، بلکه سازمان های دیگر اطلاعاتی غرب را دراین ترور دخیل می داند. با اینهمه در مذاکرات شرکت می کند تاشکایت به جلسه مذاکره ببرد. این امرنشانه مهمی از انزوا و ضعف جمهوی اسلامی تلقی می شود.

چهار روز پیش از آغاز مذاکرات ایران با گروه 1+5، سه کشور از شش کشور این گروه، در بیانیه‌ای مشترک ایران را به “رویارویی با غرب و همکاری‌نکردن بر سر مسئله‌ هسته‌ای” متهم می کنند.تقسیم کار باآمریکا، کاملا خود را نشان می دهد.

انگلیس، فرانسه و آلمان مصرّانه از ایران می خواهند “به نگرانی‌های غرب درباره ماهیت برنامه‌ هسته‌ای‌اش توجه کند.” موضعشان شفاف است: “هیچ گزینه‌ای جز این وجود ندارد که ایران به طور فعال در رفع بی‌اعتمادی‌ ایجاد شده و اثبات صلح‌آمیز بودن ماهیت برنامه هسته‌ای خود بکوشد.”

و وزیر دفاع انگلستان موضع جهان را در یک عبارت بزبان می آورد: “جامعه جهانی، ایران با قابلیت ساخت سلاح اتمی را تحمل نمی‌کند.”

جمهوری اسلامی مثل همیشه “به روایت های حماسی برای مصرف داخلی” رو می آورد. استفاده تبلیغاتی از یک فرآیند ساده شیمیایی در دستور کار قرار می گیرد.تولید نخستین محموله “کیک زرد” در بوق می شود.

محاکمه و مذاکره در ژنو- به تعبیر رضاتقی زاده- “بدون پیشرفت” پایان می گیرد. هیات مذاکره کننده که نماینده “بیت” ـ علی باقری- هم در آن نقش اصلی را پیدا کرده به جائی نمی رسد. جهان نشان می دهد که به ترفندهای جمهوری اسلامی وقوف پیدا کرده و به تصمیم واحد رسیده است: “سرمار را باید کوبید.”

 دور بعد مذاکرات در استانبول خواهد بود. یک تحیلگر سیاسی- حسین باقر زاده- می پرسد: “هنگام نوشیدن یک جام زهر دیگر فرا رسیده است؟”

درهفته ای که علی مطهری از برنامه اصول گرایان برای حذف علی لاریجانی از مجلس آینده می گوید، علی شکوری راد در اصفهان فاش می کند صادق لاریجانی هم در شب 22 خرداد پیروزی موسوی راتبریک گفته بود، لاریجانی سوم بیکار نمی ماند و سخن حکیمانه ای می گوید: “زیرا ما کشوری وسیع و دارای دموکراسی کم نظیر هستیم…” نادرستی جمله را باید به حساب ترجمان اندیشه از انگلیسی به فارسی دانست و در “ کشور وسیعی که ماداریم” به نظاره “دمکراسی کم نظیری” نشست که از قضا این هفته درخانه بزرگ خاندان لاریجانی و توابع را می زند و بدجورهم می زند.

آیت الله وحید خراسانی که پدر خواهر زن برادر همین صادق لاریجانی باشد، درمرز 90 سالگی و از مراجع مسلم شیعه است. او که سنت حوزه نجف- مخالفت با تئوری حکومت اسلامی و ولایت فقیه بود را در قم نمایندگی می کند - در جریان سفر ده روزه رهبر جمهوری اسلامی  به قم به دیدار وی نرفت وحاضر نشد او را در بیت خودبپذیرد.

 این هفته سایت اصولگرای  الف با ترجیع بند “از آیت الله انتظار می رفت”، تمام دلخوری های جناح حاکم از این روحانی رابیان می کند. وجواد لاریجانی بهترازهمه می داند سرکوب همه مراجع در “دموکراسی بی نظیر” به همین ترتیب آغاز شده است.

آیت اله منتظری فقط یکی از این مراجع بود که سال پیش در چنین روزهائی در نوعی حبس خانگی در گذشت و ماموران امنیتی “دموکراسی بی نظیر” حتی برگزاری مراسم  سال راهم برایش ممنوع کرده اند.

حکم اعدام برای یوسف ندرخانی، کشیش نوکیش مسیحی صادر شده ه، و مربی وسه بازیکن مشهور فوتبال ایران بعلت شرکت در یک میهمانی دستگیر شده اند تا عمق و دامنه دموکراسی را به جهانیان نشان بدهند.

و تازه، این از نتایج سحر است. روز تاریخی۱۶ آذر ماه ماموران وزارت اطلاعات دفتر روزنامه شرق را محاصره وسپس به آن یورش می برند. مدیر و سرمایه گذار روزنامه، و سه روزنامه نویس سرسناش را دستگیر می کنند و به محل نامعلومی می برند.

کشتی پوسیده نظام در گرداب استبداد و فساد- به تعبیر یک سایت فارسی زبان - به سوی خوفناکترین گرداب ها پیش می رود. روزنامه ها ی دنیا از” آلودگی هوای تهران” می گویند وبا توجه به برنامه های مسخره دولت کودتائی برای حل این معضل که ریشه در بنزین های سرب آلود دارد، می پرسند:

“وضعیت «هشدار» است یا «مضحکه»؟”

و مقامات “نظام مقدس” گرفتار “آقا” هستند که این هفته برای بار چهارم  به قم رفته است و لابد ملت هم نباید علت این سفرها را بدانند و ازمیان شایعات متعدد یکی راقبول کنند:

هر چه هست کسانی مانند احمد جنتی سعی می کنند رهبر طالبان شیعی را کنار دست خدا بنشانند و بادمجان چینیان دورقاب استبداد “چفیه” عربی او را رنگ تقدس می زنند. محسن رضایی، فرمانده سپاه در دوران جنگ و حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در سخنان جداگانه ای، چفیه علی خامنه ای را “سرشار از نورانیت، برکت و معنویت” عنوان می کنند.

محسن آرمین که گفته بودچفیه ابتدا در جبهه پارچه ای بود برای خشک کردن عرق، در زندان آب خنک می خورد و معلوم نیست وقتی از کاربرد چادر ابریشمی توسط  محسن رضائی با خبر شود، چه حالی پیدا می کند: “درجریان مانور عاشورا که در سال 1374 در منطقه عمومی ساوه برگزار شد،  چفیه جزو لباس رهبر جمهوری اسلامی شد. پیشنهادات مختلفی برای اینکه فرمانده کل قوا با چه لباسی در مانور عاشورا شرکت کنند ارائه شدودر نهایت ایشان به ابتکار خودشان با چفیه در آن مانور حضور یافتند. از آن پس بود که چفیه معنویت مضاعفی پیدا کرد.”

بساط چاپلوسی و تملق کران تا کران گسترده است. انگارکسی از گزارش برخی جرایدجهان خبر ندارد که مطلع شده اند در دادگاه بین المللی قتل سعد حریری، اسناد دخالت مستقیم علی خامنه ای ودستور او برای ترور این رهبر محبوب لبنانی، علنی خواهدشد.

انگارنه انگار که نرخ بیکاری به بالاترین حد خود در ۲۱ سال گذشته  رسیده و وزیر بهداشت زنگ خطر رابه صدا در آورده است: “آتش فشان ایدز ایران، در راه است.”

گفتی کسی این خبر را نخوانده است: “بعد از دو دهه تعلل پاکستان و هند برای خرید گاز ایران از طریق احداث خط لوله موسوم به «صلح»، ترکمنستان با حمایت مالی بانک توسعه آسیا و حمایت سیاسی آمریکا در شهریورماه امسال توانست با کنار زدن ایران، قرارداد اولیه احداث خط لوله ترکمنستان-افغانستان-پاکستان- هند را به امضای رؤسای جمهور هر چهار کشور در این پروژه برساند.”

رئیس دولت کودتا با اعلام انتخاب مارادونا بعنوان مربی تیم ملی فوتبال، می خواهد جنجال تازه ای راه بیاندازد. ومثل اینکه یادش رفته باشد که قرار است جمهوری اسلامی مدیریت جهان را بعهده بگیرد، دستور می دهد ورزش ایران دردوره بعدی مسابقات آسیائی به این مقام ها برسد: “دوم آسیا، بیستم در المپیک، یکی از سه قدرورزشی.

بعد هم در همایش سراسری رانندگان حمل و نقل عمومی جاده ای، آنها را علیه رهبران جنبش سبز تحریک می کند:“یک تار موی رانندگان را با آنهایی که خیال می کنند کسی هستند، عوض نخواهم کرد”.

سید احمد خاتمی، امام جمعه تهران، روی پاس احمدی نژاد، آبشار می زند: “آنها فکر می کنند اپوزیسیون نظام هستند و قدرت در آینده در دست آنها است.آنها باید بدانند که این آرزو را به گور خواهند برد.”

حرف دیگری هم می زند و اسثنائا مفید: “دلیل تکرار واگویی های مکرر جریان فتنه از سوی مقام معظم رهبری این است که در طول حدود 18 ماه گذشته سران فتنه از مواضعشان عقب نشینی نکرده اندو مدام حرف های آمریکا و انگلیس شادکن مطرح می کنند.”

یکسال ونیم است که طالبان شیعه می گیرند و می برند و می کشند. آخرین شاهکارشان همین هفته علنی شده است: “سعید ملک پور برنامه نویس سایت های اینترنتی از سوی دادگاه انقلاب اسلامی تهران به اعدام محکوم شده است. وی دو سال پیش از سوی مرکز بررسی جرایم سازمان یافته دستگیر شد و بنا بر گفته ی خانواده اش پس از دستگیری در شرایطی غیر انسانی در سلول‌های انفرادی و تحت شکنجه مجبور به اعتراف و پذیرش اتهامات مختلف علیه خود شد. این اعترافات در دادگاه بعنوان مدرک جرم برای محکومیت وی استفاده شده است.”

در این یک سال ونیم “سعید” ها را میکرب نامیده و خس و خاشاک خوانده اند، وحالا  احمدخاتمی حرف رهبر را بر زبان می آورد: رهبران جنبش عقب نشینی نکرده اند.

فرمانده ارتش به محبوبیت موسوی و کروبی اعتراف می کند. احمد جنتی سوز جگر را فریاد می کشد: “دشمن اگرچه سرکوب شده اما هنوز نابود نشده است. این مسئله در جاهای مختلف خود را نشان می دهد، در هر جا بتوانند عده ای را تحریک می کنند، فریب می دهند، حقایق را دگرگون می کنند و بلندگوهای خارجی هم به آنها کمک می کنند.”

و در دل پائیز گرم و آلوده تهران، آفتاب دیگر بار می آید، دلیل آفتاب. شانزده آذردیگری می رسد. در فضای فوق امنیتی “آتش زیر خاکستر” سر برمی کشد. شعار مرگ بر دیکتاتور باردیگر طنین اندازمی شود.

بیانیه های مختلف دانشجوئی می گوید: “سکوت قبرستانی و نظم آهنین در دانشگاه ها شکسته شده است.”

شیخ دلاور مهدی کروبی پیام می دهد: “جریان حاکم با این شرایط، قادر به ادامه‌ راه نیست.تجربه نشان داده که فضای ترس و خفقان باقی نخواهد ماند.دروغ، تزویر و ریا هیچگاه پایدار نیست.”

و فریاد دو زن، بر آتش گرما بخش آزادی می دمد. زهرا رهنورد در زندان بزرگ ایران بانگ می زند: “ما همه لیلا توسلی هستیم و همه شهادت می دهیم که شما آمران و عاملان جنایت، در روز عاشورای حسینی، استخوان و دنده و قلب خانم “شبنم سهرابی” را زیر ماشین له کردید و به شهادتش رساندید، مردم را از پل‌ها پرت کردید و به شهادت رساندید.لیلا توسلی را به آن دلیل که شاهد این جنایات بوده به زندان بردید اما بزودی آتش زیر خاکستر گواهی خواهد داد. تاریخ نیز شاهد است و گواهی می دهد که امثال شما پایدار نبوده اند و این وعده الهی‌ست که باطل رفتنی است.”

و بهاره هدایت از زندان اوین آمدن بهار رانوید می دهد: “ساییده شدیم و نشکستیم و سر خم نکردیم. همچنان ایستاده ایم، اگر چه با دل های تنگ و بی قرار، نظاره گر تلاش مستبدان برای تاراج گلدانی هستیم که ما و گذشتگانمان برای پروردنش، خون دل به سینه فرو خورده ایم.میانمان حصار افکنده اند، اما در این سر هنوز هوای آن همه یار دبستانی است که دست در دست هم خواندیم و یاد مشت های گره کرده و فریادهاست که از گلو برکشیدیم که عشق میان ما را هیچ خشت و آهن و سنگی دیوار نمی تواند بود.”

 سرمار قطع خواهد شد. فرویدن آزادی بر جای ضحاک استبداد خواهد نشست.