ژرژ مالبرونو
گفته های کریم سجاد پور، محقق آمریکایی ایرانی الاصل از مؤسسه صلح بین المللی کارنگی نشان دهنده نکات تازه ای از جامعه ایرانی است که می تواند در سیاست گذاری کشورهای دیگر موثر واقع شود. خلاصه ای از این گفته ها را جمع آورده ام.
خاموشی جنبش مخالفان در جمهوری اسلامی
بیش از یک سال پس از انتخاب مناقشه آمیز محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران که منجر به وقوع موجی از اعتراضات بی سابقه طی ۳۰ سال گذشته شد، رهبران جنبش سبز که درواقع جنبش مخالفان است، دیگر به منطق گسستگی از حکومت اعتقاد ندارند. تظاهرات خیابانی روز به روز کمتر می شوند و جنبش سبز به انتهای بن بست نزدیک می شود. همان طور که نزدیکان محمد خاتمی رییس جمهور پیشین معتقدند، در حدود ۷۰ درصد مردم ایران طرفدار این جنبش هستند، ولی این عدد ناظران را به اشتباه می اندازد. حتی اگر ۹۰ درصد ایرانیان نیز طرفدار این جنبش باشند، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. زیرا در میان این ۷۰ درصد معترض، تنها عده ای کوچک حاضرند جانشان را بخاطر این جنبش ازدست بدهند. در عوض، در جناح قدرت، دقیقاً برعکس است. طرفداران حکومت بسیار کم اند، ولی آنها حاضرند به هر قیمت ممکن حکومت را نجات دهند. باید به شواهد رجوع کنیم: مردم ایران آمادگی این را ندارند که ۳۰ سال پس از انقلابی که شاه را سرنگون کرد، شاهد انقلاب دیگری باشند. امروز چالش در نظر مخالفان بدین صورت است: تعریف مجدد اهداف مبارزه با ملحق شدن بخش های دیگری از جامعه، مانند اتحادیه ها، بازار و همچنین دیگر اقشار ناراضی در کلیه نقاط کشور.
از دید واشنگتن، سه سناریو برای حل مشکل هسته ای ایران
من سناریوی اول را سناریوی چین می نامم. در ایالات متحده برخی معتقدند که مانند چین چهل سال پیش، یک ایران هسته ای نیز می تواند به رهبران این کشور، اعم از عملگرا و انتحاریون، احساس مسؤولیت دهد و چه بخواهیم چه نخواهیم باید راه همزیستی با بمب ایرانی را فرابگیریم. پس از شکستی که در تلاش اوباما برای مذاکره با ایران پیش آمد، به نظرم این سناریو دیگر در واشنگتن در دستور کار نیست.
پس از آن، مسأله حمله نظامی برای رفع مشکل مطرح می شود: این سناریوی بنیامین نتانیاهو و برخی از محافل نومحافظه کار در ایالات متحده است. ولی سناریوی اوباما نیست که برعکس از زمان انتخابش به دنبال ایجاد پل ارتباطی و رفع مشکلات به طرق دیپلماتیک بوده است.
در نهایت، سناریوی سوم به نظرم قدری منطقی تر می رسد و آن خودداری از بیان برخی مباحث است: درواقع تهدید ایران به خوبی احساس می شود، ولی نباید آن را آشکارا نشان داد، زیرا در اینصورت حکومت تهران آن را به مثابه چراغ سبز جامعه بین المللی نسبت به سیاست های فعلی اش تفسیر می کند. این بدان معنی است که تحریم ها باید تشدید شوند و تدابیر جدیدی باید برای کاهش سرعت برنامه هسته ای ایران، با حفظ گزینه های مذاکره، اتخاذ گردد. در آینده ای نزدیک شاهد اعمال تحریم های جدیدی خواهیم بود: تحریم هایی مشابه با تحریم های اعمال شده علیه برخی مقامات جمهوری اسلامی که در سرکوب مردم نقش داشته اند. ولی به موازات آنها، باراک اوباما همچنان گزینه مذاکره را در نظر خواهد داشت. او درحال ایجاد یک اجماع بین المللی درمورد جمهوری اسلامی است. این سناریو باید تا آخر دوره ریاست جمهوری اوباما در کاخ سفید، یعنی تا سال ۲۰۱۲ به طول انجامد. ولی پس از آن ممکن است این سناریو دیگر سناریوی سارا پالین، نامزد جمهوریخواه، درصورت برنده شدن در انتخابات، نباشد.
پیامدهای حمله به تأسیسات هسته ای ایران
این حملات بی شک فاجعه بار خواهند بود. بمباران تأسیسات ایران دوباره منجر به ملی گرایی خواهد شد و مطمئناً شاهد خواهیم بود که حتی رهبران مخالفان، موسوی و کروبی نیز از انتقادات حکومت نسبت به این حملات دفاع کنند. آنها نمی توانند به شیوه دیگری عمل کنند. ایران کشوری است که ملی گرایی در آن به شدت به چشم می خورد. از سوی دیگر، زمانی که از اسراییلی ها می پرسم تا کی حاضرند از بمباران تأسیسات هسته ای ایران چشم پوشی کنند، پاسخ می دهند دو یا سه سال. پس این صرفاً وقوع مشکل را قدری به تأخیر می اندازد، ولی درنهایت هیچ چیز حل و فصل نخواهد شد. برعکس، این ریسک وجود دارد که حمایت ها در مورد برنامه هسته ای افزایش یابد و سرنگونی حکومت تا ۱۰ یا ۱۵ سال به تعویق افتد. پس می توان گفت که بهای این حملات بسیار گزاف و نتیجه آن منفی خواهد بود.
منبع: فیگارو، اول اکتبر