نگاهی به فیلم “ خارج از تهران” از مونیکا ماجونی
اولین سفرم، بازگشتنم بود
یک ، فیلم “ خارج از تهران” یک مستند انسانی است، پیش از آن که یک مستند درباره سیاست یا جنبش سبز یا وقایع پس از انتخابات 1388 ایران باشد. فیلم چهار داستان را درباره چهار “ قربانی” روایت می کند. افرادی که بدون اینکه خود را برای مجادله ای سیاسی با سیستم سرکوب آماده کرده باشند، قبل از آنکه به خود بیایند، در لیست سیاه یک حکومت قرار می گیرند. ناگهان درها به روی شان قفل می شود و یکباره خود را بیرون کشور خود می بینند. یک بار گفته ام “ اپوزیسیون اصلی حکومت های آرمانگرا زندگی است.” و قربانیان در حکومت آرمانگرا کسانی هستند که بیش از هر چیز زندگی طبیعی و معمولی خود را دوست دارند؛ خانواده، دوستان، حرفه و شغل، خانه، شهر و سرزمین شان را دوست می دارند و بطور طبیعی دوست دارند همان زندگی را ادامه دهند. آنها تصمیم ندارند به جای مهمی بروند، قهرمانی پیروز و بزرگ شوند، یا در رهبری حزبی قرار بگیرند. دوست دارند عشق بورزند، شاد باشند و آزاد باشند. “ خارج از تهران” فیلمی از جنس جنبش سبز مردم ایران است، کوشش مردمی عادی که برای کسب حق زندگی، داشتن حق انتخاب و یک زندگی عادی تلاش کردند، اما قربانی شدند. اگر فهرست تمام کشتگان وقایع پس از اعتراضات انتخاباتی خرداد 88 را مرور کنیم، کمتر کسی را پیدا می کنیم که سابقه مبارزاتی داشته باشد. آنها با یک شیوه مدنی به کسی که قانونا نامزد انتخابات بود رای دادند. حق شان با تقلب نادیده گرفته شد، اعتراض کردند و قربانی شدند. حسین طباطبایی، مستندسازی که سالها با ساختن فیلم مستند درباره مسائل فرهنگی و ایران شناسی با صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران کار می کرد، یکی از این آدمها بود. بعد از انتخابات او و همسرش مثل میلیونها ایرانی معترض به خیابان رفتند. حسین از تظاهرات فیلم گرفت، مثل همه آنها که در خیابان بودند. مثل آن چهار پنج نفر که دوربین شان شاهد کشته شدن نداآقاسلطان بود. در جریان درگیری، حسین به کتک زدن بانویی میانسال توسط ماموران سرکوب اعتراض کرد. پلیس او را دستگیر کرد اما پس از مدت کوتاهی آزاد شد. حراست صدا و سیما در جریان پیگیری او که کارتش توسط پلیس دیده شده بود، از فیلمهایی که او از تظاهرات گرفته بود، خبردار شد و از او خواست فیلمهایی که از مردم گرفته است، به وزارت اطلاعات تحویل بدهد. او از همین جا وارد پروسه “ قربانی شدن” شد. اگر فیلمها را تحویل می داد، مردمی که تصویرشان در فیلمها بود، به عنوان آشوبگران خیابانی دستگیر می شدند. اگر می ماند، مجبور بود به گونه ای فیلم بسازد که مورد رضایت حکومت پلیسی باشد و این همان چیزی بود که به آن اعتقاد نداشت. حسین حالا دیگر نمی توانست حتی یک فیلمساز معمولی هم باشد، او زیر ذره بین قرار گرفت. تصمیمش را گرفت. خودش را به ایتالیا رساند و تصمیم گرفت بماند تا از شرافت حرفه ای اش دفاع کند. اگرچه او در فیلم “ خارج از تهران” سوژه یک فیلم مستند است، اما دهها ساعت ساخت فیلم مستند او را با دوربین و حس تصویر آشنا کرده است. از همین رو شاید طبیعی ترین و بهترین بخش فیلم بر دوش اوست. اتفاق دیگری داستان حسین را دیدنی تر می کند، او موفق می شود کاری بکند که خانواده اش بعد از ماهها جدایی به ایتالیا بیایند. حسین داستانش را زمانی روایت می کند که مشغول تمیز کردن خانه اش است، خانه را نقطه به نقطه تمیز می کند تا همسر و دو دخترش بیایند. از در خانه بیرون می آید، در را می بندد، به سوی فرودگاه می رود و در مسیر رفتن به فرودگاه داستانش را تعریف می کند. صحنه دیدار در فرودگاه که بدون اطلاع همسر و فرزندانش تصویربرداری شده است، صحنه ای نفس گیر است، برای حسین، برای دوربین و برای ما که روی صندلی نشستیم. تصویر کوبنده، خجالتی و پر از احساس و زیباست. انگار همه تصمیم گرفته اند فرض کنند دوربینی وجود ندارد، و فیلمبردار از عهده واقعه ای که فقط یک بار ممکن است در عمر حسین اتفاق بیافتد، تصویری زیبا می گیرد.
دو ، ابراهیم: مونیکا ماجونی، مجری موفق شبکه تلویزیونی رای ایتالیا در دومین فیلم اش چهار داستان را بخوبی در هم تنیده است. تلاش او براین نیست که با کارهای عجیب و غریب یا روایتی داستانگونه از واقعیت مستند، به فیلم داستانی نزدیک شود. اگر ما داستان این چهار نفر را دوست می داریم، بخاطر این است که هر کدام از این آدمها قهرمان یک داستان پیش بینی نشده اند. داستانی که می شد دستمایه یک فیلم داستانی قرار بگیرد. شیوه تدوین فیلم براساس منطق حسی داستانهاست. ورود و خروج به داستان هر کدام از این چهار نفر به گونه ای رخ می دهد که بیننده احساس آشفتگی نمی کند. دوربین ابراهیم( مهتری) را در پاریس پیدا می کند. او در ترافیک سرگردان پاریس در ماشین در حال رفتن است. ابراهیم که در فعالیتهای انتخاباتی تلاش می کرد و جزو سبزهای فعال بود؛ یکی از هزاران هوادار یکی از نامزدهای انتخاباتی بود که با توزیع اطلاعات از طریق اینترنت در فضایی که حکومت با سانسور علیه دو کاندیدای غیردولتی تلاش می کرد، تا فضای انتخابات را به نفع خود کنترل کند و وبلاگ نویس ها و کاربران اینترنتی تلاش می کردند تا اطلاعات را قبل از انتخابات و پس از آن برای مردم توزیع کنند. ابراهیم دستگیر شد و در زندان ابتدا مورد شکنجه قرار گرفت و سپس با باتوم مورد تجاوز قرار گرفت. او که بشدت از نظر جسمی و روحی آسیب دیده بود، پس از آزادی به پزشکی قانونی رفت و بدون اینکه آنها بدانند که چه اتفاقی افتاده است، تجاوز به او را تائید کردند. او موضوع را به رهبران جنبش سبز اطلاع داد و خبر تجاوز به یک اتفاق مهم خبری تبدیل شد. حکومت تحت فشار شدیدی قرار گرفت و آنها همین فشار را بر روی ابراهیم منتقل کردند. دیگر جای ماندن نبود. ابراهیم همراه با مادرش با اتوبوس به ترکیه رفت و از آنجا ویزای فرانسه را گرفت و در پاریس ماند. ابراهیم، با صورت کودک وارش، داستان رنج آور خودش را در مقابل دوربین بازگو می کند. عکس ها و مدارک شکنجه جلوی دوربین است. ما آن را می بینیم. اما آنچه بیننده تماشا می کند، زبان فارسی و لحن آرام و گاه شاعرانه ابراهیم است که شاید کاملا با موضوعی که از آن حرف می زند، متفاوت است. انگار دارد یک داستان عاشقانه را بازگو می کند. مثل گریستن و نجوایی آرام است، نه فریاد. شاید همین شیوه بازگویی اوست که بیشتر اثرگذار می شود. وقتی درباره بدترین لحظات اش حرف می زند، یاد صحنه خودکشی آرام دخترک در فیلم “ موشت” روبربرسون می افتم. دخترک روی شیب کناره رودخانه می خوابد و غلت می خورد و دوربین بدون اینکه صحنه سقوط او در آب و مرگش را نشان بدهد، تنها صدای افتادن او را در فضای خالی بازگو می کند. یک نفر مرد! همین! اما داستان ابراهیم به اینجا ختم نمی شود. او که برای دادن گواهی در مورد نقض حقوق بشر به ژنو رفته است، به پاریس برمی گردد. شب، هنگامی که برای قدم زدن بیرون رفته است، ضاربی که به فارسی حرف می زند، با چاقو به او ضربه می زند و او را بشدت زخمی می کند. پلیس ضرب و شتم را گواهی می کند. مونیکا بسرعت خودش را به پاریس می رساند و تصاویر این ضرب و شتم را می گیرد. دوربین این بار ابراهیم را با سروصورت و بدنی مجروح به ما نشان می دهد.
سه ، عباس: عباس خرسندی از زاویه دیگری ماجرای خودش را می گوید. “ خارج از تهران” فقط در ایتالیا و پاریس نیست، عباس خرسندی راوی داستان خودش در کردستان عراق است. او بعد از فشارهای شدیدی که در زندان اوین موجب بیماری اش شده، ده روز مرخصی استعلاجی از زندان گرفته و در همان روزهای مرخصی از ایران گریخته است. خرسندی به ما می گوید که تعداد کسانی که در زندان به دلیل رها شدن در حالت بیماری مردند، کم نبودند. او می ترسد که اگر با همین وضع بیمار به زندان بازگردد، جان سالم به در نبرد. خرسندی با کمک گروهی از کردها، که یکی از کارهای مهم شان نجات دادن جان مردم گرفتار است، او را به کردستان عراق می برند. عباس، مردی است پنجاه ساله که در رشته اقتصاد در دانشگاه درس می دهد. مردی آرام که به زحمت و با آرامش حرف می زند. از آن آدمهایی است که جز خانواده و شرافت و اعتقاد به آزادی و کمک به دیگران چیزی ندارند و از همین دفاع می کنند، حتی بیشتر از خودشان. مسیر عبور عباس و زندگی دشوارش را در کوهستان های کردستان عراق می بینیم. او منتظر است تا بتواند از آنجا برود، جایی که در فاصله ای نه چندان دور شکنجه گرانش منتظرند. آنها همیشه آدم فروش هایی را دارند که براحتی با تحویل دادن یک فراری پولی به چنگ بیاورند. زندگی ساده و روستایی در دل کوههای کردستان، سختی شرایط گریز را نشان می دهد. شاید یکی از مهم ترین اثرات و نتایج فیلم “ خارج از ایران” تغییر باور مردم ایران و جهان در مورد پناهندگان ایرانی است، فیلم می گوید که آنها در شرایطی دشوار و تحت فشار زندگی می کنند و مهم تر از همه این که آنها نمی خواهند بمانند، آنها می خواهند برگردند.
چهار ، نرگس: وقتی با نرگس کلهر حرف زدم، گفت: “ یک نفر باید جلوی پدرم را می گرفت، او داشت بد می کرد.” نرگس کلهر، دختر بزرگ مهدی کلهر مشاور فرهنگی و هنری محمود احمدی نژاد است. مادرش استاد دانشگاه صدا و سیماست و خودش فیلمسازی می کند. او که فیلمی درباره شکنجه ساخته بود، دو سال قبل آن را به جشنواره برلین عرضه کرد. او مثل هر دختر معمولی دانشجوی ایرانی بدون هیچ آشنایی با جشنواره ها، بدون ارتباط با ایرانیان خارج از کشور و بدون استفاده از موقعیت پدرش، که اصلا از کار او خوشحال نبود، فیلمش را به جشنواره برلین برد. او فقط می خواست فیلمش را نشان بدهد و به وضعیت موجود اعتراض کند. در تمام فیلم “ خارج از تهران” نرگس فقط یک جا آن هم از زبان یک راوی به ما می گوید که پدر نرگس مشاور رئیس جمهور کشوری است که او از آنجا گریخته است. نرگس در آلمان ماند و به ساختن فیلم و کار پرداخت. در فیلم “ خارج از تهران” نرگس راوی داستان است. انگار اوست که کار پژوهش و ساختن فیلم را انجام می دهد، پرونده چهار قربانی را بررسی می کند و درباره آنها حرف می زند. کار واقعی او بجز فیلمسازی تلاش کردن برای مقابله با نقض حقوق بشر در ایران است.
پنج ، مونیکا: فیلم “ خارج از تهران” یکی از بهترین فیلمهای مستندی است که با نگاهی متفاوت، البته نه از “ داخل ایران” به دیدن وضع امروز کشور پرداخته است. مونیکا ماجونی، از طریق صنم غیائی مترجم زبان ایتالیایی با شبکه گسترده ای از حامیان جوان جنبش سبز در ایران ارتباط برقرار کرد. شاید مهم ترین مساله این فیلم نگاه واقعی، غیر تبلیغاتی و غیرسیاسی او به یک وضعیت است. دیدن موقعیت بشری در بحران سیاسی. ساعتها فیلم درباره وقایع پس از انتخابات ایران ساخته شده است، اما تقریبا کمتر فیلمی توانسته است تا این حد از اغراق و دروغ دور بماند. مونیکا ماجونی تلاش کرد جای خودش را در میان مردمی معمولی پیدا کند. مردمی که به هیچ گروه سیاسی وابسته نیستند، و شاید اصلا اهل سیاست نیستند. دو فیلمساز، یک وبلاگ نویس و یک استاد دانشگاه. زاویه دید انسانی فیلم، اثر آن را از یک فیلم تبلیغاتی یا ضد تبلیغاتی بالاتر می برد. فیلم نسبت به ظلم و تحقیر و رنج انسانی بی طرف نیست. چه کسی است که به انسان احترام بگذارد و بی طرف باشد؟ اما این فیلم برای دفاع از نگاه انسانی اش نه اغراق می کند و نه دروغ می گوید.
شش ، داریو: داریو کوراتولو مشاور هنری فیلم بود. کارگردانی هنری فیلم که شامل مدیریت فیلمبرداری آن نیز می شود، از بخش های مثبت فیلم است. حرکت دوربین، دکوپاژ فیلم و رابطه دوربین با شخصیت های فیلم به گونه ای است که گوئی آدمی با چشم آدمها را می بیند، نه با دوربین. دوربین در خدمت شخصیت هر کدام از چهار نفری است که هر کدام شخصیتی متفاوت دارند. دوربین مزاحم نیست و مثل خیلی از فیلم های اثرگذار فیلمبردار خوب، فیلمبرداری است که دیده نمی شود. تدوین روبرتو دی تانا، چه از نظر زیبایی شناسی و چه از نظر فنی مجموعه تصاویری که از چهار شخصیت متفاوت در چهار فضای کاملا متفاوت با چهار داستان متفاوت هستند، به فیلم مستندی منسجم تبدیل کرده است. همه اینها نشان از یک تلاش دارد. تلاش برای ارائه سندی واقعی که چون واقعی است تاثیرگذار است. معمولا کمتر پیش می آید که سالن بزرگ سینمای جشنواره ونیز با جمعیتی فراوان شاهد یک فیلم مستند نسبتا طولانی باشد. درست برخلاف سخنرانی های احمدی نژاد در سازمان ملل متحد، هیچ کس در طول نمایش اصلی فیلم، صندلی های سالن را ترک نکرد. تماشاگران سینمایی جشنواره ها معمولا آدم های مودبی هستند، اما تحمل فیلم خسته کننده، الزاما به معنی ادب نیست. در چهار فیلم کوتاه مستند که روز قبل از نمایش “ خارج از تهران” نشان داده شد، تقریبا یک سوم جمعیت سالن را ترک کردند. اما این فیلم ضربآهنگ خود را حفظ کرد و توانست واکنش خوبی در میان بینندگان ایجاد کند.
هفت ، روبرتو: به نظر من مهم ترین نقطه قوت فیلم، ساخت حرفه ای، ریتم درست و پژوهش کافی و روشن برای مستند بودن فیلم بود. ما از فیلم مستند حرف می زنیم و یکی از نکات مهم در ساخت مستند، دست یافتن به یک پژوهش درست درباره فیلم است. بخصوص در حوزه های سیاسی، آلودگی حقیقت با تبلیغات مثبت و منفی، در بسیاری موارد اثر مستند را از واقعیت دور می کند. بسیاری از فیلمهایی که به عنوان فیلمهایی درباره شکنجه و تجاوز، درباره پناهندگان، درباره مهاجرین ساخته شده، معمولا به همین دلیل آثار موفقی نبودند. آنچه در این میان حقیقت را در سینمای مستند سیاسی کمیاب می کند، انگیزه های فراوان قدرت ها و ضد قدرت ها برای تبلیغ و جنگ روانی است. همین که حکومت ها اعترافات تلویزیونی از زندانیان می سازند، برای آن است که نشان بدهند همه چیز از جمله اعترافات شکنجه شدگان واقعی است، و همین که سعی می کنند قبل از آوردن زندانی جلوی دوربین ریش های انبوهی که در سلول انفرادی روئیده است، بتراشند، لباس تمیز به زندانی بپوشانند، او را خوشحال نشان بدهند، همه و همه بخاطر مستند کردن حقیقتی است که وجود ندارد. از آن سو فیلمهای بانوانی را دیده ام که جلوی دوربین های حرفه ای تلویزیون براحتی به صحنه تجاوز اعتراف می کنند، در حالی که هزار دلیل می توان آورد که ما با یک دروغ طرفیم. وقتی یک حکومت میلیونها دلار پول صرف می کند تا اثبات کند نداآقاسلطان توسط تیراندازان حکومت کشته نشده، بخاطر تاثیر پخش تصویر مستند مرگ اوست. تصویری که هیچ کسی نمی دانست و نمی داند که در نمایش واقعیت تا چه حد اثرگذار است. فیلم “ خارج از تهران” شاید به این دلیل که به جای رفتن به سراغ گروههای درگیر سیاسی، نگاه خود را متوجه موضوعات انسانی کرد، و برای رسیدن به این به پژوهشی درست اتکا کرد، توانسته است به میزان بالایی به واقعیت نزدیک شود. شاید به همین دلیل است که من معتقدم نگاهی که مونیکا ماجونی فارغ از منافع و عقده ها و هراس ها و امیدها دارد، بسیار به واقعیت امروز ایران نزدیک تر است، تا نگاه بسیاری از ایرانیانی که به ساختن فیلم مستند یا گزارش واقعیت مستند از ایران پرداخته اند. زبان فیلم، چه برای بیننده ایرانی، چه برای مردم ایتالیا و چه برای انگلیسی زبانان زبانی مناسب و قابل درک است. این یکی از عوامل مهم برقراری ارتباط فیلم با مخاطبان فرنگی و ایرانی فیلم است.
منهای هشت ، گمشده در ترجمه: فیلم فارغ از نقاط قوت بسیاری که دارد، از نقطه ضعف هایی برخوردار است. به نظر می رسد کارگردان نمی داند با نرگس کلهر باید چکار کند. از طرفی می خواهد از او به عنوان چسبی که بخش های مختلف فیلم را به هم متصل می کند، استفاده کند، از طرف دیگر به نظر می رسد این کار لازم نیست، چرا که در این صورت داستان نرگس خودبخود زیر سایه تعریف او به عنوان راوی اصلی فراموش می شود. به نظرم کارگردان اگرچه در جاهایی از او به عنوان عامل اصلی وصل کردن بخش های مختلف فیلم استفاده کرده است، اما شاید به همین دلیل دو اتفاق بد افتاده، اول اینکه داستان خود نرگس را بخوبی نمی توانیم بشنویم. و دوم اینکه متنی که برای نرگس نوشته شده و افراد از طریق او معرفی می شوند و در حقیقت داستان کلی فیلم توسط او روایت می شود، یا به دلیل چرخش در ترجمه، یا به دلیل اینکه متن بخوبی با زبان و ذهن او یگانه نشد، دیالوگ ها بصورتی مصنوعی گفته می شود. این تصنع برای من ایرانی که فارسی می فهمم چندان دلچسب نمی آید، اگرچه شاید مخاطب ایتالیایی که با زیرنویس فیلم را دنبال می کند، فاصله میان ذهن و زبان را در گفتار نرگس پیدا نکند، اما به هر حال این یک نقطه منفی در فیلم است.
منهای نه ، حضور یک شکنجه گر زندان سردشت- که نامش را هم نمی دانیم- و به نظر می آید قرار بود بخش مهمی را در فیلم روایت کند یا اصولا نقش مهمی در فیلم داشته باشد، در فیلم نصفه نیمه مانده است. آنچه از سخنان شکنجه گر مذکور که نه درباره انگیزه حضورش در فیلم توضیحی داریم، نه ربطی به داستان افرادی که در فیلم هستند دارد، می فهمیم، این است که او وجود شکنجه را در زندان سردشت تائید می کند. به نظرم این قطعه بخش اضافه فیلم است، شاید اگر داستان زندگی او را می فهمیدیم، یا اگر می دانستیم چرا از ایران بیرون آمده است، یا حتی اگر درباره احساس او در زمان شکنجه چیزی در می یافتیم، تکلیف روشنی داشتیم، ولی هیچ کدام از این موارد در فیلم وجود ندارد. انگار دوربین تصادفا صحنه ای را ضبط کرده و البته روبرتو دی تانا تمام زحمتش را کشیده تا آن را در بهترین جای ممکن جا بدهد. شاید بد نباشد توضیح بدهم که برای آنکه فضا و مسائل ایران را تا حدی می شناسد، شکنجه گران زندان های جرائم عمومی فراوان اند و اصولا چنین شکنجه گرانی ظاهرا جزو امور پنهان کردنی نیز محسوب نمی شوند، بخصوص اینکه مفهوم شکنجه علیه زندانیان سیاسی و فکری و شیوه برخورد آنان با زندانی در زندانهای اصلی کشور، با زندان شهرستانی مثل سردشت که لابد مثل همه شهرهای کشور، متهمان را بطور طبیعی و سیستماتیک شکنجه و نابود می کنند، فرق می کند. به هر تقدیر باید این بخش فیلم را جزو اضافات محسوب کنیم.
منهای ده ، موسیقی فیلم، توسط گرگوار هتزل ساخته شده است. به نظرم ماهیت موسیقی ساخته شده، نه با داستان های چهارگانه ما ارتباط دارد، نه با شخصیت های راوی. ساختن موسیقی متن برای فیلم، بخصوص با استفاده از آهنگسازان ایرانی که بخشی از آنان از بد حادثه به فرنگ پناه آورده و کمابیش سرنوشتی همچون چهار قربانی مطرح در فیلم دارند، می توانست موسیقی متناسب تری با فیلم را بر صحنه های فیلم بنشاند. از همه نقاط قوت و ضعف فیلم که بگذریم “ خارج از تهران” یک مستند قابل اعتنا از روزهای دشواری است که بر مردم ایران می گذرد؛ آن مردمی که کشورشان را دوست دارند و به دلیل رفتارهای نامردمی یک حکومت از آن محروم شده اند. آنان که روزها را در غربت می گذرانند، خبرهای ایران را از هر طریق که بتوانند رصد می کنند تا در اولین فرصتی که دست بدهد، به کشورشان بازگردند. به قول نرگس “ می خواهم به ایران بازگردم” به قول ابراهیم: “ اینجا خیلی خوب است، ولی کشور من نیست.” به قول حسین: “ خوشحالم که خانواده ام پیش من آمدند، اما خوشحال تر خواهم بود اگر با آنها در ایران زندگی کنم.” و به قول عباس: “ من باید برگردم.” آنها گفتند ما برمی گردیم. و مونیکا ماجونی همین را محور فیلم قرار داد. نرگس کلهر چهره اش را از خیابانی که از پنجره می بیند، به سوی دوربین برمی گرداند و می گوید: یک روز برمی گردیم.
چهارم سپتامبر 2011، ونیز