جناب مرتضوی! همه شاهدان تو در زندان هستند.
جناب قاضی! غم برازنده هر قامتی نیست! تنهایی هم ابهت و عظمتی دارد که هر مرد و هر بزرگی دچارش نمی شود. این روزها که جنگ بزرگان به جریان افتاد، نه غمگینی به چهره ات می آید و نه تنها شدن به هیبت ات برازنده است پس خوب گوش کن؛ این یک روزنامه نگار است که می خواهد به رغم تو که روزنامه هایش را یکی یکی پاره کردی و دور انداختی با تو از خوبی هایت بگوید. هیچ دقت کرده ای که این روزها چرا عکس های غمزده و غصه دارت بر صفحه کاغذ هر روزنامه ای که بنشیند هیچ دلی را به همراهی وا نمی دارد؟ هیچ دیده ای در سوگ سرافکندگی دادستان شهر، هیچ کس دادی از درد بر نمی آورد؟ ما ملت مرثیه و مویه ایم که اگر منفور ترین آدم هایی که می شناسیم هم خاری به پایشان رود، درد و دلخوری دور می اندازیم و به دلجویی و دلداری راهی دیارش می شویم. ما همان ملت ایم که به گاه مرگ، بگو مگوهای دیرینه، یادمان می رود و می رویم گوشه مجلس عزا می نشینیم و گریه هم اگر نکنیم بی شک نیش تا بناگوش باز نمی کنیم. اما هیچ نگاه کرده ای به این همه آدم هایی که به پهنای تمام صورت می خندند از پایان صدارت و مرگ معنوی ریاستت؟ بگذار در این تنهایی بزرگی که دامن دادستان ما را گرفته، همین نیمچه روزنامه نگاری که زخم چشم و زهر کلام تو به تن و جانش نشسته با تو از در مدارا در آید. بگذار اولینی باشم که می خواهم خوبی هایت را یکی یکی برایت بشمارم. تو آنقدرها هم که این روزها همه با تو کج افتاده اند کج روی نکرده ای. همدلی همان کسی که برای یک وثیقه ناچیز به دست و پایت افتاده بود را بپذیر و بگذار برایت بگویم که تا چه اندازه تو خوب بوده ای و این روزها همراهان ات به سلاخی سلاخ دیروز «مطبوعات لجن پراکن» بر آمده اند و کمر همت به شکست او که فاتح « پایگاههای دشمن» بود، بسته اند.
قاضی جوان!
اگر این روزها پیران جریان اصولگرا بر آن شده اند تا کهریزک رسوا را تعطیل کنند و تو سرکشی کرده ای، این گناه بزرگی نیست که به خاطرش این روزها بر تو بتازند و تو تنها ترین مقصر این میدان باشی. چه که بر افکار عمومی، همان عمومی که مدعی العموم تو سالها مراقب بود تا مبادا قلم های دگراندیشان، ذره ای در راستای تشویش شان قدم بردارند، آشکار است که این کهریزک، کهنه حدیث حبس و بند و رنج فعالان سیاسی در این سالها بود که تو در قامت یک قاضی جوان به اندازه بضاعت خود بیش از این ها در این مسیر به هم اندیشان ات خدمت کرده ای و نمی شود اینک از یک کاه کهریزک، کوهی بسازند و بر سر کسی آوار شوند که بزرگترین بازداشت گاه ها و بیمناک ترین بندهای زندانیان سیاسی را در این سالها مدیریت کرده است. آنگاه که نماندگان شیخ مهدی کروبی در مجلس ششم مسولیت بازدید از بازداشتگاههای بی نام و نشان تا بند ۲۰۹ اوین را داشتند تو به تنهایی از پس نمایندگانی که آرای ملت را برای نظارت بر این بازداشتگاهها داشته اند بر می آمدی و اجازه ندادی که بیش از یک بازداشتگاه پس از کشف هیات پارلمانی ناظر بر این امر به تعطیلی کشانده شود. اگر اراده ای برای حذف این بازداشتگاهها از سوی اصلاح طلبان مجلس ششم وجود داشت و اراده ی هم برای حفظ همین بازداشتگاهها در حاکمیت وجود داشت، تو یک تنه ایستادی و هزینه به نام خود دادی تا اراده بزرگان برای حفظ همان بازداشتگاههای مخوف عملی شود و امروز این بازداشتگاهها به کارشان بیاید. حال یکی از همان نمانیدگان که با تو در راهروهای بازداشتگاهها راه می رفت و تو به پرسش هایش در مورد استاندارد بودن سلول ها و وضعیت دانشجویان و دربندان سیاسی با افتخار پاسخ می دادی این روزها در زندان است و نمی تواند گواهی دهد که تو وظیفه ات را خوب تر از تصور بزرگانت انجام داده ای، به جایش باقی خبرنگاران پارلمانی می توانند گواهی دهند که وظیفه حفظ همان بازداشتگاهها و نام نبردن از جریان اصلی حمایت کننده از استمرار استقرار این روند هراس برانگیز در نظام قضایی و امنیتی ایران به خوبی توسط تو اجرا شد ه بود.
دادستان دادگاههای دلآزار!
اکثریت نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم، اکثریت مدیران مسول روزنامه های اصلاح طلب، اکثریت روزنامه نگاران منتقد اصلاح طلب، دانشجویان معترض و زنان فعال سیاسی و تمامی کسانی که در این سالها قدم در راه اصلاح روند بیمار سیاسی ایران برداشته اند بی شک یک یا دوبار پای میز محکمه جناب عالی نشسته اند و داستان حقارت بزرگان سیاسی و مدنی در دادگاههای دل آزاری که صاحب اش قاضی جوان شهر بود را تمام دنیا شنیده است. به این اندازه که تو در قبای قاضی دادگاههای انقلاب و عمومی به هم اندیشان دیروز و حمله کنندگان امروزت خدمت کرده ای، بی شک هیچ قاضی جوان دیگری نمی توانست چنین بکند. رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلسی که پیگیر قتل زهرا کاظمی خبرنگارکانادایی در پرونده زیر نظر جناب عالی بوده است اینک در زندان است و متاسفانه نمی تواند گواهی دهد که تو چه رنجی کشیده ای تا نظام قضایی و سیاسی ایران برای مرگ زهرا کاظمی هزینه ندهد و یک تنه مسول این مرگ شدی و هنوز هم کسی نمی داند چه شد که زنی بی گناه به جرم عکاسی در ایران زندگی اش خلاصه شد در یک قاب عکس کوچک روی تاقچه خانه مادر پیرش.
عیسی سحر خیز مدیر مسول آفتاب، محمد عطریانفر و محمد قوچانی صاحبان شرق و شهروند و هم میهن و و هم میهنان دیگری که چون زید آبادی و داوری و شهیدی و دیگران و دیگرانی که این روزها چون شهروندان درجه دو در زندان هستند هم متاسفانه نمی توانند گواهی دهند به تلاش های بی توقف تو که با یک برگه و یک امضای ساده چگونه دستور مرگ فله ای روزنامه هایی را صادر می کردی که از منظر بزرگان «پایگاه های دشمن» بودند و باید که نابود می شدند. خدمتی که تو در کشتن روزنامه هایی که از سوی بزرگانت متهم به « لجن پراکنی » بوده اند، انجام داده ای بی شک می توانس امروز کلید تبرئه تو باشد برای سرکشی کردن از فرمان تعطیلی کهریزک اما ظاهرا بازی عوض شده است. عبدلله مومنی دانشجوی خوشنام سالهای بدیمنی است که از آن همه زخم و درد کوی از پای نیافتاد و این روزها او هم به همراه همکلاسی های دیگرش در بند است و نمی تواند گواهی دهد که هیچ کسی به اندازه تو نمی توانست دانشجویان را تحقیر و ذلیل و خانه نشین کند. دانشجویانی که دستور مقامات بالا را نادیده می گرفتند باید این روزها گواهی می دادند که تو چه خوب حریف شان بودی و حرف ات رد خور نداشت اگر فرمان توقف زندگی تحصیلی و معمولی شان را صادر می کردی از نان و نام و همه چیز به آسانی محروم می شدند به آنکه نظام هزینه ای بدهد یک تنه ایستادی و خانه و کاشانه همه شان را نا امن کردی تا مبادا هوس یک نقد کوچک به سرشان زند و امنیت ملی را بر هم زنند.
جناب مرتضوی !
جنگ زرگری هم همیشه قربانی نمی گیرد اما برای قربانی نشدن احتمالی تان به گمانم بد نیست یک نو آوری بکنید تا هم نوعان و هم اندیشان تان رامتقاعد کنید تا باور کنند که ناظران جنگ یا همان افکار عمومی به خوبی آگاهند که برنده و بازنده این میدان نزاع ناگزیر کیست. نمی شود که همه متهمان دیروزتان کماکان در زندان باشند و آنگاه دوستان خودتان به این خدمات تان پشت کنند و در مقامی دیگر به بازجویی بازجوی دیروز همه بزرگان شهر بر آیند. همه شاهدان خدمات بی دریغ تان را به کمک بطلبید و برای آخرین بار در مقام دفاع از خود تقاضا کنید شاهدان دادگاههای دل آزارتان را تنها برای یک روز از زندان ها آزاد کنند تا در همان تلویزیون رسمی تحت نظارت رهبری گواهی دهند که شما به اندازه بضاعت خودتان در اجرای فرامین و دستورهای رسمی و سیاست های کلان، سنگ تمام گذاشته اید. خواهید دید که همه متهمان دیرزو تان، امروز بیشتر و بهتر از دوستان دیروز تان که اصرار دارند شما را از حلقه خود جدا سازند، می توانند حلقه وصل شما و بزرگان تان باشند و به راستی مهر تاییدی زنند بر مصاحبه آخرتان که گفته اید: کسانی با من خصومت شخصی دارند.
آن روزها که در دادگاههای فعالان سیاسی، نمایندگان مجلس، مدیران مسول روزنامه ها و دانشجویان و زنان و فعالان مدنی، بر طبل حقارت دگر اندیشان می کوبیدید، شاید هرگز به ذهن تان خطور نمی کرد که امروز آنها تنها شاهدان عینی و زنده ای هستند که می توانند گواهی دهند قاضی مرتضوی، دادستان جوان ، جدا از فرامین پیران اش هیچ نکرده است . می بینی یک روز ما و خانواده های دردمند ما دنبال آزادی همه کسانی بوده ایم که به حبس شما در آمده بودند ولی حالا خانواده شما و خود شما باید التماس و اصرار کنید تا همان دربندان آزاد شوند و شهادت دهند که تو بی گناهی. ورنه تمام دوستان آزاد شما آزادگی را فراموش کرده اند و دنبال مقصری می گردند که می پندارند افکار عمومی هم در پذیرش این مقصر، ذهنی مهیا دارد. غافل از این که این افکار عمومی نه با نوشته ها و نطق های روزنامه نگاران و نماندیگان و دانشجویان مشوش می شد و نه با جنگ زرگری بزرگان مشعوف می شود.