در حالی که هنوز سوم اعدام احسان فتاحیان در یک روند بسیار عجول و غیر معمول(تمام پروسه ی بازداشت و محاکمه و تجدید نظر و تایید و اجرای حکم احسان18ماه طول نکشید) نگذشته خبر تایید نشده ی انتقال شیرکو معارفی به سلول انفرادی و احتمال اعدام وی نیز منتشر شد. یک ماه پیش بسیاری از سایت ها و خبر گزاری های کردی، خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه ریاست دادگستری ودادگاه انقلاب استان کردستان، از رهبری و رییس قوه ی قضایه خواسته است که اجازه ی آغاز اجرایی کردن احکام متهمین کردی را، که حکم اعدام دارند، بدهند. آن موقع کسی آن خبر را آن چنان جدی نگرفتT زیرا که جنبشی اعتراضی در ایران شکل گرفته بود که از نظر ابعاد و ویژگی ها و نیز سطح خواسته ها و واکنش و حجم مشارکت کنندگان، بی نظیر بود. اما هیچ کس نیز به این نکته دقت نکرد که اتفاقا انتشار چنین خبری و دقیقا در هنگامه ی این جنبش اعتراضی می تواند در بردارنده ی معناهای ویژه ای باشد.
جنبش سبز
در واقع تا قبل از آغاز جنبش سبز و ریختن مردم به خیابان ها برای اعلام اعتراض خود، ابتدا به نتایج انتخابات و در ادامه به سیاست های نظام حاکم، آنچه ما معمولا به عنوان جنبش ها و نیز اعتراض های خیابانی در شکل گسترده در ایران شاهد بودیم مربوط می شد به مناطق حاشیه ای ایران و استان های مرزی کشور هم چون خوزستان، آذربایجان و کردستان. حاشیه هایی که اتفاقا مردمانی دارد با زبان ها و مذاهب متفاوت با زبان و مذهب رسمی اعلام شده در قانون و نیز پایتخت ایران. نکته ی حایز اهمیت در اعتراضات خیابانی جنبش سبز این بود که این بار این حاشیه ها بودند که حداقل می توان گفت از نظر حرکت های عملی و در واقع به عنوان اعتراضات خیابانی، ساکت مانده بودند و اعتراضات خیابانی این جنبش در اکثر اوقات به مثلث، تهران اصفهان و شیراز محدود شده بود. اگر چه از نظر حجم جنبش و نیز نیرو و انرژی ای که حاکمیت می خواهد برای سرکوب این جنبش هزینه کند، در ظاهر این امر خوشایند حاکمیت بود، اما از نظر اینکه حاکمیت نمی توانست به بهانه های همیشگی، همچون آشوب در مرزها و نسبت دادن راحت تر این جنبش به بیگانگان و خائنین به وطن، به فشار بر حاشیه و سرکوب در مرکز بپردازد، چندان خوشایندش نبود.
از این منظر براین باورم که حاکمیت تلاش فراونی به خرج داد که حداقل درکردستان و یا سیستان و بلوچستان فضاهای ارعاب و سرکوب و نظامی گری ایجاد نماید تا بتواند هم کردها را به واکنش خیابانی وا بدارد هم حواس مردم را تا حدی از حوادث مرکز پرت کند و نیز بهانه ی همیشگی اش را داشته باشد و استدلال نماید همین که در تهران اعتراض هایی علیه دولت مرکزی شکل گرفت «تجزیه طلبان بالفطره!» در فکر تجزیه ی مملکت اند و ما باید به گفتمان وحدت بپردازیم و همانند اوایل انقلاب در فکر خواباندن غائله باشیم. در همین راستا ابتدا یک سری عملیات عجیب و غریب ترور در کردستان و سیستان صورت گرفت و جالب است بعد از مدتی این غایله وقتی با محکومیت آن سوی اکثر احزاب اپوزیسیون ، روشنفکران و نویسندگان کرد مواجه شد، خاموش گردید.
بعد از آن در مناطق سنی نشین همانند کردستان و سیستان یک سری فشارها به فعالان مذهبی و مدنی این مناطق وارد آمد و در تازه ترین مورد عده ای از این فعالان را در سیستان بازداشت کردند. هم چنین اعدام عده ای از فعالان سیاسی و مذهبی در سیستان شروع شد اما پروژه ی اصلی در کردستان دنبال می شود. کردستان با 14 فعال سیاسی محکوم به اعدام، بالاترین آمار ممکن در کشور را دارا بود. لذا آن نامه ی مذکور برای درخواست اعدام محکومان به اعدام این استان ظاهرا واقعی می نماید. بنابراین از دید من یکی از دلایل شروع پروژه ی اعدام ها در کردستان واکنش نشان دادن به جنبش سبز است. به جز دلایل مذکور می توان به این نکته هم اشاره نمود که با اعدام محکومانی که در کردستان به هزار و یک دلیل از حاشیه ی امنیت و پوشش محافظتی کمتری برخوردارند، حاکمیت می خواهد به جامعه نشان دهد که در اجرای احکام اعدام فعالان سیاسی ابایی به خود راه نمی دهد و این گونه به نوعی به دیگر فعالان سیاسی درمرکز، به ویژه فعالان مستقل و غیر حزبی هشدار جدی داده باشد.نباید یادمان برود که 5 نفر از متهمان حوادث بعد از انتخابات به اعدام محکوم شده اند وبسیاری دیگر نیز هم چنان انتظار حکم های سنگین را می کشند.
تغییر و تحولات سیاسی ترکیه و فضای باز سیاسی برای کردها
آنچه مشخص است در چند ماه گذشته و باز به طور اتفاقی و همزمان با طلایه های جنبش اعتراضی در ایران، آن سوی مرزها در کشور ترکیه، اسلام گرایان حزب عدالت و توسعه که اکنون ریاست جمهوری و نخست وزیری و تقریبا اکثریت پارلمان را در دست دارند، بعد از آنکه طی فشارهای فراوان میلیتاریست ها و لاییک های این کشور، تن به حمله ی مسلحانه و لشکر کشی به خاک عراق برای سرکوب کردهای ناراضی دادند ودر جنگی نابرابر و با تمام قوا از پ.کا.کا، شکست خوردند، تصمیم گرفتند که از راه های دیپلماتیک و دموکراتیک، در پی راه حلی برای مسئله ی کرد در این کشور باشند. در همین راستا دولت اردوغان سیاست های باز دموکراتیک برای حل مسئله ی کردها را نمود. این پیشنهاد با واکنش مثبت اوجالان رو به رو شد و هیات صلحی را از گریلاهای این حزب راهی ترکیه کردو در ضمن طرحی را به نام نقشه ی راه به ترکیه و دولت اردوغان ارائه داد.اگرچه هنوز نه اوجالان همه ی پیشنهاد های اردوغان را پذیرفته و بسیاری از کردها با شک و تردید به سیاست های دولت ترکیه می نگرند و نه دولت اردوغان حاضر است تن به نقشه ی راه اوجالان بدهد، اما همین اعلام سیاست های باز در مورد کردها و باز کردن راه حل ها دموکراتیک ، کافی بود که دولت ایران را به وحشت بیاندازد که طرح این گونه مسایل کردهای ایران را به این تفکر واندارد که آن ها نیز خواهان چنین فضای باز سیاسی ای بشوند. از این رو دولت مردان سیاست خارجه ی ایران ابتدا شروع کردند به برخی دیدارها با سران حاکم دولت ترکیه و حتا اردوغان به ایران آمدوبعد احمدی نژاد هم به ترکیه سفر کرد. اگرچه ظاهر این سفرها به بهانه های دیگری بود اما کیست نداند که ترکیه وسوریه و ایران پیمان امنیتی در مورد مسایل کردها با یکدیگر دارند و معمولا به محض کوچکترین تغییر و تحولات در مورد کردها ، با یکدیگر جلسات محرمانه رسمی و غیر رسمی برگزار می کنند.
فضای باز سیاسی که در مورد کردها در ترکیه ممکن است ایجاد شود مطمئنا به تغییراتی در سرنوشت سیاسی کردها در منطقه خواهد انجامید و به همین خاطر است که دولت آقای احمدی نژاد در راستای اینکه به کردها نشان بدهد که بدون شک در ایران از این خبرها نیست و کردها حتا به فکر چنین تغییراتی نباشند می تواند با اجرایی کردن پروژه اعدام زندانیان سیاسی کرد هم فضای رعب و وحشت را در این مناطق ایجاد نماید و هم فضای سیاسی کردها را درگیر مسایل دیگری کند.
کرکوک آینده سیاسی ـ اقتصادی کردها
عامل سومی که از دید من می تواند دولت احمدی نژاد را به وحشت بیاندازد، نزدیک شدن تعیین نهایی سرنوشت کرکوک می باشد. کرکوک از دیرباز و از آغاز دور نوین مبارزات سیاسی و حتا مسلحانه ی کردها مسئله ی اول و آخر کردها بوده است. چه به قول مسعود بارزانی؛ پدرش ملا مصطفی جان اش را بر سر کرکوک گذاشته است و گرنه دولت وقت ، حاضر بود هرگونه خود مختاری و یا حتا فدرالیسم را به کردها اعطا نماید اما به شرطی که کردها از کرکوک چشم پوشی کنند.
ملا مصطفی هرگز این پیشنهاد را نپذیرفت.جلال طالبانی در هنگامه ای که مبارزات و احساسات ناسیونالیستی عرب داغ بود، کرکوک را “قدس” کردستان نامید و دیگر مبارزان سیاسی کرد آن را قلب تپنده ی سیاسی کردستان نامیده اند. صدام حسین نیز با پروژه ی تعریب؛ پروژه ای که در آن کردهای ساکن مناطق کرد نشین را تبعید می کرد و به جای آن ها عرب های دیگر مناطق را به سرزمین های مورد نظر کوچ اجباری می داد تا از طریق این سیاست جمعیت منطقه را به نفع عربها تغییر دهد و سهم اعظم این پروژه را در کرکوک اجرایی کرد، به فکر چاره ی فرداهای کرکوک افتاده بود.
از سال 2004 و پس از حمله ی آمریکا به عراق و شکست حکومت بعثی صدام، دولت جدید عراق در واقع، دولتی بود بر آمده از ائتلاف قدرتمند شیعه ها و کردها؛ دو گروه قومی و مذهبی که صدام حسین روزگاری آرزو کرده بود کاش خداوند مگس و این دو گروه را خلق نمی کرد. دولت نوین عراق، قانون اساسی جدیدی نوشت که ماده ی 140 این قانون به سرنوشت کرکوک اختصاص داشت. در این ماده توافق شده که ابتدا ساکنین آواره شده ی این منطقه به سرزمین اصلی شان باز گردانده شوند و عرب های به زور کوچانده شده نیز به سرزمین های اصلی خودشان بر گردند و آن گاه رفراندمی بر گزار شود و مردم کرکوک خودشان تصمیم بگیرند که آیا می خواهند بخشی از حکومت فدرال کردستان باشند یا به دولت مرکزی بپیوندند.
اما آن ائتلاف قدرتمند بین شیعه وکرد که زمانی گروه های مغضوب صدام حسین بودند و شاید بخش اعظمی از ائتلاف شان به خاطر دشمن و درد مشترک بود، در طول این 5 سال رنگ منافع قدرت به خود گرفت و اکنون که در سال 2009 قرار بود انتخابات کرکوک برگزار شود اختلاف اساسی میان شیعه های متمایل به ایران و با گرایش های عرب مدارانه و کردهایی که قلب تپنده ی سیاست خود را کرکوک می دانند پیش آمده است. تغییرو تحولاتی که ممکن است در کرکوک پیش بیاید بدون شک کردهای ایران را به واکنش وادار خواهد کرد. چه کردهای ایران نشان داده اند که حداقل از نظر فرهنگی و حس هم زبانی با کردها ی دیگر کشورهای منطقه احساس نزدیکی فراوان می نمایند و نسبت به اتفاقات روی داده در این کشورها ساکت نمی نشینند. برای بازداشت اوجالان تظاهرات های اعتراضی بی سابقه در ایران به پا کردند و به خاطر تصویب فدرالیسم کردستان و رییس جمهور شدن یک کرد در دنیا(جلال طالبانی) جشن خیابانی به راه انداختند. در واقع مسئله ی کرکوک نیز از دید من یک مسئله ی حاد دیگر است که جمهوری اسلامی هرگز حاضر نیست از کنار آن به راحتی بگذرد و نگران واکنش و پیامدهای سیاسی آن در منطقه و به ویژه در میان کردهای ایران نباشد.
اعدام های کردستان از دید من واکنشی است به تحولات داخلی ایران و ارتباط آن با جنبش سبز و از سوی دیگر نوعی زهر چشم گیری نسبت به وقایعی که در منطقه در حال رخ دادن است، تا با این اعدام ها چنان فضای سرکوب و ارعابی میان مردمان و فعالان این منطقه ایجاد شود که حتا گمانه زنی نسبت به هرگونه واکنش سیاسی و تحول خواهانه میان کردها به پایین ترین سطح ممکن برسد.