همیشه علی مطهری را با موضع گیری اعتراض آمیزش در روزهای ابتدایی ورود به مجلس شورای اسلامی نسبت به ترویج فرهنگ غرب در ایران و پر شدن شهر تهران از نمادهای مدرن و تابلوهای شرکتهای بین المللی در ذهن تداعی می کنم. شخصی که این روزها تبدیل به الگویی از راست میانه رو در ایران شده است و بیشتر ناظران و مفسران از وی به عنوان یکی از عقلای قوم نام می برند.
وی اخیرا در نامه ای سرگشاده خطاب به میر حسین موسوی از وی خواسته است دست از اعتراض بردارد تا در فضایی آرام بتوان به نقد عملکرد دولت احمدی نژاد پرداخت. وی در بخشی از این نامه آورده است: “در شرایط عادی امکان سؤال از رئیس جمهور درباره برخی قانون گریزیها و رها سازی و لیبرالسیم فرهنگی وجود دارد اما اکنون چون این گونه اقدامات قانونی، همراهی با سران معترض و موجب تشدید بحران تلقی می شود، زمینه پذیرش آن در میان نمایندگان مجلس و مردم ضعیف است. پس باید قبول کنید که جناب عالی و جناب آقای کروبی تبدیل به مانعی برای اصلاحات مورد نظر خودتان و بسیاری از دلسوزان انقلاب اسلامی شده اید. اینجانب حدس قوی دارم که اگر رهبر گرانقدر انقلاب خیالشان از ناحیه شما دو بزرگوار راحت شود به سراغ خودکامگی ها و لجاجهای بزرگوار سوم یعنی رئیس جمهور محترم و خطاهای برخی افراطی های مدعی اصولگرایی خواهند رفت. لااقل چندماهی امتحان کنید، اگر این گونه نبود به راه خود که آن را بی نتیجه و مضر می دانم ادامه دهید.”
در ارتباط با این نامه می توان به چند نکته اشاره کرد. نکته اول اینکه غیر از انتقادات جزیی و روبنایی که از سوی سران و بدنه جنبش سبز نسبت به عملکرد دولت در حیطه های خاص به عمل می آید، تفکر آقای مطهری با آنچه که در جنبش سبز شاهد آن هستیم، تقریبا در هیچ تقاطعی همدیگر را قطع نمی کنند. لحن این نامه به گونه ای است که مخاطب گمان می کند آقای مطهری خود یکی از سران جنبش است که تنها در روشهای مبارزه با سایرین اختلاف سلیقه دارد.
نکته دوم اینکه مطهری اذعان دارد که موسوی مشکلات را شناخته است اما راه حل برون رفت از آنها را نمی داند. (قریب به مضمون ). اگر وی این سخن را از سر صدق بر زبان می راند، پس باید بر این نکته نیز واقف باشد که آنچه میر حسین موسوی و مهدی کروبی بر آن تاکید دارند و در بیانیه های خود نیز بر آن اصرار می کنند، بیش از آنکه نقد امورات جزیی از عملکرد احمدی نژاد باشد، بیان خواسته های مدرنی چون آزادی مطبوعات و فعالیت احزاب و تقویت جامعه مدنی است که شاید با دیدگاههای سنت گرایانه جناب مطهری همسان و هم جهت نباشد. در یک جامعه آزاد و باز، این امکان هم وجود دارد که فضای جامعه اندکی هم به سوی “رها سازی و لیبرالیسم فرهنگی” برود.
نکته آخر اینکه این اظهارات و توصیه های مشابه آن تنها به قصد مهار جنبش و ایجاد بستر برای تسلیم سران اصلاحات است. ساختار سیاسی در شرایط فعلی به گونه ای است که یکی از طرفین ماجرا باید تحت فشاری طاقت فرسا که از جانب طرف مقابل اعمال می شود، کوتاه بیاید و تسلیم گردد. اما تصور اینکه اگر سران جنبش سر تسلیم و تعظیم فرود آورند، ارج و منزلت خود در ساختار حاکمیت را به دست می آورند و دوباره می توانند در این میدان بازی کنند تصوری خام و سرشار از خیال بافی است. فراموش نکنیم که در سالهای گذشته کوچکترین انتقاد به قیمت رد صلاحیت اصلاح طلبان تمام شده و حلقه محاصره هر روز تنگ تر شده است. حال چگونه می توان امیدوار بود که با این زلزله بزرگ که در حاکمیت جمهوری اسلامی به وجود آمده، این طایفه دوباره نور چشمی های جمهوری اسلامی شوند و آرزوی کسب کرسی های مختلف را در سر بپرورانند؟ اگر تاکنون سران جنبش سبز از برخوردهای شدید قضایی و امنیتی در امان مانده اند، تنها به دلیل حضور آگاهانه مردم و ترس حاکمیت از واکنش غیر قابل کنترل آنان است و هر گاه این حضور کم رنگ شود، آنگاه معنی تعامل و همدلی حاکمیت با سران جنبش سبز را در می یابیم. این نکته را بیش از هر کسی میر حسین موسوی و مهدی کروبی می دانند.