در باب غفلت

بهزاد مهرانی
بهزاد مهرانی

قصد داشتم به تبعیت از آراسموس (1466-1536)، نویسنده‌ی کتاب ارزش‌مند “در ستایش دیوانگی”، نام نوشته را “در ستایش غفلت” بگذارم، اما از آن‌جا که کلمه‌ی غفلت غالبا بار منفی دارد و گویا به گونه‌ای معنای جهل و خطا از آن مستفاد می‌شود. از این‌رو عنوان کنونی را مناسب‌تر یافتم.

نگاهی هر چند گذرا به فرهنگی ادبی ِ کشورمان بار منفی کلمه‌ی غفلت را آشکار می‌سازد. حتی در متون دینی ِ قریب به اتفاق ادیان، غفلت حالتی است که آدمی باید تلاش کند تا از ورطه‌ی آن رهایی یابد. پیام‌بران رسالت خود را دریدن پرده‌ی غفلت از مقابل دیدگان انسان‌ها تعریف کرده‌اند تا شاهد رهایی و نور بصیرت در آغوش آدمی آرام گیرد. قرآن، کتاب مقدس مسلمانان در آیات بسیاری غفلت را مورد نکوهش قرار داده و فرد غافل را زیان‌کار دانسته است. (1) اسباب و عوامل بسیاری در این زیستن غافلانه دخیل است. عواملی چون فراموشی ِ یاد مرگ (2)، فراموش کردن روز حساب ِ پس از مرگ(3) روی‌گرداندن از یاد خداوند و دوست داشتن افراطی اولاد و اموال (4) و عوامل دیگری که از حوصله‌ی این نوشتار خارج است. بیماری صعب‌العلاج غفلت در باور این متون درمان‌هایی دارد که همانا عمل به نسخه‌ی تجویز شده‌ی پیام‌بران آن است.

آیا رهایی از غفلت هم‌واره “ممکن” و “مطلوب” است؟

نگاه غالب بر انسان ِ عصر سنت این است که دریدن پرده‌های غفلت در همه‌ی شئونات و وجوه آن امکان‌پذیر است و اگر کسی نتواند این پرده‌ها را کنار زند و با حقیقت عریان ِ مکشوف نرد عشق ببازد لاجرم خلل و اعوجاجی در ذهن و ضمیر خود دارد. “انسان کامل” ِ عارفان انسانی است که با تزکیه نفس و پانهادن بر فرق ِ هوس و هم‌چنین عمل کردن به دستورات پیام‌بران/اولیای الهی / قدیسان توانسته است که حجاب ظلمانی ِ غفلت از مقابل دیدگان بردارد و با حقایق ناب هم‌آغوش شود. اگر عالَم در نظر انسانی، کبود و تیره است ایراد در دیدگان اوست و نه در عالم.

پیش چشمت داشتی شیشه کبود

زین سبب عالم کبودت می‌نمود

گر نه کوری این کبودی دان زخویش

خویش را بد گو مگو کس را تو بیش (5)

کافی است دل و دیده، هر دو روشن شود تا با عالمی مواجه شویم که یک‌سره بر منهج عدل است و آن‌چه در این‌جا مانع است عوامل مختلف غفلت‌زا است که باید زدوده شود.

انسان متجدد از منظر پیشینیان به عالم هستی /انسانی نظر نمی‌کند و اصولا تعریفی که از انسان، خدا، جامعه، سیاست، قدرت و… در ذهن و ضمیر انسان عصر جدید نقش بسته است بسیار متفاوت با تعاریف گذشتگان است به‌گونه‌ای که گاهی احساس می‌شود که نقطه‌ی مشترک درک امروزین ما از این مفاهیم با گذشتگان، تنها یک اشتراک لفظ است و بس. پس از پیدایش مفهوم تخصص و تقسیم کار اجتماعی و شاخه‌شاخه شدن علوم در همه‌ی جنبه‌های آن، انسان پی بُرد که یک فرد نمی‌تواند مانند گذشته در همه یا بیش‌تر علوم، صاحب ِ نظر ِ صائب باشد. از این‌رو کسب تخصص در یک علم خاص به معنی ِ بی‌خبری و نادانی و به شکلی غفلت او از سایر رشته‌های علمی تلقی شد. این انسان دیگر مانند گذشته جان ِ جمله علم‌ها را شناخت خدا و جهان ِ پس از مرگ و خود نمی‌دانست. (6) انسان عصر جدید دریافت که بسیاری از پرسش‌های ذهنی‌اش قابل رمزگشایی نیست و رازهایی است که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را. از این‌رو غفلت همچون گذشته و به صورت مطلق امری مذموم شناخته نمی‌شد. هر چه علم بیشتر رو به قبله‌ی فروتنی نهاد، بیش از پیش دریافت که رازهایی در عالم است که گویا مقدر است هم‌واره رازوارگی ِ خود را حفظ کنند و آدمی نفیاً و اثباتاً نسبت به آن بی نظر بماند. زین پس بسیاری از اعوجاجات و اختلالاتی که در اساس عالم دیده می‌شد به نظام عالَم نسبت داده شد و نه به نگاه عالِم و آدمی دانست که گویا چاره‌ای جز هم‌زیستی ِ مسالمت‌آمیز با هستی و شرور ِ آن ندارد و فقط باید سودای آن داشته باشد که تغییریافتنی‌ها را اندکی تغییر دهد. همان‌که نتیجه‌اش را در علم تجربی و رشد تکنولوژی شاهدیم. او دیگر نمی‌خواهد شرور طبیعی و بشری را تغییر بنیادین دهد و آن را به خیر مطلق و مطلق ِ خیر تبدیل کند بل‌که می‌خواهد به قدر وسع بشری کمی از آن بکاهد. انسان متجدد دریافته است که فقط دانسته‌های او نیست که به سامان زندگی‌اش شکل می‌دهد بل‌که نادانسته‌هایش نیز به او دوام و قوام می‌بخشد. از این‌رو آنچه در گذشته تحت نام غفلت، مذموم شناخته می‌شد دیگر برایش امری کاملاً نامحبوب و دوست‌ناداشتنی جلوه نمی‌کرد. کار به آن‌جا می‌کشد که برخی عالمان علوم انسانی، تمدن جدید را محصول همه‌ی لحظاتی می‌دانند که آدمی غافلانه زیست کرده است، همان که چارلی چاپلین در فیلم عصر جدید (1936) به شکل انتقادی به آن پرداخته است. همان لحظاتی که آدمیان فارغ از پرسش‌های رازآلود از کجا آمده‌ام و به کجا خواهم رفت و آمدنم بهر چه است – پرسش‌هایی‌ که بی‌تفاوتی نسبت به آن را انسان سنتی”غفلت” تعریف می‌کرده است – به شغل و تدبیر معیشت و به‌سازی امور دنیوی می‌پردازد.

مولانا اسّ و اساس عالم و دوام آن را در سیطره یافتن غفلت می‌داند:

استن این عالم ای جان غفلت است

هوشیاری این جهان را آفت است

هوشیاری زان جهان است و چو آن

غالب آید پست گردد این جهان

زان جهان اندک ترشح می‌رسد

تا نغرد در جهان حرص و حسد

گر ترشح بیشتر گردد زغیب

نی هنر ماند در این عالم نه عیب (7)

او بر این باور است که اگر آدمی هم‌واره دچار لحظات هوشیاری و اندیشیدن به پرسش‌های رازگونه‌ی عالم باشد، جهان و زیست انسانی دچار آفت خواهد شد و شیرازه‌ی هستی از هم خواهد گسست. او برای رتق و فتق امور انسانی به اندک ترشح هوشیاری قانع است تا حرص و حسد و دیگر رذایل اخلاقی بر جان آدمی چیره نشود و اگر این اندک رو به تزاید بگذارد دیگر در عالم نه هنر معنا دارد و نه عیب. گویی عالم را این‌گونه آفریده‌اند که غفلت هم‌واره غالب باشد. اگر این فهم از هستی قابل درک باشد، آدمی نه امکان دارد و نه مطلوب است که سودای تغییرات بنیادین ِ نظام عالم و به تبع آن آدمیان را در سر بپرورد. از این‌رونظام‌های سیاسی ِ ایدئولوژیک که سودای آن داشته‌اند که عالمی دیگر بسازند و از نو آدمی، و زمین را به بهشتی آسمانی تبدیل کنند به قول پوپر جهان را به جهنم سوزانی مبدل ساخته‌اند. نظاماتی که خواهان ساختن “انسان تراز نوین”، “انسان کامل”، “جامعه‌ی بی‌طبقه‌ی توحیدی و غیر توحیدی” و… بوده‌اند از فهم این مهم غفلت ورزیده‌اند که “غفلت” و زیست غافلانه است که قوام‌بخش هستی ما است و خدا یا طبیعت سرشت انسان را این‌گونه آفریده است و اکثر آدمیان تاب و توان ِ درگیر بودن دائمی با پرسش‌های رازآمیز را ندارند:

می‌گریزند از خودی در بی‌خودی

یا به مستی یا به شغل ای مهتدی (مولانا)

حکومت‌های دیکتاتوری داعیه‌ی آن دارند که قصدشان دریدن پرده‌های غفلت از مقابل دیدگان رعایا است. این‌گونه حکومت‌ها از دین، هنر، تاریخ، تمدن، و حتا خصوصی‌ترین امور انسانی تعاریفی دارند که برداشت‌های متضاد و حتا متفاوت را بر نمی‌تابند. در نظر ایشان تعاریف دیگر، تعاریفی غفلت‌آور است. هنری هنر واقعی است که در تعریف آنان بگنجد و جز آن هر چه هست با عناوینی چون هنر بورژوازی، هنر برای هنر، هنر غیر الهی و… مطرود و منکوب می‌شود. هنرشکل دیگر، هنری است در خدمت غفلت‌آفرینی و وظیفه‌ی حکومت است که پرده‌های غفلت را از مقابل دیدگان بردارد. در عرصه‌ی دین نیز همین‌گونه است. تقابل اسلام آمریکایی-اسلام ناب محمدی در نظام اسلامی در همین راستا است. اسلام ناب محمدی پرده‌های غفلت را از مقابل دیدگان کنار می‌زند و اگر کسی خود نتوانست این پرده را به کناری نهد، حکومت موظف به این کار خواهد بود.

بسیاری از فعالان سیاسی چه در غالب اپوزیسیون و چه در لوای پوزیسیون هدف خود را از عمل سیاسی رساندن جامعه به حدی از رشد و تعالی می‌دانند که در آن انسان‌ها به گوهر ناب خود پی برده و از زیستن غافلانه دست بردارند و به امور متعالی و ارزشمند بپردازند. در نگاه اپوزیسیونی، حکومت استبدادی، شهروندان خود را از زندگانی معنوی دور ساخته است و باید تلاش کرد که جامعه را به سویی برد که در آن آدمی فارغ از خور و خواب و خشم و شهوت، رشد یابد تا از این طریق زشتی از جامعه و پس از آن از عالم رخت بربندد. در باور برخی از اینان یک زندگی معمولی که در آن انسان‌ها به جهت کسب لذت بیشتر و شادی روزافزون تلاش می‌کنند زندگانی‌ای است که چندان ارزش زیستن ندارد و آدمیان باید پس از فراغت از معاش هم‌واره در گیرودار پرسش‌های بنیادین باشند. حال آن‌که این رسالت را اگربتوانیم رسالتی پیام‌برانه بدانیم، نمی‌توانیم رسالت یک اکتیویست سیاسی بدانیم. سیاست‌ورزی عملی پیامبرانه نیست. امتزاج رسالت پیامبرانه و رسالت اجتماعی ِ سیاست‌ورزانه، امتزاجی نامیمون است که تبعات ناگواری به هم‌راه دارد. فعال سیاسی درصدد ساختن جامعه‌ای است که در آن عموم انسان‌ها غافلانه زیست کنند و از این شیوه‌ زیستن لذت ببرند. قرار نیست جامعه‌ای داشته باشیم که در آن انسان‌ها هم‌واره با رازهای عالم کلنجار بروند و یا در آرزوی ساختن انسان کامل و تراز نوین و دیگر آمال و آرزوهای ناکجاآبادی و بی‌درکجایی روز را به شب برسانند. زیستن در سپهر اخلاق و جامعه‌ای بسامان‌ترداشتن نیازمند کنار زدن تمامی ِ پرده‌های غفلت نیست، پرده‌هایی که کنار زدن آن‌ها نه ممکن است و نه مطلوب.

هست از پس ِ پرده گفت‌وگوی من و تو

چون پرده براُفتد نه تو مانی و نه من

 

پی‌نوشت

  1. فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ ببَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیرًا مِّنَ النَّاس عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ   (سوره یونس آیه 92)

وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِین (سوره اعراف، آیه 205)

أُولَئِکَ الَّذینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (سوره نحل، آیه 108)

  1. لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ (سوره ق، آیه 22)

  2. إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَن سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدیدٌ بمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَاب (سوره ص، آیه 26)

  3. یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ عَن ذکْرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسرُونَ ( سوره منافقون، آیه 9)

  4. مثنوی مولانا دفتر اول به تصحیح نیکلسون

  5. جان جمله علم‌ها این است این / که بدانی من کی‌ام در یوم دین (مثنوی مولانا دفتر سوم به تصحیح نیکلسون)

  6. همان. دفتر اول