پسرم نسوخته، همه جایش را شکسته اند

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» پدر بهنود رمضانی در مصاحبه با روز:

پدر بهنود رمضانی در مصاحبه با “روز” خواهان معرفی قاتل فرزندش شد و اعلام کرد شکایت اش را تا شناسایی و محاکمه قاتل پی گیری خواهد کرد.

او به روز گفت پسرش شب چهارشنبه سوری از سوی موتورسواران به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته، دست، پا و گردن او شکسته، یکی از بیضه هایش ترکیده و جان باخته است.

 

 

بهنود رمضانی، 19 ساله و دانشجوی سال اول رشته مکانیک دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل  روز 24 اسفند ماه در میدان 22 نارمک جان باخت.

در این روز که با سه شنبه های اعتراض همزمان شده بود، شهر تهران یکی از امنیتی ترین روزهای خود را پشت سر گذاشت.

سردار رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران در مصاحبه ای از کشته شدن سه نفر در روز چهارشنبه سوری به دلیل انفجار نارنجک دستی خبر داد؛ برخی سایت های حکومتی هم نوشتند که بهنود رمضانی به علت انفجار بمب های دست ساز که در جیب هایش جاسازی کرده بود جان باخته است اما شاهدان عینی، خانواده بهنود رمضانی و گواهی پزشکی قانونی تمام این ادعاها را رد میکنند.

پزشکی قانونی در گواهی فوت صادره، علت فوت این جوان 19 ساله را “صدمات متعدد ناشی از اصابت جسم سخت” عنوان کرده است.

 

 

یکی از شاهدان عینی جان باختن بهنود رمضانی نیز در مصاحبه با “روز” از یورش موتورسواران بسیجی به میدان 22 نارمک خبر می دهد و می گوید: بسیجی بودند؛ همان موتورسوارانی که در خیابان ها ویراژ میدهند و حیدر حیدر می گویند. روی دو موتور هم کپسول مخصوص آتش داشتند. ما نه شعاری میدادیم نه کاری داشتیم. چهارشنبه سوری بود و ما مراسم سنتی مان را برگزار کرده بودیم. کم کم داشتیم خداحافظی میکردیم به خانه هایمان برویم، که یکباره هجوم آوردند و با باتوم و شوکر برقی شروع به زدن کردند. خیلی بد می زدند…

این شاهد عینی می افزاید: مردم شروع به داد و بیداد کردند. عده ای به کمک آمدند و بسیجی ها کنار کشیدند. در اصل از آمدن و سر و صدای مردم ترسیدند به طوریکه یک موتورشان جا ماند. یکهو صدای داد و فریاد شنیدم که می گفتند کشتند.. کشتند…. بلند شدم و دیدم بهنود افتاده تکان نمیخورد…. آمبولانس آمد و او را به بیمارستان بردند ما هم رفتیم اما گفتند تمام کرده…. هنوز باورم نمی شود…. بعد نوشتند نارنجک دستی ترکیده و تکه تکه شده و… همه اینها دروغ است اینقدر زدند که او را کشتند؛ هیچ نارنجکی نترکید. اینقدربا باتوم زدند که هیچ جای سالمی در بدنش نمانده بود… چند نفرشان با یک ماشین فرار کردند البته دوستان ما شماره ماشین را برداشته اند….

مصاحبه “روز” با پدر بهنود رمضانی را در ذیل بخوانید.

 

آقای رمضانی چرا بهنود را در تهران به خاک نسپردید؟ برخی خبرها حکایت از این دارد که به شرطی پیکر پسرتان را به شما تحویل داده اند که شکایت خود را پس بگیرید و پیکر او را در خارج از تهران به خاک بسپارید. آیا این مساله صحت دارد؟

نه خیر، این ها شایعه است. هیچ شرطی برای ما نگذاشتند فقط بعد از دو روز علافی، جنازه را دادند.ما اهل روستای قراخیل، از توابع قائم شهر هستیم و تمامی فامیل هایمان آنجا هستند. میخواستیم در روستای خودمان پسرم را به خاک بسپاریم. درباره شکایت هم ما همان شب اول شکایت کردیم.

 

این دو روز آیا مساله خاصی وجود داشت؟

گفتند باید مراحل اداری و قانونی طی شود و بعد از دو روز به ما تحویل دادند.

 

ممکن است بفرمایید وقتی پیکر فرزندتان را تحویل گرفتید او چه وضعیتی داشت؟

دست و پایش و گردنش شکسته بود… یک بیضه اش ترکیده بود…. تمامی بدنش، پشت و پهلوها کبود بود و حتی چهره اش هم کبود بود…. اثرات کوفتگی زیاد بود با چوب یا باتوم… وقتی گفتند با جسم سخت بوده، چیزی جز باتوم و چوب که نبود.

 

برگه پزشکی قانونی به جسم سخت اشاره دارد، ممکن است دقیقا بفرمایید چی نوشته؟

نوشته “صدمات متعدد ناشی از اصابت جسم سخت”. کپی آن را من دارم.

 

می توانیم به شب چهارشنبه سوری برگردیم و بفرمایید بهنود در نارمک چه میکرد و در اصل چه اتفاقی  افتاد؟

چهارشنبه سوری بهنود با دوستانش رفته بودند شادی کنند. با دوستانش که ازدوران دبیرستان با هم بودند، رفته بودند مراسم چهارشنبه سوری را برگزار کنند. سنت دیرینه چندهزار ساله ما که خود ما هم هر ساله برگزار میکنیم. بچه من رفته بود این سنت ایرانی ما را با دوستانش جشن بگیرد و شادی کند. جایی که بودند یعنی در میدان 22 نارمک آرام بوده، نه ترافیکی، نه مشکلی که یکباره موتور سوارها ریختند و بچه ام را زدند و….

 

خود شما با شاهدان عینی صحبت کرده اید؟ آیا شعاری داده بودند یا مساله ای بوده که موتور سواران را بدانجا کشانده؟

بله من هم در بیمارستان با شاهدان عینی حرف زدم و هم بعد از آن. گفتند ما کاری به کار کسی نداشتیم و تنها مراسم خودمان را برگزار کردیم و می خواستیم به خانه  برگردیم که موتور سوار ها آمدند و بدون اینکه بپرسند کی هستید و چه می کنید و نمی کنید شروع به زدن کردند. با شوکر برقی زده اند و…

 

غیر از پسر شما، دوستان او نیز مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند؟

بله همه را با هم زده اند اما بهنود را به قصد کشت زده اند. نمیدانم چرا؛من که آنجا نبودم، اما واقعا از خدا میخواهم تقاص ما را بگیرد. دلم میخواهد توی صورت کسانی که بچه ام را آنطور زدند نگاه کنم و بپرسم چرا؟ بچه من که کاری نمی کرد چطور توانستند یک انسان بی دفاع را اینقدر بزنند که جان بدهد… اینقدر بزنند که بیضه اش بترکد، دست و پایش بشکند… این از خدا بی خبران باید بگویند چطور و چرا….

 

شما چگونه از موضوع خبردار شدید؟

ساعت 10 بود بهنود زنگ زد و گفت تا نیم ساعت دیگر به خانه می آید. یک پیغام هم فرستاد که هنوز آن را دارم. اما 20 دقیقه از این مسیج نگذشته بود که زنگ زدند و گفتند بهنود در بیمارستان الغدیر است. نمیدانم چگونه خود را به بیمارستان رساندم. گفتند وقتی بهنود را آوردند تمام کرده بود. ابتدا گفتند سوختگی است اما در پزشکی قانونی وجدانشان را زیر پا نگذاشتند و واقعیت را نوشتند.

 

گفتید همان شب اول شکایت کرده اید درست است؟

بله من شکوائیه نوشته ام و قطعا پی گیری خواهم کرد. این کمترین حق طبیعی و شهروندی من است که بپرسم به کدامین گناه بچه بی گناه مرا کشته اند؟ همان شب اول ما شکوائیه را دادیم. در کلانتری 147 تشکیل پرونده شد و افسر آنجا گزارش قتل رد کرد، بعد از ما پرسیدند که شکایت میکنیم؟ گفتم وظیفه شما که حافظ امنیت مردم هستید این است که پاسخ بدهید و به من بگویید چرا بچه ام را کشته اند، چه کسی کشته و… مگر شادی کردن جرم است؟ بالفرض که شادی کردن جرم شده باشد خب باید بازداشتش می کردند محاکمه اش میکردند. بهنود اصلا روحیه خشنی نداشت.

 

اکنون شکایت شما در چه مرحله ای است؟

من برای تدفین و مراسم پسرم در شهرستان بودم و تازه دیروز آمده ام. باید بروم و پی گیری کنم و قطعا پی گیری خواهم کرد. باید قاتل پسرم را معرفی و محاکمه کنند. شماره ماشینی که آن از خدا بی خبران را سوار کرده شاهدان عینی برداشته بودند یک ماشین سمند با شماره پلاک 44ایران-246س61 بوده. گواهی پزشکی قانونی هم که هست؛ می توانند به راحتی قاتل یا قاتلان را شناسایی و معرفی کنند. مسئولین قضایی و انتظامی وظیفه شان است پی گیری کنند این کمترین حق شهروندی من است.

 

بهنود دانشجو بود. شما تنها همین فرزند را داشتید؟

من دو پسر داشتم. یکی بهنود و دومی هم پارسا. بهنود دانشجوی سال اول مکانیک بود. بسیار بچه روشن و تیزهوشی بود. از بچه های علامه حلی بود. آخر من چه بگویم؟ هر چه بگویم مگربرای من بهنود می شود؟ مگر زنده می شود؟ مادرش شب و روز ناله می کند. جگرمان سوخت، بهنود را گفتند سوخته اما او نسوخته بود شکسته بود همه جایش شکسته بود ما سوختیم. دادخواهی میکنیم و فقط می گوییم خدایا خودت شاهد و ناظری. همه چیز را میدانی. واگذار کردیم به وجدان بیدار جامعه که خود قضاوت کند. هرکسی در این کره خاکی بشنود متاثر می شود چه برسد به ما که ایرانی هستیم، مسلمان هستیم.  بچه ما جگر گوشه ما بود و….

 

آقای رمضانی اگر صحبت خاصی دارید لطفا بفرمایید.

سئوال من این است که این موتور های بی شماره، دست این از خدا بی خبران چه میکرد؟ چگونه دست هر کسی یک موتور بی شماره داده اند و افتاده اند توی خیابان ها؟ بنویسید به کدامین گناه بچه من کشته شد؟ فریاد پدر و مادرش را به مردم برسانید. حرف من همین است. واگذار میکنیم به خدا که خودش گفته انتقام خون به ناحق ریخته شده را می گیرد…..