کانون نویسندگان، سیمین بهبهانی و کیمیایی

نویسنده
رحمان حیدری

» اتفاق‌های جامعه‌ی فرهنگی

 

شبکه‌ی 2 به انعکاس مسائل ادبی هنری روز در شبکه‌های اجتماعی و عکس‌العمل کاربران ایرانی به آن مسائل می‌پردازد.

 

شهیار قنبری: سرزمین یعنی تاریخ!

سرزمینِ شاعرکش… متظاهر… سیاهکار! سرزمینی که هنوز، تابوتِ چوبیِ‌ تر و تمیز را اختراع نکرده است! عشقِ مدل شدن و عکس گرفتن هم که همه را به حالت خفگی رسانده است! سرزمین یعنی‌ ما: که مدام خطا می‌‌کنیم. که روز را از شب تمیز نمی‌‌دهیم. که بختیار را تکه‌تکه می‌‌کنیم. که بازرگان را برمی‌‌گزینیم. که هنوز شعارِ مرگ بر این و آن سر می‌‌دهیم. که بزرگان‌مان را همیشه تک و تنها،‌‌ رها کرده‌ایم. که همیشه دوست داریم بپریم سرِ صف! ایستادن در صف، آزارمان می‌‌دهد و برای جاهل افت دارد. نامش هم “زرنگی”ست!… (فلانی‌ از بچه‌های “زرنگِ” تهران است!!!) یکی‌ از مهم‌ترین شاعرانِ این سرزمین می‌‌میرد، ببینید، چند تن‌ آمده‌اند! کسی‌ که دلاورانه، بی‌ وقفه خطر کرده است. به جای همه فریاد سر داده است! به عکس‌های مراسمِ خاکسپاریِ “شاملو” نگاهی‌ بیاندازید. نامه‌های دهخدا و هدایت را بخوانید… و این‌ها همه پای سرزمینی نوشته می‌‌شود به نامِ ایران. و نه‌، مجارستان! سرزمین یعنی‌: تاریخ. یعنی‌: من و شما.

 

محمد محمدعلی: عدم حضور

با وجود جمعیت فراوان و به رغم کاستی‌های آشکار و پنهان در مراسم تالار وحدت، حرکت فردی آقای دکتر فریبرز رییس دانا در اعلام عدم حضور اعضای کانون در بدرقه‌ی سیمین بانو، ضربه‌ی پرشتابی بود بر پیکر جمع مشورتی کانون نویسندگان ایران.

 

بابک اباذری: عکس دونفره

با توجه به وضعیت اسفناک شعر و شاعری در این زمانه باید مرگ یکی از آخرین شاعران زنده زبان فارسی را تسلیت گفت…

بعد از او فقط دو سه نفر دیگر هستند که احیانن شاعرند!

پ ن: بدینوسیله به تمامی کسانی که عکس های دونفره و خاطرات دو نفره با این شاعر بزرگ معاصر را داشتند تبریک می گویم که فرصتی پیدا کردند برای نمایش حقارت درونشان!!سیمین در روز کودتا رفت تا شعبان بی مخ های شعر بتوانند آسوده کودتا کنند…

 

جاوید محمدی: سیمین، کانون نویسندگان و عکس دونفره

پاسخی به دوست عزیزمان بابک اباذری و دوستانی که این روزها به بهانه‌ی نقد، به کانون نویسندگان و اعضای آن حمله می کنند و به نکوهش غیر منصفانه‌ی آن می پردازند:

بابک عزیز! برای مکالمه باید شرایط و بستر لازم برای آن مهیا باشد اما شما در مورد کانون نمی توانید به همین راحتی قضاوت کنید چون از چند و چون آن اطلاع چندانی ندارید و کانون نیازی به پیراهن (عثمان یا غیره) ندارد و اگر از مختاری ها و پوینده ها صحبت می شود صرفن دلیلی بر اهمیت و خارِ چشم استبداد بودن آن است نه پوششی برای پنهان شدن در پشت آن! انجمن شاعران و امثال آن هرگز چنین تاوان هایی نداده اند. در حالی که بعضی از اعضای کانون همچنان که می دانید همین اواخر آزاد شده اند یا هنوز در بند یا تبعیدند!

اما بنده به عنوان عضوی کوچک، مختصر پاسخی میدهم برای روشن شدن اذهان، و باب گفتگو با هیئت دبیران و پیشکسوتان همچنان باز است.

نخست این که مقایسه‌ی کانونی که حتا جلساتش را به سختی و با محدودیت ها و تهدید های فراوان با سالی ۱۰ هزار تومان حق عضویت برگزار می کند و سالهاست اجازه برگزاری مجمع عمومی و انجام انتخابات و تعیین هیئت دبیران جدید (علیرغم اتمام دوره و از دست دادن چند تن از اعضا) را ندارد، با کیهانی که تکیه به رهبری نظام زده و دست در جیب بیت المال کرده و اراجیف خوش آمد استبداد سرِ ِ هم می کند… قیاس مع الفارق است!

۱- اگر لیستی از اعضا داده نمی شود شاید بیشتر به خاطر حفاظت از آنان است ولی در نشریه‌ی کانون اساسنامه‌ی کانون، اعضا و تالیفاتشان و… همه حضور دارند و گزارش کار جلسات در هر جلسه توسط منشی جلسه نوشته می شود و اگر نیاز به انتشار داشته باشد به یقین منتشر می شود.

شرایط عضویت در کانون طبق اساسنامه‌ی آن تعریف شده و کسانی که واجد شرایط باشند یعنی حداقل ۲ کتاب داشته و… و معرف داشته باشند می توانند در جلسات شرکت نموده و با بررسی آن، درخواست عضویت بدهند.

اما مخفی کاری در کار نیست و بیشتر ممنوعیت و اجبار است. در ضمن هر کس که اهل قلم باشد و اساسنامه را بپذیرد از هر مسلک و مرامی حضور دارد و تنها نقطه‌ی اشتراک تقید به آزادی بیان و اندیشه (طبق تصریح قانون اساسی) می باشد و اگر اشکالی هست از حاکمیت است نه کانون!

دیگر این که بسیاری یا جرات حضور در کانون را ندارند یا به مصلحت خود نمی بینند تا مصالح خود را به خطر اندازند! وگرنه در به روی همه‌ی آزاد اندیشان باز است و این نقصی بر کانون نیست! (شاهد مدعا این که خیلی ها حتا جرات لایک و امضای همان -به قول شما- ترحیم نامه ها را هم ندارند چه برسد به عضویت!)

اما در مورد اعتبار نام کانون و هراس حاکمیت از آن که همچنان هم وجود دارد با شما موافقم!

کانون در تمام مواردی که پیش آمده موضع خود را داشته و آن را از تریبون های بسیار محدودی که داشته منتشر نموده و هزاران انگ هم برای تخطئه‌ی آن زده اند از وابستگی به غرب تا دریافت پول و… تا اعتبار آن را خدشه دار کنند اما تهمت های بی اساسشان بی نتیجه بوده و طلای پاک منتی به خاک ندارد!

۲- مقایسه‌ی یک نهاد وابسته‌ی انتفاعی با یک نهاد مستقل غیر انتفاعی هم کاریست که از نظر بنده همان قیاس مع الفارق است ولی شما صاحب اختیار هستید و نظرتان محترم! اما یک تفاوت عمده را لحاظ نفرموده اید و آن این که کانون تنها به دنبال مطالبات اعضای خود نیست بلکه خواستار آزادی بیان و اندیشه برای تمام اعضای جامعه است و به خاطر این هدف هزینه داده و می دهد و دنبال هیچ تاج گل و مدال افتخاری نیست ( کما اینکه دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور به یک معنا مطالبه ای “صنفی” است و در عین حال برای حقوق صنفی نویسندگان نیز تلاش میکند و این از اصول منشور کانون است. و همان طور که عرض کردم مشکل از حاکمیت است که حتا مساله‌ی دیرکرد حقوق کارگران را تبدیل به امر سیاسی می کند و به سرکوب کارگران می پردازد)اما انجمن مورد نظر شما هدفی متمایز و متفاوت دارد.

۳- این بخش با احترام عرض می کنم که بیشتر به حدیث نفس و خود مطرح کردن شباهت دارد بابک جان!چه اقدام عملی از کانون انتظار دارید؟ که سلاح به دست بگیرد؟ اجتماعات و شورش راه بیندازد؟ که خارج از اساسنامه اش عمل کند؟ چه کار می توانسته که نکرده؟ همین بیانیه ها تاوان های سنگینی داشته و دارد دوست عزیز!

بنده هم در ۸۸ مثل شما و بسیاری از دوستان دیگر بودم، من هم سه کتاب خودم طی ده سال مجوز نگرفت، من هم ده ها کتاب در انتشاراتم غیر مجاز شناخته شد! من هم از سال ۹۱ که بیانیه‌ی کانون را مبنی بر آزادی بیان امضا کردم مجوز انتشاراتم تمدید نشد و بارها غرفه ام تعطیل شد یا اجازه شرکت در نمایشگاه نگرفتم! من هم وبلاگم بعد خرداد ۸۸ فعال بود و اگر بررسی کنید چندین بار تهدید تلفنی شدم و مجبور شدم مدتی وبلاگم را به روز نکنم! و شعرهای بسیاری بلوتوث و اس ام اس کردم، من هم چهار کتابم را مجبور شدم زیرزمینی چاپ کنم، من هم می توانم در این کامنت به مطرح کردن خودم و شرح سوابقم بپردازم!!! اما تفاوت در این است که گفته های من تبلیغی برای نشر تعطیل شده ام نیست اما برای شما هست!

نکته‌ی آخر این که عدم شرکت کانون در مراسم خاکسپاری جاودانیاد سیمین بهبهانی استراتژی کانون بوده و تشخیص درستی آن به عهده‌ی خود کانون است! اما این حکم نبوده و اعضا جهت شرکت در آن مخیر بوده اند!

در پایان لازم می دانم از شما تشکر کنم که به سئوال و نقد کانون پرداختید و ای کاش با آگاهی و انصاف و ادبیات بهتری این کار را انجام می دادید و یقین دارم هیچکس مبرا از خطا نیست و نمی تواند باشد و امیدوارم توانسته باشم تا حدی پاسخ شما و دیگر دوستان عزیز را داده باشم تا بتوانیم تعامل بیشتری داشته باشیم برای رشد و اعتلای روز افزون!

 

محمدرضا کلانی: آقای کیمیایی عزیز!

آقای کیمیایی عزیز، شما از قدرت تا به حال پول نگرفتین. - بسیار عالی. به پیشنهاد وزارت اطلاعات جهت تولید فیلم جواب رد دادین. درود به شهامتتون. شایعه همکاری با سعید امامی و آتش زدن سینماها اوایل انقلاب رو تکذیب کردین… می‌پذیریم. به آقای سرکوهی، پشت کوهی گفتین، نشنیده می‌گیریم.

ولی این رو نمی‌فهمم٬ که چطور به خودتون اجازه دادین٬ از طرف شخصی دیگه‌ای که در اوج سال‌های طلایی‌اش، که مجبور به ترک ایران شد، بابتش از حاکمان معذرت خواهی کنید…!

واقعا جسارتتون در مورد اینکه می‌فرمایید بهروز ‫‏وثوقی پیش شما از فرارشون از ایران اعلام ندامت و پشیمانی کردن، و از مسولین تقاضای عفو برایش می‌کنید و از آن‌ها می‌خواهید که او اجازه پیدا کنه که به ایران برگرده و بعد از نزدیک به چهل سال در سینمای ایران کار کنه..! والا جسارت که چه عرض کنم! شما به خودتون اجازه دادین برای رنجنامه اسطوره‌ای که نخواست دیگر باشد نسخه بپیچید و یک شبه سکوت سی اندی ساله‌اش را ویران کنید.

مهرداد قاسمفر: چه اصراری است آقای کیمیایی؟

با چشمانی خیس و جملاتی مقطع، رو به دوربین و مخاطبان شبکه سه می گوید علت این‌که از “قیصر”، چهل و اندی سال بعد، رسیده به “متروپل” سازی، آن است که هرگز نگذاشتند در این سال‌ها “فیلم خودش” را بسازد. می گوید، فیلمنامه هایش را بارها و بارها یکی یکی رد کرده اند در این سی و پنج سال. می گوید حتی اسم فیلمنامه هایش را به دفعات گفته اند عوض کند. می گوید گاه فیلمی را که ساخته بعد از شش بار بازنویسی و تغییر و تبدیل مجوز ساخت داده اند که دیگر چیزی از “خودش” در آن باقی نمانده.و حتما می خواهد به این معنا برسد که خب نتیجۀ آن همه، شده است همین کارنامه فعلی که فاصله ها دارد با “خودش”. خب حرفهای درستی است تا اینجا و دردناک. اما نه کسی “هست” آن سوی آن میز که بپرسد، و نه اینکه خودش می گوید طبعا، که در این وضعیت مملو از پوچی و وهن و تحقیر آمیزی که بر او “به طور خاص” ظاهرا، اعمال کرده اند و حالا دردمندانه رو به وجدان جمعی ما بیانش می کند، چرا حاضر شده آنهمه فیلم جعلی را بسازد اصولا!ً؟. یا چرا دستکم، سعی نمی کرده کمتر از این گونه آثار تحریف و تقلیل یافته تحمیل شده را بسازد. نمی گوید که راستی چه سنگی قرار بود برای این “هنرمند مستقل مردمی سفارش ناپذیر” ما از آسمان ببارد حالا، اگر که سالی یک فیلمنامه قلب ماهیت شده را در جشنواره سالانه فجر هوا نمی کرد؟ البته خیلی ها ساختند. عده ای هم اما نساختند. عده ای که برخی شان بزرگ بودند و بزرگتر ماندند. تو ساخته ای به هر حال. و حالا که اینها را ساخته ای دستکم به جای یقه گرفتن و خالی بستن و تمسخر منتقدان سینما و روشنفکران مخالفت، متروپل ات را بساز و نان و ماستت را بخور.چه اصراری است حالا آقای کیمیایی؟