سیزدهم روز آبان در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام روز مبارزه با استکبار جهانی ثبت شده است. این مناسبت یادآور سه حادثه است و یکی از این حوادث کشتار دانش آموزان به دست نیروهای نظامی در محوطه و اطراف دانشگاه تهران است. در سال تحصیلی ۵۷-۵۸ هشت میلون دانش اموز در۵۲ هزار مدرسه در سراسر کشور درس می خواندند. ۳۷.۵ درصد دانش اموزان دختر و ۶۲.۵ درصد دانش آموزان پسر بودند. تعداد کارکنان اموزش و پرورش اعم از دبیر و آموزگار وکادر اداری و خدماتی ۳۵۰ هزار نفر بود که تقریبا نیمی از انها را زنان تشکیل می دادند. فقط ۱۱ درصد کارکنان اموزش وپرورش مدرک تحصیلی لیسانس یا بالاتر داشتند.
برابر آمار سال ۱۳۵۵، حدود ۵۲ درصد از جمعیت ایران “بیسواد” مطلق به معنای فاقد هرگونه توانایی خواندن و نوشتن بودند. پایین بودن نرخ پوشش تحصیلی دختران و این واقعیت که تنها ۱۱ درصد معلمان مدرک کارشناسی داشتند و آمار بالای بیسوادان، کیفیت نازل توسعه در آخرین سالهای رژیم سابق را نشان می دهد. با شروع سال تحصیلی در مهر ۵۷، دانشگاه تهران به تدریج به مهم ترین مرکز تجمع مخالفان رژیم شاه تبدیل شد. هر روز هزاران نفر از نقاط مختلف شهر به دانشگاه تهران می آمدند تا هم از آخرین رویدادهای انقلاب با خبر شوند و هم در راهپیمایی های خودجوش که اغلب از دانشگاه شروع می شد، شرکت کنند. در داخل دانشگاه و پیاده رو های خیابان شاهرضا (انقلاب کنونی)، عده ای در گوشه و کنار بساط فروش کتاب های ممنوعه، معروف به کتاب های جلد سفید، پهن کرده بودند. در دانشکده های مختلف دانشگاه نمایشگاه کتاب و عکس دایر بود. رژیم با وجود اعلام حکومت نظامی، رژیم قادر به کنترل اوضاع نبود. مردم دیگر از ماموران حکومت نظامی که در خیابانها مستقر بودند نمی ترسیدند و دولت شریف امامی که نام دولت آشتی ملی برخود نهاده بود، تقریبا کنترلی بر اوضاع نداشت. از مهرماه ۵۷ گروه هایی از معلمان به فکر برگزاری اعتصاب و تعطیلی مدارس افتادند، اما با وجود آمادگی ذهنی بسیاری از معلمان، هماهنگی برای اعتصاب عمومی بین مدارس وجود نداشت. بعد از اعتصاب موفق معلمان در اردیبهشت ماه ۱۳۴۰ که منجر به سقوط کابینه و انحلال مجلس شورای ملی و سنا شد، تا سال ۵۶ تحرک سیاسی یا صنفی آشکاری از معلمان دیده نشده بود. در استانه انقلاب با باز شدن فضای سیاسی، تلاش های پراکنده ای برای تشکیل اتحادیه معلمان صورت می گرفت که به نتیجه نرسید. محمد درخشش، عده ای از معلمان قدیمی را دور خود جمع کرد و در فکر احیای باشگاه مهرگان بود، اما نتوانست توجه جامعه معلمان را به خود جلب کند. معلمان هوادار گروه های چپ نیز در پی ایجاد تشکیلات مورد نظر خود بودند. اما فعالیت آنها هم از حد تشکیل جلسات ۴۰-۵۰ نفری فراتر نرفت.
انجمن اسلامی معلمان در آبان سال ۵۷ با حضور محمدعلی رجایی که تازه از زندان آزاد شده بود، تاسیس شد و یکسره در خدمت اهداف انقلاب اسلامی قرارگرفت. بوی انقلاب چنان فضا را پرکرده بود که معلمان رغبتی به فعالیت صنفی نداشتند. قبل از انقلاب، فعالان سیاسی با ایدئولوژی های متفاوت بر این اعتقاد بودند که مدرسه یکی از مناسب ترین مکانها برای تبلیغات سیاسی است. در ماه های اول نیمه دوم سال ۵۷ درس و مشق در مدارس نیمه تعطیل بود. مدیران یا انقلابی شده بودند و یا دیگر اقتدار سابق را نداشتند. دانش آموزان برخی مدارس اغلب به تشویق معلمان و یا تحت تاثیر فضای عمومی جامعه، مدارس را تعطیل می کردند و به راه پیمایی های انقلابی ملحق می شدند. روز سیزده آبان ده ها نفر از دانش آموزان دبیرستان های نزدیک دانشگاه تهران با تعطیل کردن کلاسهای درس به سمت دانشگاه راهپیمایی و سر راه خود دبیرستان های دیگر را نیز تعطیل کردند.
نزدیک دانشگاه، سربازان ارتش با شلیک تیر هوایی و انفجار گاز اشکآور به مقابله با دانشآموزان پرداختند و آنها را متفرق کردند. دانشآموزان هم شعارهای “مرگ بر شاه” و “معلم به پا خیز محصلت کشته شد” سر دادند. سربازان در پیادهروی مقابل دانشگاه تا اطراف پارک دانشجو مستقر بودند و دانشجویان و مردم در محوطه دانشگاه، پشت میلههای سبز، روبهروی سربازان شعار می دادند. عقربه های ساعت، یازده صبح را نشان می داد، قرار بود جمعیت که بیشتر آنها دانشجو بودند، از دانشگاه به سوی منزل آیتالله طالقانی در پیچشمیران راهپیمایی کند. آیت الله طالقانی و آیت الله منتظری روز نهم آبان از زندان آزاد شده بودند. مردم شعار می دادند و سربازان را دعوت میکردند تا به انقلاب اسلامی و مردم بپیوندند. ناگهان یک سرباز که تحت تاثیر شعارهای مردم قرار گرفته بود، واحد تحت فرماندهی خود را رها کرد و به سوی مردم دوید، افسر فرمانده به سوی وی شلیک کرد و در گیری آغاز شد. مردمی که غافلگیر شدهبودند، پشت ماشینها، درختها و در جوی کنار خیابان پناه گرفته بودند. عدهای مجروحین را به دانشکده پزشکی میرساندند. گروههای کوچکی از مردم و به خصوص دانشآموزانی که از جاهای مختلف به سوی دانشگاه میآمدند با شنیدن صدای تیراندازی به سوی دانشگاه دویدند. مرکز درگیری در محوطه ورودی دانشگاه جلوی سر در اصلی قرار داشت. نظامیان وارد محوطه دانشگاه شدند و شروع به تیراندازی و انفجار گاز اشکآور کردند.
دانشآموزان و دانشجویان برای خنثی کردن اثرات گاز اشکآور، مقوا و کاغذ و شاخه ها و برگهای خشک درختان را آتش زدند. گروه دیگری از تظاهرکنندگان در بیرون دانشگاه به سمت خیابانهای آناتول فرانس (قدس فعلی) و بزرگمهر حرکت کردند و شیشههای ساختمان حزب رستاخیز و نگهبانی برق دانشگاه را شکستند. در خیابان تختجمشید (طالقانی فعلی) بانک صنایع و معادن مورد حمله تظاهرکنندگان قرار گرفت. گروه فیلمبردار تلویزیون دولتی، از اتفاقات داخل دانشگاه فیلم برداری کرد. کارکنان انقلابی تلویزیون فیلم درگیری های دانشگاه را همان شب در برنامه خبر، به مدت دو دقیقه نمایش دادند. پخش تصاویر تیراندازی ارتش به سوی مردم بی سلاح، بینندگان میلیونی تلویزیون را به شدت مبهوت و خشمگین کرد. بعد از تیراندازی و خروج ماموران از دانشگاه و انتقال زخمی ها به بیمارستان، تظاهرکنندگان در خیابان های اطراف دانشگاه پلاکاردهایی مانند “دانشگاه شهید داد” و “شهادت ۵۶ نفر در دانشگاه” سردست گرفتند و خبر درگیری و کشتار در دانشگاه را به اطلاع مردم رساندند. مقامات فرمانداری نظامی تهران اعلام کردند که در وقایع دانشگاه در روز ۱۳ آبان، هیچکس کشته نشده تنها سه نفر مجروح شدهاند. دکتر عبدالله شیبانی، رئیس وقت دانشگاه تهران گفت که درگیریهای روز ۱۳ آبان تنها ۱۴ مجروح بر جا گذاشته است. روزنامه کیهان به نقل از رادیو ایران، نوشت که تا ساعت ۱۲ شب، دوازده نفر از مجروحانی که در بیمارستان پهلوی منتقل شده بودند درگذشتهاند و حال دو نفر دیگر از آنها وخیم است. بنا به آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی در میان شهدای انقلاب تنها نام دو نفر، مصطفی حاجی و سید مهدی سید فاطمی ثبت شده که تاریخ شهادتشان ۱۳ آبان ۱۳۵۷ است. ( دایرةالمعارف انقلاب اسلامی، سوره، حوزه هنری، ۱۳۸۹، ج ۲). نمایندگان مجلس، سعی کردند، انتقادها را به سمت نخستوزیر وقت و دولت آشتی ملی او جهت دهند، اما شاه همچنان در سیبل شعارهای مردم بود. حادثه ۱۳ آبان ۱۳۵۷ پیامدهای سهمگینی برای حکومت شاه داشت. ابوالفضل قاضی، وزیر علوم و آموزش عالی، در اعتراض به کشتار دانش آموزان و دانشجویان در ۱۳ آبان استعفا کرد. کابینه شریف امامی هم دو روز بعد و با عمری ۷۰ روزه مجبور به استعفا شد و جای خود را به دولت نظامی غلامرضا ازهاری داد. شاه نیز در پیامی که در ۱۵ آبان از تلویزیون پخش شد، گفت: “من صدای انقلاب شما ملت ایران را شنیدم”. پیام شاه را مردم نشانه ضعف و زوال رژیم دانستند. آیت الله خمینی روز ۱۴ آبان طی پیامی به ملت ایران از اقامتگاه خود در نوفل لوشاتوی فرانسه، واقعه دانشگاه را محکوم کرد و شاه را مسئول تمام خرابیها و خیانتها دانست.