نگاه دوم
قلاده انگلیسی
این “سیاسیترین فیلم تاریخ سینمای ایران” اگر با متر و معیار و از پشت عینک و دیدگاه جمهوریاسلامی سنجیده بشود، کاملا با شعار تبلیغاتیاش همسو است. اگر تاریخ و سینما و مهمتر از همه سیاست را با معیارهای حکومت فعلی اندازه بزنیم، “قلادههای طلا” همینی هست که سازندهاش ابوالقاسم طالبی ادعایش را دارد. فیلم و فیلمنامه در شخصیتپردازی، کار دشواری پیشرو نداشتهاند. کافیست که دو مقاله از روزنامهی کیهان خوانده و دو خطبه از آقا شنیده باشید، تا بتوانید تمام شخصیتهای فیلم و خط و ربطشان را بشناسید و بفهمید.
برعکس تلاش سازندهگان فیلم که میخواستهاند تظاهرات بعد از انتخابات سال ۸۸ را نعل به نعل بازسازی کنند، اتفاقات فیلم و شخصیتها و نقشهها و رفتارهایشان در پروندههای متوهمترین بازجوهای اطلاعات و اطلاعاتسپاه هم یافت نمیشود. چون حتی از دستگاه پروندهساز و قصهپرداز اطلاعاتیها هم نه خانهی تیمی متعلق به سلطنتطلبان و مجاهدین بیرون آمد، نه معاون وزارت اطلاعات و سردار نیروی انتظامی به اتهام همکاری با سرویس اطلاعاتی انگلیس به محکمه رفتند. فیلم دچار یک ناهمگونی در تصویر و قصه است. تصویر آتش گرفتن اتوبوس و شمایل نیروهای ضدشورش و خیابانهای تهران را در آن روزها عینا بازسازی میکند اما شخصیتها و قصهها کاملا در تخیل عجیب و بیمار کارگردان و فیلمنامهنویس شکل گرفته است.
در فیلم “قلادههای طلا” همه چیز در هم است. پیران سلطنتطلبان و میانسالهای مجاهد با جوانی آموزش دیده در سرویس اطلاعاتی غربی با هم در یک خانه جمع شدهاند و در کنارشان جوان دوجنسی و دختر بهایی هم قرار گرفتهاند، تا کل اعتراضات به نتایج انتخابات سال 88، به یک خانهی ویلایی شمال تهران ربط داده بشود. افرادی با عقاید متفاوت که در دنیا واقع هرگز با هم زیر یک سقف و برای یک هدف معین جمع نشدهاند، اینجا با عجیبترین ترفندهای جاسوسی اسم رمز “تقلب بزرگ” را ابداع و به خیابانها و مردم عادی تزریق میکنند. مردم هم که در دیدگاه جمهوریاسلامی و فیلمسازش گوسفندانی بیش نیستند، پریشان و حیران در خیابان وول میخورند و تا قبل از به میدان آمدن جاسوسها حرفی برای گفتن ندارند و لازم است که اهالی خانهی تیمی “دشمن” برایشان خطمشی تعیین کنند. دشمنانی که تا همهجا نفوذ دارند و پخش کردن کوکتل مولوتوف و شعار ساختن و سازماندهی مردم کار دمدستی و راحتشان است و آنقدر خبره و خطرناک هستند که تا مقام معاونت وزیر اطلاعات و سرداران نیروی انتظامی نفوذ کردهاند و به قول معروف همهجا آدم دارند.
“قلادههای طلا” شکل نگاه کردن و ایدئولوژیاش را مستقیم از بیت رهبری و مقام عظمای ولایت گرفته است. در این شکل نگاه، همه دشمن و عامل بیگانه هستند. هیچ نارضایتی و اعتراضی به صورت عادی شکل نمیگیرد. مردم ایران به عنوان مهرههای بیاراده توسط این “دشمن”خطرناک رصد میشوند و هر شعاری در دهانشان جا میگیرد و هر رفتاری با برنامهریزی قبلی ازشان برمیآید. اینجوریست که وقتی عامل دستنشاندهی دشمن و جاسوس زبدهی سرویسهای غربی توسط نیروهای مخلص بسیج دستگیر میشود، خیلی راحت با یک اساماس یک خطی، سردار نیروی انتظامی از راه میرسد و مثل آب خوردن آزادش میکند تا به آدمکشیاش ادامه بدهد. در فیلم فقط نیروهای بسیج هستند که از هرگونه خطایی مبرا هستند. یعنی همان کسانی که در نهایت مظلومیت بر بام قرارگاهشان تفنگ به دست ایستادهاند و در مقابل سنگپرانی معترضان، گلولههای مشقی و جنگی شلیک میکنند و از مظلومیت بسیج دفاع میکنند. فیلمساز برای واقعیتر کردن فیلم، حمید داوودآبادی از چماقکشهای شناخته شده را در نقش بسیجی مخلص جلو دوربین میآورد اما یادش میرود که اتفاق 25 خرداد و کشته شدن سهراب اعرابی یک روایت متعلق به زمانهای دور نیست که بتوان قلبش کرد و تغییرش داد؛ همین سه سال پیش اتفاق افتاده و فقط میتوان روی پردهی غصبی سینما و با بودجههای میلیاردی مرحمتی واقعیتش را عوض کرد و عوضی نشانش داد.
در شهر هرتی که “قلادههای طلا” نمایش میدهد و بسیار مغشوشتر از واقعیت تهران تابستان ۸۸ است، عامل “دشمن” در خیابان معترضان را آزادانه و بیدلیل میکشد، نیروهای اطلاعاتی بین خودشان درگیری دارند، سلطنتطلبها در خانهی امن نقشه میکشند، بهاییها برای دریافت آخرین دستورات به سفارت انگلیس میروند و نیرویهای ضدشورش سیاهیلشکرهایی هستند که فقط صحنه را پر کردهاند و طبعشان به قدری لطیف است که نه کسی را میزنند و نه دستگیر میکنند. این تصویریست که سیاسیترین فیلم تاریخ سینمای ایران از ایران سه سال پیش نمایش میدهد. تصویری که بعید است به جز بیت و آقا و بسیج مخلص کسی دیده باشد و باورش کرده باشد.
تهران سال ۸۸در دوربین سازندهی “قلادههای طلا” جای ناامنیست. چون نه تنها مردمش دستآموز بیگانه هستند، که تمام ارکانش از نظامی تا اطلاعاتی به دلایل نامعلوم چشم به دستورات رسیده از غرب، به طور مشخص انگلیس، دارند. در چنین دنیایی عمیقا آخرالزمانی، فقط سلاح گرم و جنگیست که میتواند جلو واژگونی و انهدام حکومت را بگیرد. همهچیز برای توجیه خشونت حکومت چیده شده. دنیایی که در آن قلچماقی که نوکر خانهی تیمیست با یک چماق وسط میدان میزند و تخریب میکند و میکشد و کسی جلودارش نیست. به خاطر همین است که سازندهی فیلم گیر کرده در باتلاق خودساخته، برای پایان دادن به تصویر این شهر سقوط کرده، ناچار دست به دامان یک پرش و جامپ سینمایی میشود تا تابستان ۸۸و اعتراضات مردمی را به پائیز سال ۹۰ و هجوم بردن بسیج به سفارت انگلیس وصل کند تا بتواند روی این تصاویر بلکه، سرود حماسی و ظفرمندی امت حزبالله را بنشاند. تصویری که حالا و یک سال بعد از ساخته شدن فیلم، سخت طعنهآمیز و خندهدار از کار در آمده است. چون همین روزها که نسخهی قاچاق و مجاز “قلادههای طلا” توامان در اینترنت و مغازهها پخش شدند، آقا در سخنرانیاش هجوم و حمله به سفارت انگلیس را تقبیح و طرد کرد تا عدم تعادل و بیثباتی خودش و نظامش را بیش از پیش عریان کند.
حالا بعد از یک سال، شاید باید دوربین ابوالقاسم طالبی را دوباره روشن کرد و با همان نگاه، امروز را به تماشا نشست. امروزی که احتمالا از پس دوربین “قلادههای طلا” با نظامی مواجه هستیم که ولیامر و فصلالخطابش هم دستنشانده انگلیس است.