علی خامنه ای چه پدرم را زندان کند، چه آزاد، امروز یک جنایتکار به تمام معناست. آنکه هر روز می تواند دستور حمله به مردم را بدهد یا ندهد، دیگر جای شاه نشسته و جنایت او را کمتر یا بیشتر تکرار میکند. خامنه ای اما فراموش کرده که دوره قدرت، هرچند که به مذافش شیرین است، به زودی پایان میرسد؛ کسی که اگرچه خدا را پشت باتوم بسیجی پنهان نموده، اما به شخصه مسئول تمام خون هایی ست که ذوب شدگان ولایتش ریخته اند.او و خاندانش باید جواب سهراب ها و نداها را بدهند.
خامنه ای چه بخواهد و چه نخواهد، امروز یزید زمان شده، و خدای را در برابر حسین مظلومی نهاده که جوانان ایران سمبلش هستند.
خامنه ای، چه میدانست و چه نمیدانست، در روز 29 خرداد خود کشی سیاسی کرد. پس امروز هیچ کس را نمیتواند جز خود مقصر بداند؛او بت بزرگ ایران شده است. امروز دیگر بحث از انتخابات گذشته و مردم به دنبال این هستند که شاه دوم را به سزای عمل خود برسانند. حال آنکه او هر روز تعداد طرفدارانش، کمتر و ولایتش باطل تر میشود.
او چه انتخاب کرده باشد چه نکرده باشد، سگانی را به ریاست امور گذاشته که جواب حرف را با گاز زدن میدهند و مردم کشور را خس و خاشاک می نامند. از همین رو دیری نخواهد پایید که در پیشگاه ملت ایران سزای خودشیفتگی و قدرت پرستی اش را بپردازد.
خامنه ای امروز چه بیدار شود چه یک سال بعد، دیگر راهی برای بازگشت ندارد. او خود را به جای اینکه قهرمان ایران کند، بت ایران کرده؛ در تاریخ از او به عنوان یکی از بزرگترین دیکتاتورها نام برده خواهد شد.
خامنه ای چه بخواهد و چه نخواهد صدای پدر من از زندان، صدای آزادگی ست و نشانی ست از استقامت. بودنش در زندان، فقط نشان از کینه توزی مقام عظمای ولایت و سینه چاکان پرورش یافته در دستگاه قدرت او دارد.
خامنه ای چه باور کند چه نکند، اکنون شاه ایران است وفقط نامش به رهبر تغییر پیدا کرده است. همانطور که دانشجویان قزوین گفتند: “ما می گیم شاه نمی خوایم، اسمشو رهبر میذارن”.
با آنکه همه میدانند که عاقبت ستمگری سقوط است، اما گواه تاریخ آن است که دیکتاتورها همواره بر این باورند که سرنوشت شان با اسلاف شان یکی نخواهد بود؛ آنها در همین جهالت است که هیمنه و ابهت خویش را دریده بر برگ های سرنگونی می یابند و تا آنگاهی که تختشان با لرزش موج های انسانی جامعه از جا کنده شود، هر حرکت اعتراضی را کاریکاتوری ساخته دشمنان می پندارند.
باشد که گاه سرنگونی، فرق کاریکاتور و واقعیت را درک نمایند، تا درس عبرتی باشد برای دیکتاتوری در آینده، هرچند، سرنوشت اخلاف، جدا از اسلاف نخواهد بود.