آزاده معاونی
در سفر اخیرم به تهران متوجه شدم که مغازۀ محلۀ قدیمی ما در دروس بسته شده است. قدیم ترها، تندروهایی که از اجناس فانتزی پشت ویترین خوششان نمی آمد، مهر ضداخلاقی به مغازه می زدند و شایعه می کردند که “صاحب مغازه صهیونیست” است. اما این بار آنها مغازه را به آتش کشیدند - نه بخاطر اعتراض به مانکن های ملبس به جدیدترین مد لباس، بلکه بخاطر اعتراض به کشتار و قتل عام مردم در نوار غزه. اگرچه سفر من با حملۀ اسرائیل به غزه مصادف شد، اما انتظار نداشتم این درگیری در محلۀ قدیمی ما نیز انعکاس داشته باشد.
همیشه می دیدم که همسایه های قدیمی ما نیز – که خیلی از آنها بسیار مذهبی بودند، اما نفرت خاصی از اسرائیل نداشتند – مثل اکثر ایرانیان از حمایت ایران از گروههای مبارز مثل حماس و حزب الله ناراضی بودند. در بمباران لبنان توسط اسرائیل در سال 2006، من به همراه خانواده ام در ایران زندگی می کردم. بخاطر می آورم یک روز صبح مردم بیرون نانوایی محله که بطور غیرمنتظره بسته شده بود، جمع شدند. آنها می گفتند دولت همۀ آرد کشور را به لبنان فرستاده است و سپس همگی با اظهار نارضایتی از مسئولین که مردم گرسنۀ خودشان را رها کرده اند، متفرق شدند. بعدا ً فهمیدیم که نانوایی تعمیرات داشته است.
به همین خاطر اتفاق این بار خیلی برایم عجیب بود. باورم نمی شود همسایگان قدیمی ما ظرف دو سال اینقدر عوض شده باشند؛ موضوع هم فقط از این قرار است که این بار آنها را خیلی خوب پیچانده اند. واکنش آنها نشان دهندۀ این است که دولت به سرعت پیام بحران غزه را گرفته است به گونه ای که غروب دومین روز حملۀ اسرائیل، آیت الله خامنه ای فتوی داد هر کس که در دفاع از مردم فلسطین کشته شود، شهید است.
بنظر می رسد پخش اخبار تأثیرگذار از مجروحان و کشته شدگان فلسطین در کنار فتوای خامنه ای بسیاری از مردم را متقاعد کرده است که ایران باید از جنگ فلسطین حمایت کند. چند روز پس از شروع جنگ غزه، در اتاق انتظار دکتر چشم پزشکم حرف هایی لبریز از احساسات شنیدم. یک جوان شهرستانی گفت، “وقت آن است که اسرائیل را سر جاش نشاند. اگر اعراب هم کمک بکنند، ما می توانیم کار آنها را یکسره کنیم و آنچه را که به حق مال ماست، بدست آوریم.” بقیه هم با حرف های او موافق بودند.
دولت احمدی نژاد همۀ توان خود را برای برانگیختن خشم مردم نسبت به حملۀ اسرائیل بکار بست تا نظرها را از شکست های متعدد دولت خود به جنگ معطوف دارد و اتفاقا ً این اقدام کارگر هم بود. یک روز بعدازظهر، در مهمانی شام در منزل یک استاد بانفوذ که با برخی از برجسته ترین سیاستمداران کشور چای می نوشید، شرکت کردم. او به من گفت، “این تبلیغات تلویزیونی باورنکردنی است. آنها دارند سعی می کنند جو تسخیر یک سفارت یا یک ساختمان سازمان ملل، یا چیزی فاجعه بار شبیه آن را ایجاد کنند.” بعدازظهر فردا تظاهرکنندگان بسیجی به مجتمع مسکونی سفارت انگلیس هجوم بردند و تقریبا ً یک ساعت محل را به اشغال خود درآوردند. جوانان بسیجی با تحصن در فرودگاه مهرآباد تهران نیز خواستار رفتن به غزه شدند.
بنظر می رسد این قبیل اعتراضات مقامات را متقاعد کرده بود که در رویکرد خود مجددا ً تجدید نظر کنند. آنها می خواستند مردم بقدری عصبانی باشند که اقتصاد ویران خود را فراموش کنند، اما نه آنقدر عصبانی که به ساختمان های دیپلماتیک حمله ور شوند و خواستار کشته شدن در غزه باشند. همزمان با ادامۀ جنگ در غزه، احمدی نژاد و متحدانش توانستند از این درگیری بعنوان بهانه ای برای ساکت کردن منتقدان و رقبای خود استفاده کنند. دولت یک روزنامۀ میانه رو را بخاطر انتشار بیانیه ای توسط یک گروه مخالف دانشجویی که از حماس انتقاد کرده بود و تهران را همدست جنایت های آن دانسته بود، تعطیل کرد. در واقع، هدف از کل ماجرای غزه معطوف داشتن نظر مردم به این سو بود، نه به خطر انداختن نقش ایران در منطقه.
منبع: واشنگتن پست، 25 ژانویه