ایران منزوی، از درون چندپاره شده

افشین مولوی
افشین مولوی

رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد، چیز زیادی از تاریخ آمریکا نمی داند. اگرچه بهتر بود به گفته های معاون سابق رئیس جمهور آمریکا، هوبرت همفری، توجه می کرد: “پروپاگاندا، برای اینکه تاثیر داشته باشد، باید باورپذیر باشد. برای اینکه باورپذیر باشد، باید معتبر باشد. برای اینکه معتبر باشد باید حقیقت داشته باشد.”

محمود احمدی نژاد، اهل پروپاگاندا است. در دنیای او، ایران درحال پیشرفت است و دنیای غرب رو به زوال؛ دولت او پاک ترین و مبراترین دولت از فساد در طول تاریخ است؛ معترضان به انتخابات، مشتی خس و خاشاک یا جاسوسان سیا هستند؛ آمریکا در روز 11 سپتامبر مردم خودش را کشت؛ اقتصاد ایران یکی از قویترین اقتصاد های جهان است؛ در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد و همه مردم او را دوست دارند.

اما در دنیای واقعیت، اطرافیان آقای احمدی نژاد در بزرگترین جنجال مالی در تاریخ ایران دست داشته اند، اختلاس 3 میلیارد دلاری مدیران بانک ها و فرار یکی از آنها به کانادا، در حالی رخ داده که  آقای احمدی نژاد خانه ساده و خانواده اش را که  از قشر کم درآمد هستند به رخ مردم می کشد. اما بسیاری از مشاوران ارشد او ترجیح می دهند زندگی مرفهی داشته باشند و در قسمت درجه یک هواپیما سفر کنند و ویلا های چند میلیون دلاری را در جریان معاملات مشکوک غیر دولتی، بخرند.

جنجال مالی اخیر باعث شد که طرفداران تندرو سابق به او حملات شدیدی بکنند و مجلسی که روز به روز سختگیر تر می شود، می خواست که او را استیضاح کند اما رهبر ایران، آیت الله خامنه ای مانع از این کار شد. آیت الله خامنه ای که خود با احمدی نژاد دچار مشکل است ترجیح داد برای استیضاح، چراغ سبز نشان ندهد. اما آقای  احمدی نژاد شش ماه است که زیر آتش محافظه کاران قرار دارد.

ریشه این درگیری ها به جریان برکناری وزیر اطلاعات، حیدر مصلحی، باز می گردد. آقای احمدی نژاد او را برکنار کرد. رهبر به او دستور داد که مصلحی را بازگرداند و آقای احمدی نژاد قبول نکرد و 11 روز قهر کرد و به جلسات هیئت دولت نرفت.

رهبر ایران بیشترین قدرت را دارد و آقای احمدی نژاد عقب نشینی کرد.  اما خسارت ایجاد شده بود: آقای احمدی نژاد، رهبر را به مبارزه طلبیده بود. بسیاری  از کسانی که با احمدی نژاد مشکل داشتند، با مطرح کردن اتهامات از فساد مالی گرفته تا بی احترامی به مجلس، به شکل گسترده ای به او حمله کردند.

بیش از ده ها نفر از مشاوران و معاونان احمدی نژاد با عنوان “جریان انحرافی” ، دستگیر شدند. در واقع، در هفته گذشته، شایعه شد که مشاور ارشد وی، که از او با عنوان رهبر جریان انحرافی یاد می کنند، رحیم مشائی، ترجیح داده است که بعد از اجلاس سازمان ملل در نیویورک در همان جا بماند تا با مشکلاتی که در ایران با آن مواجه خواهد شد، روبرو شود. گفته می شود که آقای مشائی را در تهران دیده اند، جائیکه او با حمله محافظه کاران و احتمالا زندان یا اعدام مواجه می شود.

در مقوله اقتصاد نیز، سوء مدیریت آقای  احمدی نژاد با تحریم ها ترکیب شد و درآمد سرانه کشور را بر باد داد و بخش خصوصی را از بین برد و تلاش ها را برای پایین آوردن نرخ بیکاری، بی نتیجه گذاشت. بیژن خواجه پور، اقتصاد دان برجسته ایرانی اخیرا اشاره کرده است که 25 میلیارد چک در چند ماه اخیر برگشت خورده که این نشانه مشکلات بخش خصوصی است. در عین حال، تورم و بیکاری درحال افزایش است.

بخش نفت هم از تحریم ها و سیاسی شدن آسیب دیده است. شرکت های چینی تنها  امید ایران برای دستیابی به تولید پنج میلیون بشکه در روز هستند که این رقم بسیار از تولید روزانه 3.7 میلیون بشکه که امروز وجود دارد، دور است. این شرکت ها اما، طبق آخرین گزارش ها به دلیل نگرانی از وضعیت خطرناک سیاسی و اقتصادی، کارشان را به آهستگی ادامه می دهند. ایران با درآمد هشتاد درصدی ارزی و درآمد پنجاه درصدی نفت، به سختی می تواند با کار آهسته شرکت ها روی پا بیایستد.

سوء مدیریت  اقتصادی و تحریم ها موضوع جدیدی نیستند اما وضعیت ایران در منطقه، موضوع جدیدی است. تا همین چند وقت پیش، جمهوری اسلامی ایران از سوی کشور های عربی به دلیل دشمنی با اسرائیل و آمریکا مورد تشویق قرار می گرفت. آمار نشان می داد که  ایران در منطقه محبوب است. با این حال در پنج سال گذشته،آمار نشان می دهد که محبوبیت ایران دائما رو به زوال می رود. اعتراضات بعد از انتخابات سال 2009، با تصاویری از چماقداران دولتی که دانشجویان پرچم به دست را کتک می زنند، ذهنیت “ایران خیالی” را از بین برد. ایران خیالی در خاورمیانه همان ایرانی بود که مواضع سیاست خارجی اش مورد ستایش دیگر کشور ها بود.

بهار عرب هم ایران را به سوی گرفتن مواضع دوگانه کشاند. درحالی که رهبران ایران از انقلاب در مصرو جاهای دیگر ابراز خوشحالی می کردند، معترضان سوری را  جاسوس غرب می نامیدند. سوریه بزرگ ترین متحد ایران و یکی از اضلاع مثلت ایران-حزب الله-سوریه است. اما آمار های اخیر نشان می دهد که ایران رو به زوال می رود.

با وجود بحران های داخلی و ضعف در خارج، سخنرانی آقای احمدی نژاد در سازمان ملل، بیش از پیش توخالی بود.

در عین حال، جمهوری اسلامی ایران برخلاف ترکیه، هیچ یک از تردستی های ژئوپولیتیک اش را بکار نگرفت. آنکارا بسرعت خود را از لیبی و سوریه جدا کرد واز  رجب طیب اردوغان در جریان دیدار اخیرش از کشور های عربی، مثل یک قهرمان استقبال شد. حتما آقای احمدی نژاد آرزو داشت که جای او بود.

از همه بدتر اینکه به نظر می رسد که حوصله القاعده هم از دست رئیس جمهور ایران به سر آمده است. این سازمان به دلیل مطرح کردن تئوری توطئه در مورد وقایع یازده سپتامبر، به رئیس جمهور ایران حمله کرد و از او خواست که دست داشتن آنها در این اقدام وحشتناک را از بی اعتبار نکند.

مسلما ایران در شرف انفجار از داخل یا سقوط نیست، اما در شش ماه گذشته نشان داده است که دیگر آن کشور با تباتی که بود، نیست. کشوری که در دوران باستان یک ابرقدرت با گذشت بود، امروز توسط کسانی اداره می شود که روز به روز تلخ تر، جداافتاده تر، غیر قابل دسترس تر و فاسد می شوند. کسانی که حالا به جان هم افتاده اند.

منبع: نشنال، 3 اکتبر