چند تا خشخاشی

نویسنده
مهرداد شیبانی

مهرداد شیبانی

هفته سوم آذر هم با جنایت و مرگ آغاز شد. جنایتی که 55 سال پیش در عصر استبدادی دیگر روی داد و جنایتی ‏دیگرکه ده سال پیش که دو نویسنده قربانی اش شدند. طالبان شیعی کوشیدند اولی را “مصادره” کنند و مانع از ‏برگزاری مراسم بر قبر کشتگان … شدند. و نسل نوین ایران زمین، پاسخ را با این فریاد داد : مرگ بر دیکتاتور…‏

صدایی که در سراسر ایران پیچید. ایرانی که رهبری “افقش راروشنتر از همیشه” می بیند، اما حتی خبرنگار هفته نامه ‏اکونومیست هم دریافته که سخت در خطر است؛ هفته دیگری را پشت سر گذاشت وبه عیان دید سرمایه های معنوی و ‏مادی اش همچنان در معرض غارتند. ‏

در آستانه روز دانشجو در ایران، کمپین حقوق بشر اعلام می کند: “201 دانشجو در یک سال ونیم گذشته بازداشت شد ه ‏اند.“‏

روز جهانی حقوق بشر هم در راه است. چند گروه فعال حقوق بشری از سازمان ملل در خواست می کنند هیاتی بین ‏المللی رابه ایران اعزام دارد تا تباهی حقوق زنان و اقلیت های مذهبی و کارگران و کشاورزان را از نزدیک ببینید.‏

‏”جنداله” 16 گروگان بیگناه نیروی انتظامی رابا خشونتی وام گرفته از طالبان شیعی سر می برد. این پاسخ مدتها مذاکره ‏پنهان و بی نتیجه با مقامات جمهوری اسلامی در زاهدان و کرمان است. نیروی انتظامی گفته بود که کشتار این ‏سربازان درپاکستان انجام شده است، اما جنازه ها در خاک ایران پیدا شدند. جمهوری اسلامی، جنداله را با جواب دندان ‏شکنی تهدید کرد. و ظاهرا کسی به ایجاد گشایش جبهه جدیدی در بلوچستان توجه نکرد که بدیل شرقی کردستان است ‏و می تواند زمینه برافروختن آتش نزاع قومی را بیشتر بیافروزد و ایران را یکسره بسوزد.‏

از نفت و فولاد و نیشکر خبرهای تازه تر رسید.‏

آقای “جشن‌ساز” که معلوم نیست از کجا آمده و معاون وزیر نفت جمهوری اسلامی شده است، انگار که در مراسم ‏جشنی شرکت دارد در سخنانی “شگفت‌انگیز و در عین حال بی‌سابقه” اعلام می کند : “حجم بهره‌برداری همسایگان ‏ایران در مناطق خلیج‌فارس از حوزه‌های نفتی مشترک هشت تا ۹ برابر ایران است”! ‏

اعترافی به این روشنی به اهمال در صیانت از ثروت‌های ملی ایران، معنای روشنش این است که: “دارایی‌های ملی ‏ایران در میدان‌های نفتی مشترک با همسایگان به صورت نامساوی از جانب آنها مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد.” به ‏همین سادگی.‏

بله. به همین سادگی. تقی بهرامی نوشهر، دبیرکل انجمن تولیدکنندگان فولاد می گوید: “ صنعت فولاد کشور در ورطه ‏نابودی” است.‏

یعنی همان سرنوشتی که صنایع چای و شکر پیدا کردند. دولت هم جز مشت آهنین پاسخ دیگری ندارد. برای همین هم ‏‏”نمایندگان کارگران هفت تپه” را برای چندمین بار به دادگاه احضار می کند.آنها در پاییز سال گذشته هم توسط ‏نیروهای امنیتی بازداشت و چند ماه زندانی شده بودند.‏

اما آش آنقدر شورست که باید خدمت سرآشپز رسید. طرح استیضاح وزیر کشاورزی با 55 امضا تحویل هیات رئیسه ‏مجلس می شود. نابودی کشاورزی کشور، بهانه است. کسی بفکر نابودی هستی ملی نیست. طرح عبور از احمدی نژاد ‏را باید به اجرا گذاشت. استیضاح یک وزیر دیگر تیر خلاص به دولت است. اما علی لاریجانی مقاومت می کند. او ‏دارد همه چیز را به حساب احمدی نژاد می گذارد تا باقربانی شدن او هم رقیبی کنار برود، هم نظام سلامت به ساحل ‏برسد.‏

در دمکراسی” درون نظام” رقبا دست لاریجانی را رو می کنند : هدف طرح نجات ملی برکشیدن یک میانه رو ازمیان ‏اقتدارگرایان و دادن چندکرسی دست دوم وزارت و ریاست به اصلاح طلبان است. برادران لاریجانی باز هم با نقشه ‏جدیدی وارد صحنه شده اند.‏

همه چیز روی هوا می ماندو بازهم مشکلات حواله “دشمن” می شود. تیتر روزنامه “اعتمادملی” از “نخستین جدال ‏لفظی ایران و اوباما” خبر می دهد.‏

جرج دبلیو بوش که دارد می رود، کلیدها و نقشه های رایکی یکی تحویل جانشینش می دهد. سفارش چند تا تنوری با ‏خشخاش برای ایران هم یادش نمی رود: “فشار بر دولت های خطرناک باید ادامه یابد. غنی سازی ایران خطری برای ‏صلح است. آمریکا به ایران اجازه نخواهدیافت به سلاح اتمی دست یابد.“‏

الهه کولائی می گوید: “فشار آمریکا بر ایران افزایش می یابد.“‏

بنیامین نتانیاهو، رهبر حزب لیکود اسرائیل، حرفش را تائید می کند: “باراک اوباما با اینکه در مصاحبه روز یکشنبه ‏خود حرفی از گزینه نظامی علیه ایران به میان نیاورد، اما در گفته خود مبنی بر «محکومیت ایران اتمی» مصمم و ‏جدی ست.“‏

باراک اوباما هم که سر انجام قاهره پایتخت مصر را برای انجام یک “سخنرانی اسلامی” بر گزیده می گوید: “آمریکا ‏به دنبال دیپلماسی مستقیم و سختگیرانه در قبال ایران است.“‏

جوابش را از تهران هاشمی رفسنجانی می دهد. او کا راوبا ما را تکرار می کند: گفتن همان حرف های همیشگی. اما ‏چرخشی را هم به نمایش می گذارد. جواب بوش را احمدی نژاد تند رو می داد، حالا هاشمی میانه رو رو در روی اوبا ‏ماست.‏

جنگ لفظی تدارک جنگ بزرگتری است. جمهوری اسلامی با جنجال و هیاهو در مانور دریایی خود یک موشک جدید ‏را آزمایش می کند. آمریکابی سرو صدا “سپر دفاعی” رابکار می اندازد : موشکی پرتاب می شود و موشک مهاجم را ‏در هوا نابود می کند.‏

یارگیری هم ادامه دارد. جمهوری اسلامی که یک متحد دیگر در آنسوی کره زمین یافته، رگبار را به روی همسایگانی ‏که محصور میان آنهاست می گشاید.‏

رافائل کوریا دلگادو رئیس جمهوری چپگرای اکوادور در تهران است تا “کمک ایران به صنایع نفتی اکوادور” ‏رابگیرد و برود. “اتاق فکر” طالبان شیعی مغرور از یافتن این یار مقتدر- بازهم کمونیست- حمله سختی به اعرابی ‏راشروع می کند که هفته وحدت را برای اتحاد با آنها راه انداخته است. برادر حسین طبق معمول ماموریت داردمقامات ‏امنیتی روزنامه اش را به تکاپو بیاندازند. و آنها در یک چشم بهم زدن: “جزئیات جلسه محرمانه ملک عبدالله و شیمون ‏پرز در‎ ‎نیویورک ” رابه دست می آورند و روی میز ش می گذارند.‏

‏ پشت این “تیتر یک” امنیتی چیزی نیست جز بریده اخبار رسانه هاو چسباندن آنها با مقداری فحش بهم برای تند کردن ‏آتش اختلاف. نتیجه، ابلاغ تصمیم اتاق فکر طالبان شیعی است: “تحلیلگران در تهران عقیده دارند این پروژه جدید که ‏خائنان سعودی امید فراوان به آن بسته اند از هم اکنون شکست خورده است و طرح صلح عربستان اساسا طرحی مرده ‏محسوب می شود که به هیچ وجه قابلیت احیا ندارد.به عقیده این تحلیلگران اسرائیل خود نیز به این امر واقف است و به ‏راه انداختن بازی های جدید دیپلماتیک به نام «صلح» فقط ابزاری برای امتیازگیری از سران سازشکار عرب محسوب ‏می شود. ابزاری که البته تجربه تاریخی نشان داده بر اراده سست و حقیر اعراب سازشکار کارگر است.“‏

منوچهر متکی وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در همین چهارچوب: “به مسئولان امارات متحده عربی در مورد ‏پیروی از «سیاست‌های تفرقه افکنانه» بریتانیا هشدار” می دهد. او می گوید: “ایران از اینکه امارات تلاش می‌کند خود ‏را به تریبونی برای آمریکا و انگلیس در منطقه تبدیل کند، تعجب می‌کند.“‏

هاشمی رفسنجانی هم داغ می کند ودر نماز جمعه تهران “برخی سران بی وجدان عرب” را موردحمله قرار می دهد. ‏

‏”کفن پوشان” و “دانشجویان بسیجی” هم ناگهان یادشان می افتد مدتی بیکار مانده اند و بطور “خودجوش” در مقابل ‏سفارت عربستان و دفتر حفظ منافع مصر سبز می شوند. نیروی انتظامی که حتی از برگزاری مراسم سالگرد پوینده و ‏مختاری جلوگیری کرده، خیلی خیلی مودب و مدنی می شود و نظارت می کند تا تظاهر کنندگان محترم کارشان رابکنند ‏و و شعار “مرگ بر حسنی مبارک” سر بدهند.‏

مصر هم نماینده ایران در قاهره را احضار و با انتشار بیانیه ای به برگزاری تظاهرات در مقابل دفتر حافظ منافع خود ‏در تهران و همین طور “توهین بعضی نشریات خبری ایرانی به رهبر و سیاست‌های مصر” اعتراض می کند. ‏

هدف حاصل است. دو پایتخت بزرگ جهان اسلام علیه تهران با هم دست دردست آمریکا می گذارند؛ آنهم در شرایطی ‏جهان که خاویر سولانا، مسئول ارشد سیاست خارجی اتحادیه اروپا برای اولین بار فاش می کند: “تامین سوخت نیروگاه ‏اتمی بوشهر از سوی روسیه با توافق جامعه جهانی صورت گرفته است.“‏

در این جهان، جمهوری اسلامی تنهاتر و تنهاتر می شود. “وحشت ملی” استقرار بیشتری می یابد، دولت نجات ملی به ‏دنیا نیامده زیر پای باندهای متعدد قدرت و ثروت دفن می شود و “تراژدی تاریخ ایران ” ـ چنانکه عباس عبدی ـ می ‏گوید، روز بروز بیشتر به سمت فاجعه می رود.‏

خانم ها، آقایان. ایرانیان محترم توجه کنید لطفا. جملات زیر نویس تصویر مستندی کوتاه از میهن ماست که دبیر کل ‏جبهه مشارکت درکنگره این حزب اعلام کرده است: ‏

‏ - “خالی‎ ‎شدن سفره های مردم” و افزایش “شکاف طبقاتی” و رشد “فقر و فساد و تبعیض”، شدت تورم و گرانی ‏نزدیک به چهار دهک جمعیتی کشور را در دولت آقای احمدی نژاد‏‎ ‎زیر خط فقر فرو برده است.‏

‏- چند نفر به جای‎ ‎ملت و به نام ملت تصمیم می گیرند.‏

‏- در نظام جمهوری اسلامی معنویت و اخلاق و ملیت در جامعه ایرانی تضعیف‎ ‎شده و آزادی و دموکراسی و حقوق بشر ‏و عقلانیت و توسعه و همه آن مفاهیمی که به‏‎ ‎دنیای جدید و تجربه های موفق بشر مربوط است، مغفول مانده است.‏

‏- فقر و فساد و نابرابری بنیان ها و نهادهای جامعه ما را به مخاطره‏‎ ‎انداخته و احساس ناامنی و ناامیدی و بی اعتمادی ‏زوایای پنهان و آشکار جامعه ما را‎ ‎فرا گرفته است.‏

‏- دورویی و دروغ و اقتدارگرایی جای حق گویی و صراحت و آزادی‎ ‎خواهی نشسته است.‏

‏- در تریبون های جهانی مثل سازمان ملل برای نبودن آزادی در آمریکا و‎ ‎اروپا فریاد بر می آوریم و اشک حسرتمی ‏افشانیم، اما حقوق اساسی و انسانی شهروندان‏‎ ‎ایرانی را از یاد برده ایم.‏

‏- استقلال بهانه ای شده برای ماجراجوئی، جنگ طلبی، تشنج‎ ‎آفرینی، انزوای کشور و محروم ماندن ملت از تمام ‏فرصت های پیش رو و آزادی و دموکراسی‎ ‎بازیچه و اسباب شوخی اصحاب قدرت شود.‏

و در چشم انداز است: جنگ ویرانی، نزاع های قومی، تجزیه ایران، بر باد رفتن ثروت های ملی، فروپاشی اقتصاد و ‏نابودی فرهنگ و هویت ملی. شاید زبان فارسی بماند که بتوانیم بخودمان بگوئیم: ‏

‏- نشستیم و ویرانی وطن را دیدیم ‏