نوشته بودم:” جوانان وطن اشک ها را پاک کنید. این مائیم که برنده کودتای خردادیم. مابسیاریم. ما نیروهای خود را دوباره سامان می دهیم. مابه جنگ بدی می رویم.”
صبح روز کودتا بود. کودتای۲۲ خرداد. آسمان میهن تاریک. چشم ها پراز اشک. قلبها شکسته. دهانها بسته. شوک بعد از کودتا.
گفتی بهار در ارواح وزید. تجربه تاریخ که سخن من ازآن می آمد، چشمه ساران را در دلها روان کرد. خیابان ها آهسته آهسته پر شد. سرریز کرد. به میدان ها ریخت. نظمی که از آگاهی سرچشمه می گرفت، شوری که از قلبها بر می خاست و تشکیلاتی که در فضای مجازی سازمان می یافت، به مقابله کودتا آمد. پاسخ کودتاگران دشنام بود. ما را “اراذل” و “اوباش” خطاب کردند؛ و درهمان دم که زیر پای قداره کش ها وچاقوبدست هایشان، نقش خیابان می شدیم و خون چهره مان را می پوشاند.
رئیس جمهور منتخب ما را تنها نگذاشت. هنوز نگذاشته است. به یادمان آمد که درفیلم تبلیغاتی اش گفته بود:
- من از زادگاه خیابانی می آیم…
و به یاد آوردیم آن دلاور راه آزادی را که جان برراه ایمان گذاشت. او که می گفت: “تبریز میخواهد حاکمیت به دست ملت باشد. تمام ایران. فعلاً با زبان حال خود این تقاضا را مینماید. هرگاه تهران از قبول این نظریه سرپیچی کند، ما با اصول رادیکالیسم ایران را تجدید بنا خواهیم نمود، ما میگوئیم حاکمیت دموکراسی باید در سراسر ایران جاری باشد. اهالی ایالات و ولایات باید رأی خود را آزادانه اظهار دارند برای مدافعه این حق، آخرین مرحله مردن است و مردن در این راه را ما بر زندگی بیشرمانه ترجیح میدهیم.”
و حالا” خامنه” در دو سوی میدان نبرد “کهنه” و “نو” ایستاده اند. آنکه با فرماندهی کودتا “سرپیچی” می کند و دیگری که حرف خیابانی را می زند و شیخ نیست و بر گردن شال سبزی دارد.
نوشته بودم: “درچهار سال گذشته «فرد» جایگزین «سلول های انقلابی» و «حوزه» های سیاسی شد که سالیان دراز حامل ارزش های انقلابی برای تحول بنیادین در جامعه بوده اند. و درست بر شانه های همین «فرد» است که وقتی به مثابه شهروند بر حقوق خوددست می باید پایه های جامعه مدنی پی می ریزد.”
و حالا این “فرد”، این “شهروند” در خیابان است. نه از تشکیلاتی فرمان می برد، نه گوش به “ایئولوژی” دارد. آمده تا از “حقوق شهروندی” خود دفاع کند. حق انتخاب، اظهار عقیده، داشتن روزنامه و نهادهای مدنی. حق انتخاب شغل، لباس وحق نفس کشیدن…. خواست های فرد درمتن جامعه مدنی که به یک آرمان ملی مشترک گره می خورد: سرفرازی ایران…
حالا- ۲۵ خرداد ۱۳۸۸- جامعه مدنی، درمقیاس میلیونی در سراسر ایران در صحنه است. اگر تولد فرد نخستین ویژگی این “جنبش مدنی” باشد، مشخصات دیگری هم می توان برای آن شمرد.
دوم- عدم حضور روحانیت به معنای عام آن. روحانیتی که درتاریخ معاصرایران از جنبش تنباکو به این سو، در همه صحنه های اجتماعی- غیراز رخدادهای مربوط به جریان چپ ایران- حضور داشته و نقش ها ی مثبت و منفی ایفاء کرده است.
روز ۲۵ خرداد ۱۳۸۸، به جرئت می توان گفت روحانیت در سراسر ایران غایب بود و حتی طلاب جوان هم دراین تحول تاریخی حضور نداشتند.
اهمیت این موضوع در شکل گیری پایه ای جدایی دین از سیاست است که از شروط اصلی شکل گیری جامعه مدنی است.
نکته ای تاریخی است که دو روحانی حاضر در این جمع یعنی محمدخاتمی ومهدی کروبی نه درپیشاپیش مردم، بلکه در دل انها بودند. مهدی کروبی هم جامه روحانیت از تن به درکرده و لباس سیاه پوشیده. شاید هم خودش درلحظه این اقدام تاریخی نمی دانست که شجاعت و صداقتش او را به سمبلی در تحول اساسی جامعه ایران مبدل خواهد کرد.
سوم- تکرار یک قاعده تاریخی- جهان “آزاد” امروز- بی آنکه آن را مدینه فاضله تلقی کنیم و چشم بر کمبودها و تناقض هایش ببندیم- حاصل گذر از سنت به مدرن است. در جوامع بشری همیشه “نو” از “درون” کهنه متولد شده است. ابتدا با نقد کهنه، سپس با نفی آن و سرانجام در ترکیب تزو آنتی تز برای نوزائی.
هنوز زود است که بگوئیم نو غالب شده است. نو تازه متولد شده، اما کهنه هنوز نمرده است. گرگ ومیش دیگری درتاریخ است. خدای آزادی یا ناخدای استبداد در رزمی دیگر. اما قابله تاریخ، کودک را به دنیا آورده است. دیگر نمی توان این کودک را کشت. به موسی نوزاد می ماند در بسترخروشان نیل.
جامعه ایران، اکنون باید توانش را صرف نیرومند ساختن بدنه جامعه مدنی کند. ایجاد این نهادها از بالا ثمری ندارد. نهادهای مدنی موجود باید در این فرصت تاریخی خود را تقویت کنند و انواع نهادها در میان مردمان شکل بگیرد.
چهارم- عمل بجای انفعال. دیگر نمی توان شک کرد؛کودتا و ضد کودتای ۲۲ خرداد ۱۳۸۸حاصل «حضور» است.
نوشته بودم: “نباید فراموش کنیم که ما- طرفداران اصلاحات- پیروز شدیم. چنان با قدرت درصحنه ظاهر شدیم که برای سرکوب ما تنها چاره توسل به کودتا بود.”
این پیروزی تنهابا “حضور” میسر شد. اگر کنار می کشیدیم، طالبان شیعی که قدرت رادردست دارند، با اقلیتی انتخابات را برگزار می کردند. احمدی نژاد درشکلی قانونی” انتخاب” می شد. هرکسی هم نیامدن مردم را به حساب گروهش می گذاشت و ماهم دلخوش بودیم که مشروعیت نظام را زیر علامت سئوال برده ایم. “حضور” به همه این اهداف رسید. “نظام” مجبور به کودتاشد. کنشی که به واکنش مردم انجامید. “نظام” دست به خشونت زدتا کودتا را تثبیت کند. حاصل این نبرد به خبر اول جهان مبدل شد. مردم بازهم به خانه نرفتند. ادامه حضور آنها ومقاومت رئیس جمهور منتخب، جنبش راوارد مرحله تازه ای کرد. آمریکا و اروپا دردرستی انتخابات شک کردند. همه اینها حاصل “حضور” است. حضور.
نوشته بودم: “ما- طرفداران اصلاحات- پیروز شدیم. چنان با قدرت درصحنه ظاهر شدیم که برای سرکوب ما تنها چاره، توسل به کودتا بود. دختران وپسران سربلند ایران زمین، مادران و پدرانی که با فریاد آزادی خودمرگ دیکتاتور را خواستید و همه جهان را از خواست خودآگاه کردید، فراموش نکنید که ما ۳۰ میلیون نفریم. نخبگان جامعه، هنرمندان، حاملان جامعه، آفرینندگان ایران و سازندگان میهن به تمامی در میان مایند. ما چنان نیرومندیم که کودتا گران با همه رقم سازی خود نتوانستند رقم ما را از ۱۴میلیون نفر پائین تر بیاورند. همه سازندگان ایران درمیان مایند و مهمتر از همه اکثریت کار ساز ما، جوانانند. جوانان وطن اشک ها را پاک کنید. این مائیم که برنده کودتای خردادیم. مابسیاریم. ما نیروهای خود را دوباره سامان می دهیم. مابه جنگ بدی می رویم…”
و می نویسم: “ای تازه آغاز داستان است. بعد از تظاهرات میلیونی ومدنی دیروز، کودتاگران ترفند کهنه ای رابکار گرفته اند. اعمال خشونت به نام مردم. آتش زدن پمپ بنزینها. شکستن اتوموبیل ها توسط “اوباش” سازمان یافته برای نوشتن آن به پای مردم. کاری که انجامش کودتای نظامی برای تکمیل کودتای سیاسی است.”
نوشته بودم: “مابسیاریم.” جامعه مدنی ایران بامیلیونها دهان در خیابان ها فریاد زد:
- نترسید. نترسید. ما همه با همه هستیم.