نیم نگاه

نویسنده
پرستو سپهری

لطایف الحیل مدیری در جذب مخاطب…

درسال های اخیر عمدتا کمدی‌های ما چه در عرصه سینما و چه در تلویزیون به تدریج از ظرفیتهای بکر محتوایی خود تهی شده و به سمت ابتذال حرکت کرده‌اند. امروزه با نگاهی به کانال های هفت گانه تلویزیون دولتی ایران متوجه می شویم که اغلب تولیدات طنزوکمدی بر روی سرمشقی پیش پا افتاده و   تکراری و روحوضی استوارشده  است که تاثیرات آن ها سطح سلیقه مخاطب را تا حد وسیعی تنزل بخشیده است. از همین دست است طنز سطحی و پیش پا افتاده ی قهوه تلخ.

 

 

 بسیاری از مخاطبان سیما به‌دلیل وجود میل به تفریح و شادی در اعماق روان خود مخصوصا هنگام مواجهه با مخاطرات خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی هر محصولی را که به‌عنوان سریال یا فیلم طنز می‌بینند پس از یک مقاومت ابتدایی، به آن عادت کرده و به‌عنوان یک محصول سرگرم‌کننده می‌پذیرنداماحقیقت این است که سلایق تصویری مخاطبان برنامه‌های نمایشی در کشور ما اعم از تلویزیون و سینما خیلی زود به سمت ابتذال حرکت کرده و به آن عادت می‌کنند.

شاید یکی از دلایل این مهم در عرصه ساخت وتولید مجموعه های طنز شبانه در تلویزیون حضور چهره‌های تکراری در عرصه فیلمنامه‌نویسی است. برخی از این نویسندگان گرچه استعدادهایی در عرصه طنز آوری هستند اما گاهی اوقات احساس می‌شود که در خلأ نوآوری، آثار نسبتاموفق گذشته خود را بازتولید کرده و اصطلاحا تنهاشکل خود را عوض می‌کنند. به همین دلیل شوخی‌های تکراری و تکه‌کلام‌های آشنا به بازی‌های بازیگران نیز تسری یافته و این موضوع سبب همانندی شخصیت‌های داستان‌ها و بالاخره سریال‌ها می‌شود.در خلأ همین نوآوری معضلاتی مثل دیالوگ‌ها و رفتارهای سخیف به کمدی راه می‌یابد و گاهی کار به زدن توی سر و کله هم و حتی شکلک درآوردن می‌رسد.

اشاره به این نکته پر بیراه نیست که هیچ ژانری به اندازه کمدی به خلاقیت و نوآوری نیاز ندارد، چرا که مخاطب پس از مدتی نسبت به منطق و ساختار کمیک این گونه نمایشی خنثی شده و روایت تکراری، خاصیت طنز قصه را از بین می  برد. اتفاقی که این روزها در سریال قهوه تلخ به کارگردانی مهران مدیری نیز دیده می شود.

مدیری در قهوه تلخ تلاش می کند تا با اشاره به بخشی از تاریخ ایران، روابط و ضوابط حاکمان را به بوته نقد کشیده و از این طریق توجه مخاطب خود را به روزمرگی های محیط اطرافش جلب کند.او که برای نخستین بار درکشور مسیر ارائه مجموعه خود را به مردم به شکلی خصوصی تجربه می کند راهکارهای عجولانه ای را درجهت موفقیت محصول خود درپیش گرفته که نمونه های بارز آن را در بسیاری از لحظات سریال شاهد هستیم.

کارگردان قهوه تلخ در نخستین گام به سراغ طراحی آواهای برآمده از بخشی از ادبیات رکیک فارسی رفته و با فرار از ضوابط و قوانین تلویزیونی با آسودگی خاطر واژه هایی را در جمله بندی هر یک ازشخصیت های داستان های خود قرار می دهد تا از این طریق سهل ترین روش، نقص های احتمالی اثررفع و به دست فراموشی سپرده شود. توجه  شخصیت های اصلی این اثر به مسائل جنسی واهمیت  ویژه کارگردان به جایگاه زنان درشکل کم سابقه ای تاکید و به آن پرداخت می شود. زنان دربارشاه ایران که اغلب افرادی فاقد شعور و ادب و متانت هستند و تنها دغدغه شان آوردن فرزند پسر است.

 

 

در “قهوه تلخ” با چند گروه روبه  رو هستیم که به واسطه اتفاق، تصادف و شانس در مسیر یکدیگرقرار گرفته اند و تقابل ها و تعامل  هایشان بستر و زمینه اصلی شکل  گیری موقعیتی می  شود که به دو شکل به آن تاکید می شود :نخست به واسطه موقعیت کمیکی که ایجاد شده و دوم طنز رفتاری و کلامی که در قالب چند کاراکتر ظهور می  کند. این منطق داستانی یا موقعیت دراماتیک از یک سو به شخصیت  های اغراق شده و کاریکاتوری، ساده و هالو یا تیپ  های کلیشه ای عامه  پسند وصل می  شود و از سوی دیگر به ادبیات و ساختار دیالوگ پردازی قصه که هم واجد یک سری شوخی  های مصطلح مد روز است و هم با مخاطب شناسی طنز عامه که نوعی بی  خیالی و بیهودگی را در خود پرورانده است، پیوند می  خورد.

شاید این موقعیت  ها خنده  دار باشد و فضای شاد و مفرحی خلق کند، اما مشکل اصلی این جاست که آن ها به واسطه تراکم تکرار در فرم و مضمون به یک شمایل خنثی و غیرخلاقانه بدل شده اند که به شکلی ضعیف تنها توانسته یک شادی سطحی و زودگذر و خنده  ای ناپایدار و کوتاه بیافریند.

قهوه تلخ همان مسیری را طی می کند که یک اثر کمدی باید برود، سعی در جذب مخاطب، خنداندن و حفظ تماشاگرو در نهایت انتقال مفاهیمی که در افکار نویسنده و کارگردان می جوشد. داستان در این مجموعه اگر چه تلاش می کندشکل و شمایل منسجم تری را نسبت به دیگر آثار کارگردان پیدا کنداما بی شک  درادای دیالوگ ها جنبه های بداهه سازی برای خنداندن مخاطب تا نهایت  بی دقتی پیش می رود. شخصیت‌ها، جنس و نوع روابط که از اساس، هیچ سنخیتی با پیش فرض‌های تماشاگر ندارد.

تماشاگر، بی‌آن‌که بخواهد و تصمیم بگیرد، در تلاقی با چنین دنیایی قرار می گیرد. دنیایی که  نویسندگان و کارگردان به جهت تنوع درشاهراه های داستانی خود  به همه مقوله‌ها و اتفاقات سرک می‌کشند و برای هریک از آن‌ها، تعریف‌هایی برابر سلیقه‌ و خواست خود که مبتنی بر اغراق محض است، وضع می‌کنند. این چنین است که تماشاگر در تلاقی با این دنیا، به تدریج و با گذر از واکنش‌های خنده آور اولیه، به عنوان یک امر کاملاً طبیعی و عرفی با آن برخورد می‌کند و درنهایت منجر به پس زدن قسمت های آتی می شود. این مجموعه درگام نخست درنظر دارد با ارائه صحنه آرایی فاخر، لباس، موسیقی و حرکات دوربین تماشاگران خود را میخکوب کند اما درادامه راه کارگردان تا آن جایی پیش می رود که همه چیز تا نهایت اغراق و بزرگ‌‌نمایی تصویر می‌ شود وهدف در ورای شمایل سست و ناپایدار اثرناپدید شود.

شکستن خط فرضی در تلویزیون و مخاطب قراردادن تماشاگر و ادای شوخی هم‌زمان ‌با تماشاگر و دوربین، در نوع خود از نوآوری‌های این نام غیرمتعارف، رفتار غیرمتعارفی به همراه آورد که در کوتاه‌ترین زمان ممکن، تماشاگر با آن ارتباط پیدا کرده و بی‌هیچ واکنشی در قبال آن به استقبالش می‌رود. مدیری با درک این موقعیت و بسط این ایده در شکل‌های گوناگون، تلاش کرد این و اکنش را به پدیده‌ای منحصر به فرد در آورد. اگر کارهای پیشین این کارگردان شوخی با بخشی از سنت‌ها و روابط و مناسبات فرهنگی جامعه ما در پرده ابهام و ناکجاآبادی می‌گذشت، این‌بار اما در تمام لحظه‌ها، گام‌به‌گام، به این جغرافیا نزدیک می‌شویم؛ با زبان، لهجه، نشانه‌ها و کدهای روزمره و خیلی از المان‌هایی که برای شناخت محدوده آن‌ها نیازی به عمیق شدن و غور در تاریخ وجود ندارد.

قهوه تلخ در ذات و ماهیت خود و با مقدمه طنز، مروج گونه‌ای آنارشیست ذاتی در دل روابط و پدیده‌هاست. این آنارشی اما از بستری لطیف و خوش‌ آتیه نمی‌گذرد ودر ابتر و عقب‌مانده بودن شخصیت ها تا آن جا تاکید می شود که اعتماد مخاطب به قهرمان داستان هم از میان می رود.

این مجموعه می توانست قابلیت پردازش داستانی زیادی داشته باشد به این معنا که قهرمان داستان در موقعیت‌های متعدد و جدیدتری قرار گیرد که امکان طنزپردازی پیرامون آن بسیار متنوع بود، اما این تاکید بر روابط مجهول شخصیت ها با یکدیگر و گستردگی بی جهت داستانک های متعدد در قالب سریال سردرگمی مخاطب را رقم زده است.

مدیری درقهوه تلخ نیز همچون آثار گذشته خود تلاش می کند تا میزان کمیک بودن قهرمان های خود را بیش از آن‌که مبتنی بر موقعیت‌سازی طنز داشته باشد بر کنش‌های طنازانه استوارنمایاند و به نظر می رسد این اتفاق در گستردگی محتوای سطحی اثر مردود تلقی شود.