حقیقتی روشن‌تر از آفتاب

مریم حسینی نیا
مریم حسینی نیا

هرگاه سخن از فرهنگ می‌شود چیز خاصی نمی‌درخشد. منظورم از ندرخشیدن این نیست که خدای ناکرده ما فرهنگ غنی و ویژه‌ای نداریم که داریم. یعنی قدمتش و برخی علایمش را داریم اما نمودش را… داریم؟ بگذریم! منظور دقیقم این است که بیشترین استفاده ما از این واژه برای بیان خصلتی مذموم و مقبول است یا برای این‌که بخواهیم مجموعه‌ای از خصایص اخلاقی و رفتاری را پایه‌گذاری و ترویج کنیم. مثلا بافرهنگ و بی‌فرهنگ، فرهنگ‌ بالا و فرهنگ پایین که در حکم گزاره‌های تشویقی و تنبیهی به‌کار می‌رود و تلاش برای “فرهنگ‌سازی” که در تمامی زمینه‌ها و موارد کاربرد دارد و در زمره مهم‌ترین فعالیت‌های ارگان‌های دولتی، غیردولتی و مردم‌نهاد جای گرفته است.

اما می‌دانید می‌شود از این تقسیم‌بندی دم‌دستی و سطحی فراتر رفت و همین فرهنگ را در سطوحی به مراتب دقیق‌تر و والاتر از آنچه بیان می‌شود، بررسی کرد.

 به‌عنوان مثال محققی به نام “هافستد” براساس تفاوت‌های فرهنگی در نحوه تفکر و عمل اجتماعی افراد در کشورهای مختلف، طبقه‌بندی‌ای از فرهنگ در پنج رده دو شقی بیان کرده همچون جمع‌گرایی. فردگرایی، زنانگی. مردانگی و… که هریک دارای ویژگی‌های به‌خصوصی هستند. حال اگر بخواهیم بر مبنای این دیدگاه‌ فرهنگی به نقاشی دیوارها نگاه کنیم به چه نتایجی دست می‌یابیم. به عبارت دیگر اگر نقاشی‌ها را به‌عنوان بخشی از فرهنگ رایج در جامعه در نظر بگیریم، جامعه ما کدام‌یک از نشانه‌های فرهنگی بیان شده را دربر دارد؟ 
با دقت در نقاشی‌های دیواری شهر تهران و بررسی آن‌ها می‌توان گفت ایران جامعه‌ای است با فرهنگ جمع‌گرا. جامعه‌ای که منافع گروهی- گروه حاکم- بر منافع شخصی افراد غلبه دارد و عقاید توسط گروه‌ها مشخص می‌شود. برای توضیح دقیق‌تر این مدعا ‌باید اشاره کنم به دورانی که ترسیم نقاشی دیوارها از حالت خودجوش و مردمی دور شد و فرم سفارشی از سوی ارگان‌های دولتی به خود گرفت. جریانی که قریب به ۳۰‌سال پیش به وقوع پیوست و همچنان پا برجاست. از سوی دیگر ایران جامعه‌ای است با خصوصیات مردانه. به عبارت دیگر در جوامع مردسالار است که قهرمان به کسی گفته می‌شود که موفقیت‌های پیاپی دارد و مردی برتر (سوپرمن) باشد. 

با بررسی نقاشی‌ها مشخص شد در پی تغییراتی که در جامعه رخ داده به نیکی تلاش برای اسطوره‌سازی از شهدا در دستور کار نهادها قرار گرفته اما تنها شهدای مرد. از سوی دیگر نقاشی‌ها با عدم‌توازن حضور زنان و مردان نیز مواجه است. تصویری از شهیدان زن بر دیوارها قابل مشاهده نیست و تنها زنان در جایگاه مادران یا همسران شهیدان به نقاشی‌ها راه یافته‌اند. در این‌باره ‌می‌توان به نقاشی‌ “مادر شهید” که در ‌سال ۱۳۶۰ براساس تابلوی کاظم چلیپا در خیابان شریعتی کشیده شده یا نقاشی “ام‌الشهدا” براساس طرحی از محمد کاظم حسنوند که در ابتدای خیابان آزادی در سال‌های اخیر ترسیم شده که گویای عدم‌تغییر در دیدگاه فوق است، اشاره کرد. 

 همین ویژگی را می‌توان صحه‌ای بر این دانست که تا چه حد ارزش‌های غالب در یک جامعه مردانه است و از خصلتی مردانه برخوردارند و این مردانگی نیز مربوط به جوامعی است که در آن نقش‌های جنسیتی اجتماعی به وضوح مجزا تعریف شده‌اند. بعضی از واقعیت‌ها هستند که ما ناخودآگاه می‌دانیم. می‌گویم ناخودآگاه چون مثل آفتاب پس ابرند. مادامی که ابر هست فقط نورش دیده می‌شود اما می‌دانیم که منبع این نور آفتاب است. ابر که کنار رفت خود آفتاب را می‌بینیم. با تمام نشانه-های پیدا و ناپیدا.

منبع: شهروند، ۱۶ تیر