انجولی لیستون
برای لورا فتال، مادر یکی از سه کوهنورد آمریکایی که بیش از یکسال است بدون دادگاه، در زندان ایران به سر می برد، سکوت دشوارترین کار است. لورا هر روز برای پسرش نامه می نویسد و مطمئن است این نامه ها بدست او می رسند. اما جاش، پسر لورا، اجازه ندارد نامه ای بنویسد.
لورا در بعداز ظهری گرم و مرطوب در حیاط خانه آجری اش در الکینز پارک، حومه شمالی فیلادلفیا، می گوید: “از شدت نگرانی برای آنها، حالمان بد است. اگر سرما بخورند، ما نمی فهمیم. اگر دندان درد داشته باشند و اینکه چه درمانی دریافت می کنند، هیچکدام را نمی دانیم. هیچ خبری نداریم.”
خانم فتال نگاهش را به پائین انداخت و یاد پیامی افتاد که در آخرین روز ژوئیه 2009 دریافت کرد و او را به تماس با سفارت آمریکا در بغداد واداشت. جاش هنگام تحصیل در دانشگاه برکلی با سارا شرود و شین بوئر آشنا شد. این سه نفر در جریان یک سفر کوهنوردی به آبشار احمد اوت در کردستان عراق و در آنسوی مرز ایران، توسط نیروهای مرزی ایران کشور دستگیر شدند. آنها شاید از مرز رد شده باشند و شاید هم نشده باشند؛ اما ایرانی ها می گویند این سه نفر از مرز عبور کردند و اکنون به جاسوسی متهم شده اند.
از آن زمان تا کنون، هر سه خانواده وقت زیادی را صرف فعالیت برای آزادی آنها کردند. جاش و شین از ماه دسامبر به اتفاق هم در سلولی در زندان اوین نگهداری شده اند، اما سارا، که گفته می شود غده ای در سینه او پیدا شده، در سلول انفرادی به سر می برد. سه خانواده در ماه مارس یک تماس تلفنی از فرزندانشان دریافت کردند. در ماه مه به آنها اجازه داده شد که دو روز را با مادرانشان در ایران بگذرانند. آنها فکر می کردند با فرزندانشان از ایران بیرون می روند اما این اتفاق نیفتاد.
اکنون حدود یک و سال و نیم پس از قرار گرفتن آنها پشت میله های زندان، هیچ اتفاقی نیفتاده است. حتی تاریخی هم برای برپایی دادگاه تعیین نشده درحالیکه به نظر می رسد تحقیقات بازپرسی در ماه سپتامبرگذشته پایان یافته است.
دیدگاه خانواده آنها این است که ایران منتظر فرصت مناسبی است تا کوهنوردان را در جریان یک معامله دیپلماتیک، مبادله کند.
آلکس فتال بردار، بزرگتر جاش که در کنار مادرش نشسته است می گوید: “همه ما در وضعیت بی خبری هستیم؛ اکنون یکسال است که در چنین وضعیتی هستیم.” آلکس که از نظر جسمی خیلی شبیه برادر جوانترش است و از نظر عاطفی نیز خیلی به او نزدیک است، هنگامیکه از ماجرا باخبر شد از ادامه تحقیقات برای درجه دکترا در سوئد دست برداشت و فوراً به خانه بازگشت. او به خاطر می آورد: “من در تماس تلفنی با مادرم به او گفتم همه چیز خیلی زود به پایان خواهد رسید.”
لورا که یک معلم رشته هنر است نیز برای متمرکز شدن بر روی تلاش هایش از شغل خود انصراف داد. باید پرسید آن سه نفر در نزدیکی مرز ایران چه می کردند؟ آنها جهانگرد بودند و اشتیاق فراوان برای دیدن مکان های جدید داشتند و معروف به انجام کوهنوردی های عجیب بودند. جاش مدتی پیش فاصله سیاتل تا فیلادلفیا را به تنهایی با دوچرخه طی کرد. وی پس از فارغ التحصیلی از برکلی در یک مزرعه مستقل در مرکز اورگان سکونت داشت. او مدت کوتاهی پیش از ملاقات با دو دوستش در دمشق، جایی که آنها زندگی می کردند، برای تحقیقات آموزشی به سفر دور دنیا دست زد و سپس یک ماه را به همراه آلکس در جنوب اروپا گذارند.
اما چرا به آن مکان کذایی رفتند؟ آلکس می گوید: “واضح است که وقتی به گذشته نگاه می کنید، می شود گفت این یک کار غیرعاقلانه بود. اما در عین حال، از نظر آماری، سفر به جامائیکا و یا برخی نقاط خاص در مکزیک خطرناکتر است.” آلکس ادامه می دهد جالب این است که بردارش و دوستان وی به دقت سعی در درک و برقراری ارتباط با سایر فرهنگ ها و ادیان داشتند.
آیا این احتمال وجود دارد که سه خانواده از کودکانشان بازی خورده باشند و این سه آمریکایی باهوش و تحصیلکرده، در واقع جاسوس های دولت آمریکا باشند؟
یکی از پاسخ ها به این سؤال از سوی باراک اوباما داده شد. او در 27 ژوئیه با لورا تماس تلفنی گرفت و با او همدردی کرد. لورا و دو مادر دیگر تا کنون دو بار با هیلاری کلینتون دیدار کرده اند. آقای اوباما در اولین سالگرد دستگیری سه آمریکایی در 31 ژوئیه سال جاری با صدور اطلاعیه صریحی اعلام کرد مسأله زندانیان آمریکایی، “یک فوریت بشردوستانه” است.
رئیس جمهور گفت: “مایلم کاملاً صریح و شفاف بگویم: سارا، شین و جاش هرگز برای دولت ایالات متحده کار نکرده اند.”
“آنها صرفاً تعدادی جوان آزاد اندیش و ماجراجو بودند که بهترین معرف روحیه آمریکایی و آزاد اندیشی است.”
آلکس نیز نقطه نظر خود را می گوید: “کسانی که استخدام می شوند، قادر به صحبت به زبان فارسی هستند و تجربه فراوانی درباره ایران دارند، درحالیکه این سه نفر اینطور نبودند.” وی افزود ایرانی ها می دانند این سه نفر بیگناه هستند. “این واضح است، حقیقت دارد، کاملاً ثابت شده که هیچ چیز مرموزی در اینجا وجود ندارد.”
خانم فتال و دو مادر دیگر که اکنون در یک خانه در مینه سوتا زندگی می کنند، در 31 ژوئیه برای بست نشستن در خارج کنسولگری ایران در سازمان ملل به نیویورک رفتند. آنها عکس های این سه نفر را در دست داشتند و با نوارهای مشکی، میله های زندان را بر روی آنها به نمایش گذاشته بودند.
تاریخ های مهم، در تقویم به لورا و سایر خانواده ها امیدی برای ادامه به وجود می آورد، اما تا کنون هیچکدام از این تاریخ ها با راه حلی همراه نشده است. وی در حال حاضر به اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در سال آینده چشم دوخته که قرار است پذیرای محمود احمدی نژاد نیز باشد.
اکنون سه ماه از زمان دیدار آنها با فرزندانشان در تهران می گذرد و هنوز هیچ نشانه ای از بروز تحول در پرونده به چشم نمی خورد. بنابراین همه در اینجا مجبورند با شرایط کنار بیایند و به فعالیت ادامه دهند. لورا و آلکس آماده می شوند محوطه جلوی پارکینگ خانه شان را مرتب کنند تا جاش پس از بازگشت از ایران، با بردارش بسکتبال بازی کند.
تنها وقتی که خانم فتال در برابر جاری شدن اشک هایش مقاومت می کند، زمانی است که آلکس از دلتنگی برای جاش حرف می زند. او می گوید: “وقتی از چیزی لذت می برم، سعی می کنم اینطوری فکر کنم که به جای جاش هم لذت می برم.” اما مشخص است که هیچ چیز به این اندازه خوب نیست که او و مادرش، دوباره جاش را در خانه ببینند تا او را به آغوش بکشند و نوازش کنند.
منبع: ایندپندنت- 23 اوت