“دهه مبارک فجر” از امروز آغاز می شود: از نخستین “امام آمد” تا “پیروزی انقلاب اسلامی” سی و چهار سال می گذرد. یکی از معماران انقلاب که حالا فرزندانش در زندان اند، گردن کلفت لقب گرفته، سرکرده فتنه می خوانندش و راهگشای غرب، به سخنان روزنامه نگارانی گوش می دهد که آمده اند تابگویند: “در شرایط بحران هستیم.”
مامورین و منبری ها و مکارانی که گرد شیرینی “بیت” جمعند، وضعیت فعلی ایران را “حساس” می خوانند، از دکتر و هم سفره رهبر که علی اکبر ولایتی باشد گرفته تا حجت الاسلام علی سعیدی نماینده “آقا” در سپاه و برادر بازجو حسین شریعتمداری که روزنامه اش برای روزنامه نویسان دستگیر شده کیفر خواست می نویسد. خودش هم فرق
“بحرانی” با “حساس” رالابد طبق تبیین اتاق فکر “طالبان شیعه” توضیح می دهد: “ما امروزه در شرایط حساس و نه بحرانی به سر میبریم. بحران هنگامی ایجاد میشود که پایهها و مولفههای اقتدار یک نظام تضعیف شود، اما شرایط حساس هم میتواند خطرناک باشد.”
و شرایط چه “بحرانی” باشد، چه “حساس”، حتی به اعتراف روزنامه نویس امنیتی “خطرناک” است و به گفته نماینده رهبر در سپاه مانند “عبور از یک گردنه سخت.”
مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور تصویر راکامل می کند: “اگر این وضع در اروپا برقرار بود، مردم آَشوب میکردند.” بیهوده نیست که سیدحسن خمینی می گوید: “به وضعیت فعلی نه تنها منتقدیم، بلکه معترضیم.” و نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی، جزویکی از۵، ۶ نفری است که به آیتالله ۷۸ ساله به این ترتیب معرفی می شود: “امروز روحانیت سیاسی کشور در یک جمع قلیل خلاصه میشود: آقای خاتمی، آقای سیدحسن خمینی، آقای ناطق، آقای عبدالله نوری، جنابعالی و آقای روحانی.”
بقیه روحانیون و انقلابیونی که انقلاب ۵۷ را بر کشتی “نظام” نشاندند، یا بار خود را بسته اند، یازندانی اندو فراری و یا مجبور به سکوت. سرنوشت دو سه تایشان در”دهه مبارک” آفتابی می شود از ابوالفضل قدیانی که دارد سر سبزش را بخاطر زبان سرخش برباد می دهد تا زهرا رهنوردو میر حسین موسوی که فرزندانشان حصر خانگی آنها را آدم ربایی می خوانند.
شرکای “سه امپراتوری مالی: بیت، سپاه، شرکتهای دولتی” - فرمول بندی از مجید محمدی- که اسم مستعارشان “نظام” به رهبری آیت اله خامنه ایست، قدرت و ثروت را تقسیم کرده اند و در جدال دائمی برای بردن سهم بیشترند.معلوم نیست کدامشان همان “افراد خاص” هستند که در فهرست ۳۰۰ بدهکار عمده بانکی قرار دارند و قوه قضائی، به گفته یکی از مقامات دفتر رئیس جمهوری اسلامی “انگیزه جدی” برای بر خوردبا آنها را ندارد.
روشن است که چاقو دسته خودش را نمی برد، اما تیغ های جراحی تیز وتیزتر می شود.
سرتیپ پاسدار مسعود جزایری معاون ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی می گوید در این ستاد، به دستور آیت الله خامنه ای قرارگاه ویژه جنگ نرم تشکیل شده است. این قرارگاه به نیروهای مسلح اختصاص ندارد و در سطح کل کشور فعالیت خواهد کرد.
در روزهایی که جدال بر سر ریاست جلاد مطبوعات بر سازمان تامین اجتماعی ادامه دارد ومرتب سعید مرتضوی را بر کنار و منصوب می کنند، تیغی که او به دستور آیت اله خامنه ای برای قتل عام نشریات از نیام کشید، توسط جانشینانش دوباره به کار می افتد.
دوازده روزنامه نویس جوان قربانی یورش تازه می شوند. اتهامات تکراری و مسخره است.غلامحسین محسنی اژهای، دادستان کل کشور، می گوید: “عدهای از روزنامهنگاران امروز جدای آنکه در روزنامههای کشور قلم میزنند، دستشان در دست غربیها و ضد انقلاب است.” وزیر ارشاد با امنیتی ها همزبان درمی آید. کیفرخواست روزنامه نگاران دستگیر شده در روزنامه ضد ملی کیهان نوشته می شود.
درآخرین ساعات چهار شنبه وزارت اطلاعات اعلام می کند که روزنامهنگاران بازداشتشده، “یکی از بزرگترین شبکههای رسانهای متصل به اردوگاه رسانهای استکبار” هستند که ماموران این وزارتخانه پس از “ماهها تحتنظر و تعقیب” گرفتن این گروه، موفق به کشف اش شدهاند. ومژده می دهد که دستگیری ها ادامه دارد.
روزنامه نگاران را به اوین می برند. همانجا که وکلای درویشان، با موهای تراشیده در سلول های انفرادی هستند و صفر نعیمی، عضو کمیسیون امنیت ملی و نماینده بازدید کرده از زندان اوین اصرار دارد: “اسم آن باید به هتل اوین تغییر یابد.”
فائزه هاشمی بر این دروغ خط بطلان می کشد و محسن میردامادی نمایندگان بازدیدکننده از زندان را دعوت به زندگی در “هتل اوین” می کند.
نام ایران با زندان و اوین می آمیزدو به رسانه های جهانی می رسد. شبکه خبری آمریکایی “فاکسنیوز” می نویسد: “برخی آن را «دانشگاه اوین» مینامند. ولی در عالم واقعیت یکی از خوفناکترین و بدنامترین زندانهای جهان است.”
سازمان گزارشگران بدون مرز، فهرست شاخص سالانه آزادی مطبوعات در جهان در سال ۲۰۱۳ را منتشر می کند: رتبه ایران از نظر آزادی مطبوعات: ۱۷۴ در میان ۱۷۹ کشور دنیا.
عموم مفسرین، یورش به روزنامه نگاران را طلعیه انتخابات می بینند. شبح “انتخابات آزاد” بر سر “نظام” دامن گسترده است. مصطفی تاجزاده از زندان می نویسد: “حوادث اخیر نشان داد که فتنه اسم مستعار مقابله با انتخابات آزاد است. به کلی لفظ انتخابات آزاد را حذف کرده اند و آن را متعلق به ضدانقلاب و سکولارها و لائیک ها می دانند و به این وسیله، با جنگیدن و مبارزه با انتخابات آزاد در دنیا، بزرگ ترین لطمه را به انقلاب می زنند.انتخابات آزاد یعنی میزان رأی مردم است. اما متأسفانه امروز می خواهند میزان رأی ملت است را به میزان رأی رهبر است تبدیل کنند و این یعنی استحاله جمهوری اسلامی ایران به استبداد مطلقه فردی که خود بزرگترین انحراف است.”
اخبار و اقوال نشان می دهد که مهندسی انتخابات زودتر از همیشه انجام و تکلیف همه چیز روشن شده است. اسماعیل احمدی مقدم، فرمانده نیروی انتظامی میزان حضور در انتخابات را بطور قطعی اعلام می کند: “در نظرسنجیهای صورت گرفته، ۶۰ تا ۶۵ درصد نرخ مشارکت فعال مردم در انتخابات اعلام شده که ما معتقدیم در انتخابات ۶۰ تا ۷۰ درصد به صورت قطعی مشارکت فعال خواهند داشت.”
در هیچ کجای جهان، پیشرفته ترین سیستم های نظر سنجی قادر نیستند پنج ماه مانده به انتخابات چنین رقمی را “بطور قطعی” تعیین و اعلام کنند. روشن است منصوب “آقا” باید بیشتر از احمدی نژاد رای بیاوردو محبوب شود.
یک بازجوی شناخته شده اطلاعات سپاه به نام رضا سراج که هم اکنون ریاست “موسسه آینده پژوهشی دانشگاه امام حسین” را بر عهده دارد، بر درصد اعلام شده توسط فرمانده نیروی انتظامی صحه می گذارد و از میزان مشارکت ۷۰ در صدی شهروندان در انتخابات آینده خبر می دهد.
از سخنان علی اکبر ولایتی، یکی از سه چهره نامزد “بیت” معلوم می شود که تصمیم براین است: “این انتخابات نباید به دور دوم کشیده شود، چون در این شرایط معلوم نیست چه خواهد شد”.
احمد علمالهدی٬ امام جمعه مشهد و عضو مجلس خبرگان رهبری، انگار نشانی خود ولایتی را می دهد: “ما خواهان رئیس جمهوری هستیم که مدیریتش در خطمشی رهبری ذوب شده و به نوعی مدیریت اجراییاش تابع ولایت رهبری باشد.”
علی اکبر ولایتی، در قد وقامت رئیس جمهور آینده، هر روز حضور آشکارتری در سیاست خارجی و به وِیژه سوریه پیدا می کند. این هفته می گوید: “حمله به سوریه، حمله به ایران و متحدین ایران محسوب میشود.” و سخنان بعدا تکذیب شده معاون فرهنگی و تبلیغات سپاه پاسداران را به یاد می آورد که شهریورماه گذشته، گفته بود: “در صورتی که آمریکا به سوریه حمله کند، ایران به همراه متحدان سوریه وارد عمل میشود.”
احمد وحیدی، وزیر دفاع جمهوری اسلامی، همزمان با انتشار اخباری مبنی بر پایان یافتن مرحله استقرار سامانه های ضد موشکی پاتریوت ناتو در مرزهای ترکیه و سوریه اعلام می کند: “ایران همواره یک منطق روشن در قضیه سوریه داشته است و نباید کشوری که در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار دارد، ارتش آن تضعیف شود.”
لاریجانی و احمدی نژاد در هر موردی اختلاف داشته باشند، درمورد سوریه توافق دارند:جمهوری اسلامی در هرشرایطی کنار سوریه قرار دارد.
هفته ایست که کشف اجساد قربانیان یکی دیگر از قتل عام های دولت بشار اسد، دنیا را تکان داده است.جسد ده ها شهروند سوری، از جمله شماری نوجوان از رودخانه قویق در حلب بیرون کشیده شده است. آن ها قربانیان یکی ازده ها قتل عامی هستند که در ۲۳ ماه گذشته توسط حکومت بشار اسد انجام شده است. دست های آن ها از پشت بسته و مستقیما به سرشان شلیک شده است.
اخضر ابراهیمی در جلسه شورای امنیت می گوید: “سوریه در برابر چشمان ما از هم می پاشد. سوریه ذره ذره نابود می شود.نابودی سوریه می تواند منطقه را به وضعیتی دچار کند که به شدت نامطلوب و برای تمامی جهان، ناخوشایند است.”
نوام چامسکی، نظریه پرداز و فعال آمریکایی می نویسد: “سوریه به سمت نوعی خودکشی در حرکت است. بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه یقینا، ترور خواهد شد چرا که اگر با خارج شدن از کشور موافقت کند، به دست معاونانش کشته خواهد شد و اگر کشور را ترک نکند نیز دیر یا زود از بین خواهد رفت.”
ودیمتری مدودف، نخست وزیر روسیه، که کشورش همراه با جمهوری اسلامی و چین
دراین فاجعه شریک است، حرفی می زند که با سیاست “نظام” همخوان نیست: “شانس بشار اسد، رییس جمهوری سوریه برای حفظ قدرت خود هر روز کمتر میشود.”
در روزهائی که مذاکرات هسته ای در آستانه شکست نهایی است، انتقاد روسیه از رفتار بچگانه ایران و غرب، طنین دیگری دارد. سیاست “وقت کشی” بهانه جدیدی پیدا کرده است: تعیین مکان مذاکرات.
حرف حساب سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه روسیه، این است: “به نظر ما اصل مذاکرات بسیار مهمتر از فضای هر شهر فرضی است. امیدواریم که عقل سلیم حکمفرما شود و رفتار بچهگانه پایان یابد.”
منوچهر متکی، وزیر سابق امورخارجه، از رفتارهای جمهوری اسلامی در این مذاکرهها انتقاد می کند وخطاب به مقامات مذاکره کننده می نویسد: “با این پیشنهادات، از پیش شکست را پذیرفتهاید.”
“پرونده هسته ای” باز راه به بحران تازه ای می برد. لوران فابیوس، وزیر امور خارجۀ فرانسه، انفعال جمهوری اسلامی در مذاکرات بین المللی بر سر برنامۀ اتمی را سرزنش می کند و هشدار می دهد: “لحظۀ تهدید در حال نزدیک شدن است.”
هنری کیسینجر، وزیر خارجه اسبق آمریکا در حاشیه اجلاس جهانی داووس، همین حرف را می زند: “برنامه هستهای ایران به نقطه بحران نزدیک میشود.”
دیدگاه “نظام” را می توان در اظهار نظر حسین شریعتمداری یافت که همه تخم مرغها را در سبد “اگر” گذاشته است: “در بحث هستهیی باید دو موضوع را مدنظر قرار داد؛ اول اینکه اگر آنها در برنامه هستهیی با ما به توافق برسند، مجبورند تحریمها را بردارند و دوم اینکه اگر در این ماجرا به یک نقطه مطلوب با ما برسند و پرونده حل شود، نتیجهاش این خواهد بود که یک الگوی دیگری از پیروزی ناشی از مقاومت به نفع ما ثبت خواهد شد و این موضوع در شرایط کنونی برای دشمن سم مهلکی است.”
جان کری، وزیر خارجه آمریکا و سیاستمداری که به “مردمذاکره” معروف است، سیاست آمریکارا بی اما و اگر در سنای این کشور، اعلام می کند:“آمریکا هر کاری که باید انجام میدهد تا از تسلیح هستهای ایران جلوگیری کند. فرصت برای ایران در حال سپری شدن است. به جز مذاکرات جاری میان ایران و گروه ۱+۵، ایالات متحده مایل است با ایران وارد مذاکرات دوجانبه نیز بشود.رئیسجمهوری آمریکا این را روشن کرده است که ما هر کاری لازم باشد میکنیم تا ایران را از تولید سلاح هستهای باز داریم.”
ایهود باراک وزیر دفاع اسرائیل، در نشست اقتصادی داووس “هرکاری” را شفاف می کند: “پنتاگون پیشطرحی برای حمله به ایران برای توقف برنامه هستهای این کشور را آماده کرده است تا اگر آمریکا تصمیم به حمله بگیرد از آن استفاده کند. در صورتیکه تحریمها و دیپلماسی شکست بخورند، بیش از دو گزینه وجود دارد.، تحت فرمان کاخ سفید «پنتاگون تیغهای جراحی پیچیده، مناسب و خیلی خوبی» را آماده کرده است.”
علی لاریجانی در مصاحبه با شبکه العالم، حرف هایی می زند که می شود پاسخ به “مرد مذاکره” آمریکایی تعبیر کرد: “مذاکره با آمریکا «خط قرمز» نیست. رفتار دولت آمریکا در مذاکرات با ۵+۱ میتواند خود یک نشانه باشد. یعنی به جای موضع تخریبی کمک کنند که مذاکرات به پیش برود.”
حرفی که هاشمی رفسنجانی هم به شکل دیگری می زند: “اگر علامت منفی از اوباما نیاید، شاید رهبری او را بپذیرد.”
بهمن ماه به جانب روزهای پیروزی “انقلاب اسلامی” می رود. محمد نوری زاد که تااندکی پیش سرباز جانثار این انقلاب بود، درد نامه ای را می نویسد که باید به خط زر نوشت و هزار بار خواند و بیشتر.
ای کاش انقلاب نمی کردیم . چنین شروع می شود و خط به خط حسرت و اندوه مردمی را می گوید که برای نان وآزادی انقلاب کردند و به گرسنگی و اسارت رسیدند:
مردم، اگر انقلاب نمیشد، به خدا نزدیکتر بودند. و یعنی: انقلاب مردم را از خدا راند و مردم را به سمت نفرتی ناگزیر از مقدسات و مذهب هدایت کرد و آنچه را که باقی گذاشت پوستهای آذین شده به شعارهای پوک و سطحیِ مذهبی است. به هیاهوی مداحان و مرثیه خوانان و روضه خوانان و پیدا شدن هفده هزار امامزادهی تازه تأسیس دقت کنید! براستی اگر در سال پنجاه و هفت انقلاب نمیکردیم، اکنون – در سال نود و یک شمسی – در کدام نقطه و در کجا ایستاده بودیم؟