تابوها دیگر شکسته است

نویسنده

» احکام سنگین دانشجویی در مصاحبه بارضا عرب:

رضا عرب، دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مازندران در مصاحبه با روز در خصوص حکم سنگین ۱۵ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق ضیاالدین نبوی و دلایل افزایش فشارها بر تشکل ها وفعالان دانشجویی سخن گفته است. او معتقد است: “سیاست های سرکوب به طور کوتاه مدت بسیار جوابگوست. وقتی جامعه به طور ناگهانی با یک سرکوب بی رحمانه مواجه می شود، دچار شک می سود، کمی در جا می ماند ـ مثل وضعیت جامعه پس از وقایع عاشورا ـ نیروهایی ریزش می کنند ولی نیروهایی جدید بازتولید می شوند. این چرخه ادامه می یابد.”  این مصاحبه را می خوانید:

فکر می کنید دلیل صدور این حکم سنگین برای ضیا چه بوده است؟

حکمی که دادگاه برای ضیا نبوی صادر کرده شامل دو بخش است. بخش اول براساس اتهام همکاری او با سازمان منافقین صادر و منجر به ده سال حبس برای این فعال دانشجویی شده؛ دربخش دوم حکم ضیا هم که در رابطه با فعالیت های دانشجویی اوست، پنج سال حبس برای او در نظر گرفته شده. لذا باید به این حکم در دو بخش نگریست و در باره آن صحبت کرد. من اول از بخش دوم آغاز می کنم. این بخش از حکم برای حامیان حق تحصیل است. از سال 85 رویه ای که ما تحت عنوان “ستاره دار کردن” فعالین دانشجویی می شناسیم آغاز شد. دانشجویانی که از یکی از حقوق اساسی خود محروم شده بودند، سعی در اتمام این رویه غیر قانونی توسط دولت احمدی نژاد داشتند. تلاشهایی هم که در سال های 85 و 86 توسط دانشجویان محروم از تحصیل در آن دو سال انجام گرفت هم از حیث روشنگری و اطلاع رسانی، و هم از حیث کنش اعتراضی در سطحی بالا و ستودنی بود. اما من به عنوان یک ناظر بیرونی که پیگیر وضعیت دانشجویان ستاره دار بودم، می توانم بگویم بزرگ ترین فعالیت های این دانشجویان از سال 87 آغاز شد. و این دقیقا سالی بود که جمعی از بهترین دانشجویان دانشگاه های ایران که شایسته  ستاره  افتخار بودند، با متناقض آن، یعنی ستاره محرومیت مواجه شدند. ضیا دقیقا در همان سال در کنکور کارشناسی ارشد جامعه شناسی شرکت کرده و به تایید مسئولین سازمان سنجش و تحقیقات، خودش یکی از رتبه های تک رقمی را اخذ کرده بود. اساس فعالیت شورای حامیان حق تحصیل هم از همان سال بود و تلاشهای سه فردی که اکنون در زندان هستند. ضیاالدین نبوی، خانم مهدیه گلرو و مهندس کیوان صمیمی. انتهای آن سال تحصیلی همزمان با انتخابات ریاست جمهوری بود و به رسم سی ساله  جمهوری اسلامی یکسال گشایش بیشتر سیاسی به عنوان پیشواز انتخابات. از این رو فعالیت ضیا هم گسترده تر بود. از جلسات و کنفرانس های مطبوعاتی که در راستای روشنگری و پرده برداشتن از این جنایت سیستماتیک علیه آزادی های اساسی انسانی در حال اعمال شدن بود[ اصلا باید به حق تحصیل به عنوان حق اساسی کسب دانش و آگاهی توسط انسان ها نگریست و نه حقی که قانون یا دولتی به فرد اعطا می کند. آزادی هایی که ذاتی انسان اند و قانونی یا اراده ای که علیه این حق است را اساسا باید بر انداخت] تا اقدامات عملی آنها درکوران مبارزات و مناظرات انتخاباتی همچون تحصن این دانشجویان در مقابل صدا و سیما، هنگامی که احمدی نژاد در مقابل موسوی منکر وجود دانشجوی ستاره دار شده بود. جمیع آن اقدامات را به عنوان یک کل که بنگریم خواهیم دید، ثبات ضیا نبوی در فریاد زدن حق ذاتی کسب دانش و اگاهی چه چرت های راحتی را که از بسیاری مسئولین نگرفته بود. من گمان نمی کنم ضیا نبوی از این امر آگاه نبوده باشد که “دشمنان آزادی”  در کمین او یا هر فرد دیگری که دنبال بسط “گفتمان انسان حق طلب” است، هستند. در سطحی دیگر هم این حکم پرخاشی بود علیه انهایی که به طور گسترده در راه احقاق حقوق دانشجویی فعالیت می کنند.

به نظر شما چرا حکومت چنین احکام سنگینی را برای دانشجویان صادر می کند؟ واقعا این احکام قرار است چه مشکلاتی را حل کند؟

 اصولا هر سیستم سیاسی با مشکلاتی روبروست. این مشکلات در سطح سیاسی، اقتصادی، امنیتی و غیره قابل طرح است. به طور اساسی مشکلات امنیتی که یک سیستم سیاسی با آن روبرو می شود از جنس دیگری است و مقابله با آن هم کاری دشوار است. دستگاه امنیتی سیستم های سیاسی، به ویژه آنان که شبیه به تاریکخانه هستند و هیچ آشکارگی بر مردم ندارند، برای مقابله با هیجانات گسترده و اعتراضات بزرگ دست به اقدامی می زنندکه  می توان آن را برچسب زنی نامید. شما اگر به افرادی که در جنبش سبز فعالند و به گونه ای دست به کنش سیاسی- اعتراضی زده اند بنگرید، با واقعیت متکثری از گروهها و افراد داخل و خارج از کشور مواجه خواهید شد. گروه ها و اشخاصی که در عین تفاوت نگرش و منافع سیاسی، به کنش مشترک سیاسی با هم ـ چه با اذعان به حضور یکدیگر یا بدون آن ـ دست زده اند. دستگاه امنیتی باید در وهله ی اول این افراد و گروه های حاضر در این اعتراضات را شناسایی و بعد با انها برخورد کند. مشکل از هنگامی آغاز می شود که شما آن واقعیت متکثر در خیابان ها را بیاد آورید. در نتیجه دستگاه تبلیغاتی سیستم برای توجیه برخورد و افکار هوادارانش دست به برچسب زنی می زند. برای همین است که رسانه های تبلیغاتی نظام تمام تلاششان بر آن است که معترضین را به استکبار جهانی به سرکردگی امریکا و اسراییل، و یابه سازمان منافقین متصل کنند تا برخوردها را تحت این عناوین موجه نمانید.

ضیا نبوی قربانی اغاز عملیات برخورد های دستگاه امنیتی با فعالین سیاسی تحت برچسب های غیر واقعی است؛وگرنه ضیا نبوی، دانشجوی لیبرال محروم از تحصیل که در اعتقاد او به لیبرالیسم سیاسی و فرهنگی - من به عنوان یک دوستش- شکی نمی توان وارد کرد چگونه می تواند با سازمان تمامیت خواه مجاهدین خلق ارتباط داشته باشد؟حضور یکی دو عضو از نزدیکان یک فرد در اردوگاه اشرف نمی تواند مدارک کافی برای همکاری یک نفر با یک سازمان تروریستی باشد. به طور کلی ادله کیفرخواست علیه ضیا نبوی برای همکاری اش با سازمان منافقین مضحک و ناکافی است.

صدور این حکم سنگین با چه واکنشی در بین فعالین دانشجویی، بخصوص فعالین دانشجویی دانشگاه های شمال کشور مواجه شده است؟

واکنش به بی عدالتی سیستماتیک در دو سطح رخ می دهد. سطح اول ایجاد احساس نفرت همگانی نسبت به عامل و فاعل بی عدالتی ست، که آن طور که من می توانم مشاهده کنم رخ داده است. فعالین دانشجویی در درجه ی اولی دچار بهت شده اند و در درجه ثانی احساس نفرت شدیدی نسبت به گردانندگان امور پیدا کرده اند. در سطح دوم این احساس نفرت منجر به دست زدن افراد به اعتراضات عملی می شود. تاکنون آنگونه که من اطلاع دارم جمعی از فعالین دانشجویی شمال کشور بیانیه ای چند امضایی در اعتراض به این حکم صادر کرده اند که همگی شان از دوستان نزدیک ضیا بوده اند. جمعی از دانشجویان دانشگاه نوشیروانی هم در روزهای آینده به دیدار خانواده  ضیا در قائمشهر خواهند رفت. از هفته  دیگر هم که امتحانات شروع بشود و دانشجویان به دانشگاه های شمال کشور بازگردند احتمال اعتراضاتی می رود.

دریک سطح کلی تر، به نظر شما مبنای نظری این رفتار حاکمیت با مردم و دانشجویان در کجاست؟ یا به عبارتی ملموس تر ارتباط بین تقلب صورت گرفته در انتخابات و کشتار مردم در خیابان ها و شکنجه در زندان ها با صدور احکام سنگین برای دانشجویان چیست؟

 هر سیستم سیاسی دارای یک نظم ست یا به تعبیری خود صورتی از یک نظم است. نظام ایدئولوژیک یک “نظم نمادین” است. نظمی که دارای نشانه هایی ذهنی و عینی است. سیستم به طور مداوم در حال بازتولید “نشانه” است. اگر نشانه های یک نظام سیاسی فقط به صورت نشانه هایی عینی جلوه گر شود، آن نظام با بحران و فقدان مشروعیت مواجه می شود؛ این آسیبی است که اکثر حکومت های استبدادی زودگذر به آن مبتلا بوده اند. اما سیستم حکومتی جمهوری اسلامی به عنوان نظامی ایدئولوژیک نظم نمادین خاص خود را دارد. آنجا که نشانه های نظم نمادین ساخته می شود، حوزه  زبان است. حوزه  زبان حوزه  گفتار و رفتار همگانی است. این سیستم توانسته بود به مدت سی سال به خوبی مردم را زیر بمباران نشانه هایی از جنس زبان خود توده قرار دهد. توانسته بود با بازتولید و القای نشانه های زبانی- ایدئولوژیک نظم خود را حفظ کند. درست است ما حقوق بشر به معنای human rights در این سی سال نداشتیم اما حقوق فرد ساکن در بلاد اسلام را داشتیم که در حوزه عمومی طبق باور های عامه از آن دفاع می شد. ما اعدام های در ملا عام را می دیدیم اما اعدامها با زبان ما توجیه پذیر بود، اعدام یک مفسد اجتماع بود و برای سلامت جامعه لازم. ما محرومیت های زنان یا پیروان اندیشه های خاص را می دیدیم اما براساس معیار های فیزیولوژیک یا خودبرتر بینی های سنتی که در تارو پودمان بود، آنها را لازم می دیدیم. اصلا این موارد پاره ای از هستی روزمره  ما شده بودند و در حیث توجه ما قرار نمی گرفتند. این گونه بود که سنت حاکم بر اذهان توده های ایرانی، مدتها نظم نمادین ایدئولوژیک را بازتولید کرد. ما خودمان چرخ های این نقض پی در پی حقوق انسانی اطرافیانمان بودیم و سیستم به خوبی توانسته بود ترجمانی از نشانه های نظم خودش را وارد زبان روزمره  ما کند. اما چرخها هیچ وقت تا ابد نمی چرخند. اتفاق هنگامی افتاد که گسستی در این نقش نشانه ای روی داد. مردم تصمیم گرفتند فردایشان امتدادی از امروز نباشد. در انتخابات این تصمیم را عملی کردند، اما سیستم از صلاح خودش دوری کرد. نتیجه آنگونه نبود که اکثریت در “آگورا”ی جامعه آن را دیده بود و انتظارش را می کشید. پس کنش ها تسریع شد. از این رو برای اینکه گسست امروز از فردایشان را رقم بزنند، نشانه های نظم را برهم زدند. در این زمینه به استفاده  مردم و جنبش سبز از نشانه های دلالت ساز رژیم در شکلی از “ساختار شکنی و واسازی” توجه فرمایید. اینکه مسئولین رژیم از کلمه “ساختار شکنی” استفاده می کنند، نا خواسته دست به تحلیلی درست از شرایط امروز کشور می زنند. نظام نشانه ای حاکم بر ما، استوار به دلالت ساز های دوگانه ای از مفاهیم اسلامی-ایرانی بود. مردم در این روزها به طور هوشمندانه دست به ساختارشکنی (deconstruction) این نظم نمادین زده اند. حال حاکمان می بینند که مردم با استفاده از ساختارهای فرصتی که نظام نشانه ای آنها در اختیارشان قرار داده، مشروعیت زبانی/ذهنی آنان را هم از آنها ستانده اند. پس، دست به خشونت می زنند. این خشونت پدیداری بدیع نیست. قبلا در مخفیگاه ها روی می داده اما برای “غیر خودی”ها بوده است و از نظر ما بی اشکال. حال دوگانه  خودی/غیر خودی فرو ریخته است، پس خشونت عریان گسترش می یابد. دیگر رژیم زبان را برای تولید مشروعیت ناکافی می داند، زیرا تمامی نشانه های گفتمانی اش اکنون در خیابان ها به سخره گرفته می شوند. پس از نظر رفتاری و کنترل اعصابش در حالت نیمه فلج قرار دارد. دیگر زبان را رها کرده است. تریبون ها دست آنهایی افتاده است که خشونت را فریاد می زنند، علم الهدی ها ترکتازی میکنند. آنکه در خیابان است “بزغاله”ای بیش نیست و گرنه بر نظم نشانه ها استوار بود. پس دیگر فقط شکنجه در گوشه  زندان اتفاق نمی افتد، در وسط خیابان هم رخ می دهد. مقابل چشمان جهان اتومبیل دولتی از روی انسان هایی که “نظم نشانه ها” را مورد تمسخر قرار داده اند، عبور می کند. دیگر اولیای امور توان تحمل این حد از شکستن ساختارها را ندارند، پس دادگاه های استالینیستی برگزار می کنند، نمایش اعتراف برگزار می کنند، استند آپ کمدین های (stand-up comedian) نظام در “بیست و سی” از حماسه های مردمی جوک می سازنند. دادگاه ها حکم هایی می دهند که قاضی از تمام مواد در دسترسش درون حکم اندکی می ریزد تا دیگر کسی جرات “ساختارشکنی” نکند. اما ساختار نشانه های دوتایی درون گفتمانی که شکست، دیگر تابوها شکسته است؛ این آغاز بازی است. نه من، نه شما و نه هیچ سازمان عریض و طویلی با بلندگوهای بزرگ هم نمی تواند نشانه های شکسته را بند زند.

 

صدور این احکام به طور کلی چه تاثیری بر جنبش دانشجویی و دانشجویان خواهد گذاشت؟

 ببیند سیاست های سرکوب به طور کوتاه مدت بسیار جوابگوست. وقتی جامعه به طور ناگهانی با یک سرکوب بی رحمانه مواجه می شود، دچار شک می شود و کمی در جا می ماند ـ مثل وضعیت جامعه پس از وقایع عاشوراـ نیروهایی ریزش می کنند و نیروهایی جدید بازتولید می شوند.  این چرخه ادامه می یابد. برای مثال وقتی در تابستان امسال در دانشگاه مازندران بیش از صد نفر بازداشت شدند، بیش از چهل نفر به کمیته  انضباطی احضار شدند و با احکام سنگین مواجه شدند، اتفاقی که افتاد آرامش دو ماهه  دانشجویان در اثر شوک وارده بود. اما پس از آن در سیزده آبان نیروهایی جدید تجمعی اعتراضی را برگزار کردند، در نتیجه بازداشت ها گسترده تر شد، احضار ها افزایش یافت، شانزده آذر به درون دانشگاه تانک آوردند و اعتراضی صورت نگرفت. شوک ورود تانک به دانشگاه که برطرف شد فوت آیت الله منتظری بهانه  اعتراض را به جمعی دیگر از دانشجویان داد. باید به یاد داشته باشیم این چرخه ایست پایان ناپذیر. یا در پایان، رمق و نیروی انسانی از یک ملت ستانده خواهد شد یا رمق و تسلط بر ابزار برخورد برای قوای سرکوب.