ماشین سرکوب و حذف مخالفان و منتقدان همیشه به نفع باند حاکم ولانه زده در بیت رهبری عمل کرده است. کارنامه سیاسی دستگاه رهبری از اول انقلاب تاکنون مملو از حذف مخالفان و رقبای سیاسی بوده است. این سیستم نه تنها به بنی صدروهم سلکانش رحم نکرد، بلکه کسی چون خاتمی را هم که در بازی قدرت جانب حکام را می گرفت، به سختی تحمل کرد. همینطور هاشمی که سالیان درازو شاید بیش از همه در تمرکز قدرت کوشیده، خود مغضوب حکومت استبدادی شده است.
دریک نگاه کلی، مخالفان استبداد، ونیز توجیه گران آن همگی در کنج عزلت و برخی درخفا و هجرت روزگار سپری می کنند. جدا ازکم و کیف برخوردها هم مخالفان و هم همراهان قدیمی هم اینک همه در صف محذوفان قدرتند. این، قاعده ثابت چنین نظامی است که دوست و دشمن نمی شناسد و در حذف دوستانش نیز به همان اندازه دشمنانش کوشاست.
در تحلیل دعاوی درونی اقتدارگرایان تعبیر برخی از صاحبنظران هنوز هم بر این ایده استوار است که نوعی جنگ زرگری ودعوای حیدری -نعمتی در میان است. اما کارنامه 6 ساله افراطیون راست نشان می دهد که هیچ تعارفی در میان نیست. حتی افرادی که همراه با احمدی نژاد وبه عنوان شرکا و یاران او وارد امور اجرایی شدند اما دل در گرو تمام خواسته های او نداشتند، به بیرحمانه ترین شیوه از اسب قدرت به زیرکشیده شدند. داستان برکناری تحقیر آمیز متکی، وزیر خارجه دولت کودتا هیچگاه از خاطره ها پاک نخواهد شد. برکناری هرندی وزیر ارشاد ومحسنی اژه ای وزیر اطلاعات دولت اول احمدی نژاد در چند روز مانده به پایان عمر کابینه اول احمدی نژاد وهمینطور پورمحمدی وزیر سابق کشور از شاخصهای برجسته رفتاری یک مستبد در مقام ریاست جمهوری است.
ذکر نام افراد فوق از این جهت درخور توجه است که هر کدام از آنها در رقیت و بندگی و عملگی استبداد مدام کمرهمت بسته وسر از پا نشناخته اند و سخیف ترین رفتارهای سیاسی رانیز در برخورد با مخالفان از خود ابراز داشته اند. جالبتر اینکه تمام افراد فوق به جرم هواداری از رهبری نظام که ظاهرا قدرت مطلقه در دستان اوست، برکنار شده اند. بر اثبات این مدعا همین یک نکته کافی است که همه افراد فوق پس از برکناری مشمول عنایات ویژه ولی امر قرار گرفتند و هر کدام در یکی از مناصب مهم و حساس قدرت ازطرف رهبری به کار گماشته شدند.
با این حال شواهد نشان می دهد که تاکنون رهبرجمهوری اسلامی موفق نشده است تمام مزدوران مستبد خود را بر سر یک میز بنشاند تا بدین روش و با استفاده از قانون جمع بردارها، نیروی استبدادی خود را قوت ببخشد.
اینک چندی است که نام مصلحی، از اصحاب کودتا وفتنه بر سر زبانهاست. وزیر اطلاعات دولت تقلب و دروغ اینبار خبرساز شده است. اودر یک فرایند زورگویانه از طرف احمدی نژاد مجبور به استعفا و نهایتا بر کنارشده است. پس از برکناری او، قوای نامریی و لشکریان گمنام به تکاپو افتاده وازدستان مبارک ولی امر، حکم حکومتی برای ابقا او گرفته اند. نامه های خامنه ای برای ابقا او تاکنون علنی شده اما گویا کارگزار نبوده است. دعوا بسیار مهم است. جنگ بر سر حساس ترین نهاد اجرایی کشور است. از وزارت اطلاعات شاید بتوان به عنوان اتاق فرمان نظام یاد کرد. چون تصمیم گیریها و برنامه ریزیهای رهبران نظام و مسوولان قوای سه گانه و دیگر نهادها مستقیما و یا به طور غیر مستقیم بر اساس کارشناسیهای این مجموعه است. به قول خودشان این وزارت چشم نظام است. جناحین اقتدارگرا سخت مشغولند. خامنه ای و اعوانش از یکطرف، احمدی نژاد و همکارانش از سوی دیگر. خامنه ای تاکنون از همه ظرفیتهای قانونی و فرا قانونی اش برای حفظ این نهاد و استیلا بر آن استفاده کرده است. احمدی نژاد اما بر سر هر کوی و برزن فریاد می زند که مصلحی دیگر وزیر نیست.
مصلحی چه برود و چه بماند، خامنه ای بازی را تا اینجا واگذار کرده است. خامنه ای یکی از بزرگترین خطاهای خود را مرتکب شده که در تاریخ ولایت فقیه سابقه نداشته است. او وزیر برکنار شده ای را که عملا هیچ جایگاه قانونی نداشته، بر کرسی وزارت گمارده است. این فراتر از احکام حکومتی است که در گذشته صادر شده است. نصب وزرا تنها با معرفی رییس جمهور و رای نمایندگان مجلس امکان پذیر است و همینطور عزل آنان با دستور رییس جمهور یا از طریق استیضاح در مجلس. حتی اگر مصلحی در کابینه بماند آقای خامنه ای برگ برنده خود را به حریف واگذار کرده است. او گرچه قدرت مطلقه نام دارد، اما بدیهی است قدرت او در برابر ضعیفان و ناتوانان امکان فعلیت دارد. او در مواجهه با زورمندانی دیگر، نمی تواند قدرتش را به رخ بکشد. او مجبور است یک سری ظواهر قانونی را به نمایش بگذارد. خامنه ای با زیر پا گذاشتن این ظواهرقانونی عملا یک فرصت بزرگ را به حریفان زورمندی داده است تا آنها هم در صورت لزوم از آن استفاده کنند.
توانایی ایستادگی خامنه ای در برابر خواسته ها و رفتارهای طیف احمدی نژاد عملا بسیارمحدود و تقریبا ناممکن است. خامنه ای در حمایت غیر عادلانه از احمدی نژاد تمام آبرو و اعتبارش را صرف کرده و تن به یاغیگری داده است.
او شاید از نادر رهبران دیکتاتوری باشد که به خاطر منافع سیاسی اش مردم را مستقیما به قتل و کشتن تهدید کرده است. او برای حفظ دستاورد کودتای مهندسی شده خود در نماز جمعه مشهور بعد از تقلب، به صراحت گفت مسئولیت خونهای ریخته شده به عهده افرادی است که مردم را به خیابان دعوت می کنند. ازآنجاییکه مردم در قریب به اکثریت اعتراضات به صورت خود جوش به خیابان آمدند و در واقع خودشان خود را دعوت می کردند، بر اساس ادعای رهبر جمهوری اسلامی مقتولین خودشان قاتل خودشان بوده اند.
در موردی دیگر وقتی کارگزاران احمدی نژاد در سومین سال دولت اولش به مناسبت هفته دولت به دیدار او رفته بودند به صراحت گفت شما به جای یک سال برای 5 سال برنامه ریزی کنید. این جمله که از حالتی آمرانه نیز برخورداربوده، اصلا تفسیر بردار نیست و نص صریح انتصاب کودتاچیان برای یک دوره دیگر بود.
از اینگونه موارد بسیار است که خامنه ای تمام دارایی وآبروی خود را صرف این دروغگویان کرده است. آنچه که در 22 خرداد 88 اتفاق افتاد تنها یک نمونه بزرگ از تخلفات و دهن کجیهای آشکار او به ملت بوده است. شاید بتوان گفت از بزرگترین دستاوردهای حضور موسوی در انتخابات همین بوده است که چهره واقعی خامنه ای را برای بسیاری که هنوز به او امید بسته بودند و هاله ای از قداست به دورش تنیده بودند کاملا برملا کرد.
به هر تقدیر خامنه ای اینک وارد یک بازی جدید شده است که نه تنها پایه های قدرتش را سست می کند، بلکه در صورت ادامه، او را به نفی و انکار گذشته خود نیز وامی دارد. انکار گذشته نه چندان دوری که فقط در 2 سال اخیر بزرگترین بحران را برای جامعه رقم زد. ایستادگی دیگران در برابر احمدی نژاد، امری موجه و برای همگان قابل درک بود، اما خامنه ای نه توان ایستادن دارد و نه از نظر طرفدارانش قابل توجیه خواهد بود. یا باید تن به خواسته مشاییون بدهد که در اینصورت کاملا بازنده است، یا دربرابر آنها مقاومت کند که باز هم توانایی آن از عهده وی خارج است و در این حالت نیز بنا بر آنچه که گفت، از پیش باخته است.
اگر ایستادگی هاشمی در برابر احمدی نژاد به مثابه غسل تعمیدی بود که خطاهای او را تا حد زیادی پوشاند، اما مقاومت خامنه ای در برابر احمدی نژاد به مثابه فرورفتن در مردابی است که باغفلت طولانی مدت او از واقعیتهای جامعه با دستان خودش ساخته است و گواهی آشکار و سندی تاریخی بر مسیر پر اشتباه کسی است که توهم رهبری جهان اسلام را دارد.