این روزها سینمای وحشت در ایران از اقبال خوبی برخوردار است. پس از اکران فیلم “ حریم ” که روزهای به نسبت خوبی را در سینما ها می گذراند، “ کلبه ” نیز پا در جمع فیلم های ژانر وحشت گذاشته و توانسته است مخاطبی چند برای خودش دست و پا کند…
نگاهی به فیلم کلبه
هراس در سیاهی جنگل
“جواد افشار” کار خود را با ساختن مجموعه های تلویزیونی آغاز کرده و تاکنون چند مجموعه و فیلم تلویزیونی را مقابل دوربین برده است. “ کلبه ” نخستین ساخته سینمایی او محسوب می شود که هم اکنون بر روی پرده سینما های تهران است. این فیلم در ژانر وحشت قرار می گیرد و سعی کرده است تا رگه هایی از این نگاه را وارد حوزه ی تصویر و داستان کند.
این فیلم در بخش میهمان جشنواره سال گذشته فیلم فجر، به نمایش در آمد. اما آنگونه که باید و شاید مورد توجه قرار نگرفت.
کارگردان: جواد افشار. نویسنده: برزو نیک نژاد. مدیر فیلمبرداری: مسعود کرانی. طراح صحنه و لباس: علی نصیری نیا. تهیه کننده: حسین صابری. بازیگران: کامبیز دیرباز، احمد مهران فر، بهاره افشاری، سحر ریحانی و جمشید هاشم پور.
خلاصه داستان: 4 جوان دانشجو برای تحقیقی راهی غسالخانه ای در جنگل های شمال کشور می شوند. اما در همان شب اول با اتفاقات عجیبی همچون حرکت مردگان و… رو به رو می شوند. با حاکم شدن این ترس، آنها می پندارند نمی بایست به این سفر می آمدند. اما در انتهای قصه شستشان خبردار می شود که آنجا محل مخفی شدن یک قاتل بوده و همه آنها بازی خورده اند.
این روزها سینمای وحشت در ایران از اقبال خوبی برخوردار است. پس از اکران فیلم “حریم” که روزهای به نسبت خوبی را در سینما ها می گذراند، “کلبه” نیز پا در جمع فیلم های ژانر وحشت گذاشته و توانسته است مخاطبی چند برای خودش دست و پا کند.
البته با یک نگاه صادقانه، کلبه چند قدم از حریم عقب تر است. این عقب ماندگی هم در زمینه فیلمنامه رخ می دهد و هم در ساختار. جواد افشار به عنوان نخستین تجربه کارگردانی خود تنها سعی داشته که فیلم های ترسناک خارجی را دستمایه کارش قرار دهد. با توجه به اینکه سینمای وحشت بسیار متکی به ژانر است و چاره ای جز الگو برداری از نمونه های خارجی نیست اما در کمترین حرکت می توان داستان های اینگونه را با فضا و فرهنگ ایرانی همنشین کرد. اتفاقی که تا حد زیادی در فیلم حریم رخ داده است.
جواد افشار داستان مناسبی برای فیلم خود انتخاب نکرده و این انتخاب اشتباه او را به راهی می برد که فیلم های خنثی سینمای وحشت در این سالیان پیموده اند. دو زوج برای تحقیق درباره شغل مرده شویی راهی غسالخانه ای در یک جنگل می شوند. گام نخست در سیستم علت و معلولی داستان مورد توجه قرار می گیرد. اینکه چرا این جوانان محلی پرت و دورافتاده را انتخاب کرده اند، نخستین سوال بی جواب داستان است. بعد تر اتفاقاتی که در این غسالخانه و جنگل رخ می دهد برای تماشاگر حاصل یک سوء تفاهم است.
تماشاگر فیلم در انتها در می یابد که از کارگردان بازی خورده و در واقع هیچ مسئله ترسناکی در میان نبوده و ما تنها وقایع را از زاویه ای دیده ایم که از منظر کارگردان ترسناک بوده است. این رفتار حزم اندیش از سوی کارگردان اثر سبب می شود تماشاگر در پایان حس کند که از کارگردان بازی خورده است. اتفاقی که در نمونه های خارجی بسیار کم رخ می دهد و در نمونه نزدیک تر آن هم می توان به همین فیلم حریم که روی پرده است اشاره کرد که این عدم بازی خوردن از قصه را به گونه ای حل و فصل کرده است. فیلم ترسناک برای اینکه بتواند تاثیر گذار باشد باید بدون رو دربایستی تماشاگرش را بترساند. که از اول هم بنا بر همین کار بوده ست و ترساندن وظیفه نخستین فیلم. اگر از روح صحبت می کنیم باید روح را در فیلم ببینیم نه اینکه در پایان به تماشاگر بگوییم اشتباه شده بود و به طور مثال همانگونه که در فیلم کلبه می بینیم پای یک قاتل خطرناک در میان بوده است.
البته کارگردان کلبه در برخی صحنه ها سعی داشته تا به اجرایی مطابق ژانر دست یابد. فضای تاریک جنگل فضایی دهشتناک ایجاد کرده است. جوانان داستان هم با این محل کاملا بیگانه هستند و همین عدم شناخت آنها می تواند موجبات ترس آنها را پدید آورد. از سوی دیگر اطلاعات تماشاگر هم همانند شخصیت ها نسبت به واقعه محدود است. پس می شود در این فصول شخصیت و مخاطب را با هم غافلگیر کرد.
از سوی دیگر دو تصادفی که در داستان پیش بینی شده خبر از واقعه ای شوم می دهد. این نکته هم در ژانر وحشت مورد توجه است که همواره پیش از وقوع حادثه اصلی در داستان اتفاقی کوچک تر از تماشاگر می خواهد تا هشیار باشد.
صحنه حمله سگ ها هم خوب طراحی شده است. اما چون ظاهرا کارگردان خواسته تا تماشاگر خود را زیاد نترساند آن را بسیار کوتاه برگزار می کند. بنابراین یکی از صحنه هایی که می توانست بار تعلیق داستان را بیشتر کند با سهل انگاری از میان می رود.
حرکات دوربین و شکل مونتاژ پر سرعت فیلم هم توانسته ریتم مناسبی را در داستان ایجاد کند. اما این ریتم خوب در صحنه هایی همانند فصل درگیری جوانان با قاتل به امکانی بی تاثیر بدل شده است.
در میان بازیگران هم “ کامبیز دیرباز” بسیار تلاش کرده تا در فضاهای متناقض، بازی های مختلفی را به نمایش بگذارد اما بازیگران دیگر به حال خود رها شده اند و از همین روی در نهایت با بازی هایی ناهمگون رو به رو هستیم.
به نظر می رسد کارگردان بیش از اینکه روی فیلمنامه ومسائلی همچون بازی بازیگران متمرکز باشد تلاش خود را به خلق صحنه های نفس گیر معطوف داشته است.
ورود ژانر وحشت می تواند اتفاق خجسته ای برای سینمای ایران باشد به این شرط که تماشاگر فریب نخورد و بتواند کلیت فضا را باور کند.