این روز ها همه بخاطر جایزه ریاضی مریم میرزاخانی خوشحالیم؛جایزه ای که او بخاطر تلاشش در محاسبه سطوح نامتعارف دریافت کرده که در صورت به نتیجه رسیدن باب جدیدی در شناخت جهان خواهد گشود.
عموم مطالبی که در باره این نابغه ایرانی نوشته شده، روی چند نکته تاکید دارند:
- زیبائی ذهن؛ و تخیل بلند: گفته می شود ریاضیدان جوانمان در ابتدا شیفته نویسندگی و داستانسرائی بوده و هر کتابی در این زمینه دستش می رسیده، می خوانده است. بعد ها توسط روایت داستانگونۀ برادرش ازیک راه حل ریاضی، که مریم نوجوان آنرا “زیبا” می یابد، به این رشته علاقمند می شود. و من با خودم می گویم: “اینکه خیلی ایرانی ست”.
برادر مریم، یک مساله پیچیده ریاضی را در مجله ای عمومی به وی نشان داده بود: “راه حل اش کاملاً افسون کننده بود. اولین باری بود که از یک راه حل زیبا لذت می بردم. اگر چه خودم آن را نمی توانستم پیدا کنم”.
آهان! افسون کننده یافتن و لذت بردن از زیبائی!!!
جستجوی زیبائی، و تپش دل برای آنچه شورانگیز است و افسون کننده، شاید دنیای هنر و جستجوی جهان های رازورانه را بخاطر بیآورد، اما در مورد ریاضیدان جوان ما، مرا یاد ایرانی بودن او می اندازد. بخصوص وقتی آن کوزه های کوچک از نوع کار های اصفهان را در پشت سرش روی میز می بینم و علاقه و تبحرّش را در مورد محاسبه سطوح نامتعارف و پرداختن به محاسبه دامنه ای از رفتار های یک توپ بیلیارد حین حرکت آزادانه اش در یک میز چند ضلعی می شنوم، نمی توانم یاد داستان کدو تنبل قلقله زن نیفتم. کدوئی با آن سطح نامتعارف و گریزان از محاسبه شدن، در مسیر قل خوردن و قل خوردن. با حفره ای در میانش، که مادر بزرگی را در خود گرفته است.
اما آنچه من خواننده را در مطالب منتشر شده در مورد میرزاخانی افسون کرده و آنرا زیبا می یابم، تلاش و توانمندیش برای جستجوی رابطه ها و کنکاشش برای وصل کردنهاست.
“این را هم نباید از خاطر برد که برخلاف مسائل آشنای ریاضی، مساله ای که او مد نظر دارد چه بسا هیچ پاسخی نداشته باشد. این در حالی ست که کلّی ابزار و ادوات وجود دارد و نمی دانی از دست کدامشان کاری ساخته است. همه چیز بستگی به این دارد که خوش بین باشی و سعی کنی مسائل را به هم ربط دهی…………”.
به گفتۀ مک مولن، پیش از ورود میرزا خانی “این مسئله غیر قابل بررسی بود. اما میرزاخانی به کمک اثبات یک خطی موفق شد بین همین تئوری فوق العاده گنگ، و یک تئوری کاملاً روشن پلی بزند و راهی تازه باز کند.”
راستی اگر این جستجوی رابطه ها و وصل کردنها و احترام و تمرین “ ما برای وصل کردن آمدیم” در همه زمینه های زندگی و همه گونه کار فکری و هنری رواج می یافت، چند نابغه دیگر در کنار دستمان داشتیم؟ چند سیاستمدار نامی پرورش می دادیم؟
شباهت جهان ذهنی این دختر ایران با ریاضیدان شاعر، خیام، وجه دیگر شیفتگی من نسبت به ایرانیت این چهره است.
شاعر ریاضیدان نیشابور می گوید:
در دایره ای کامدن و رفت ماست
آنرا نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این عالم راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
و مریم میرزا خانی:
“بیشتر وقتها، کار ریاضی برایم مثل کوه پیمائی دور و درازی، بی هیچ مسیر پاخورده و بی هیچ نهایتی در دیدرس است.”