روحانی و امید های مردم ایران

علی اصغر رمضانپور
علی اصغر رمضانپور

همبستگی و هوشیاری مردم ایران در به پیروزی رساندن حسن روحانی و قرار دادن او در مقام رییس جمهوری ایران، مهم تر از پیروز شدن اصلاح طلبان و میانه رو ها در یک انتخابات سخت و در شرایطی نابرابر است. این انتخابات تغییراتی جدی را در شرایط سیاسی ایران، در سطح داخلی و بین المللی ایجاد کرده و احتمالا به تغییرات جدی تر منجر می شود:

۱. مردم ایران نشان دادند که به درک عمیق و تازه ای از چارچوب رفتار سیاسی جمعی دست یافته اند، که نسبت به الگوهای رفتار جمعیِ پیروزمند دیگر مانند نهضت مشروطیت، به پادشاهی رساندن رضا شاه، نهضت ملی کردن نفت، انقلاب ۱۳۵۷، انتخابات دوم خرداد۱۳۷۶ و دست آخر انتخابات ۱۳۸۸ و شکل گیری جنبش سبز، دارای ویژگی های تازه و مدرن تر است. دست یابی به این الگوی رفتاری، صرف نظر از تجارب پیشین، بازتاب دهنده تاثیرات جهانی شدن و غلبه نفوذ رسانه ای بر بی شکلی طبقاتی در ایران به عنوان یک مانع ساختاری بر سر راه شکل گیری کنش های نوین طبقه متوسط است:

این جنبش انتخاباتی بر خلاف جنبش های پیشین بیش از اینکه بر آرمان های یک گروه یا طبقه یا رهبری ـ که بیشتر هم ایدئولوژیک بودند ـ استوار باشد، بر نوعی عمل گرایی جزیی نگر استوار بوده است؛ عمل گرایی جزیی نگری که از خلال یک روند گفت و گو و مصالحه آشکار و رسمی و غیر رسمی نیروها و چهره های اجتماعی دارای هژمونی ( به معنای دامنه نفوذ قدرت مشخص) و شهروندان بدون هژمونی پیش رفته است. اهمیت ساختاری این الگوی رفتاری بیش از مواضع نیروها، مانند تمایل به رای دادن یا تمایل به تحریم یا تمایل به پیشبرد دموکراسی یا حفظ قدرت مسلط است. این الگو امکان آن را فراهم آورده که نیروها و چهره های سیاسی و شهروندان، هر یک مستقلا یا در یک ائتلاف، با وجود تفاوت آرا اثرات هم افزا و تقویت کننده بر تحولات بگذارند. مثلا اینکه اهمیت رای مردم بدون نشان دادن انتظارات مردم از رای دادن و در خواست تضمین سلامت رای شماری و رای گیری به عنوان عاملی که حکومت را به واکنش وادارد بدون وجود اهرم سیاسی تحریم انتخابات نمی توانست به یک عامل در معادلات تبدیل شود. این روند جنبش انتخاباتی بدون بهره گیری از رسانه های همگانی و توده ای، یعنی تلویزیون و شبکه های اجتماعی اینترنتی و ارتقای آن از سطح اطلاع رسانی( مانند آنچه در جنبش سبز رخ داد) به سطح گفت و گو آفرینی امکان پذیر نبود.

برای نخستین بار پس از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه، حکومت ایران در زمان مناسب و از طریق پذیرش انتقادات به شیوه رای گیری و رای شماری، اقدامی عملی در راه جلب اعتماد عمومی نشان داد و به نوعی همراهی خود را با روند عملی بهره گیری از انتخابات برای رسیدن به مصالحه ملی جلوه گر ساخت. حکومت ایران به جای ایستادن در برابر جنبش مردم، عاقلانه کوشید تا آن را برای نجات خود از بحران های داخلی و بین المللی به کار گیرد. بنابراین این جنبش را مانند جنبش مشروطیت می توان جنبشی فرارژیمی دانست که هم مردم و هم حکومت از آن بهره می گیرند. به این معنا که جنبش دموکراسی خواهی ایران به موقعیتی دست یافت که به جای تاکید بر تغییر رژیم یا عمده کردن مساله رژیم یا اشکال نمادین هویتی، به مبادله امتیازاتی بپردازد که پیامد عملی در زندگی روزمره مردم دارد. به تعبیر دیگر اگر در همه جنبش های پیش از این اصرار نیروهای سیاسی تحول خواه معطوف بر مساله مشروعیت و الگو های نمادین آن بود، در این جنبش مساله از چارچوب منازعه بر سر مشروعیت عبور کرد و به سطح منازعه بر سر کارآمدی نظام ارتقا یافت. و به این ترتیب برجسته کردن هویت جای خود را به سهم خواهی عینی داد.

یکی دیگر از نشانه های فرارژیمی بودن این جنبش انتخاباتی را می توان در همکاری میان جوانان تحول خواه و لایه هایی از حاکمیت در برابر لایه های دیگری از حاکمیت دید. به تعبیر دیگر گفت و گو بر سر خواسته های عینی مشخص و نه موقعیت سیاسی، امکان فراتر بردن بحث از موضع سیاسی نیروها و جناح ها را فراهم آورد.

یک تغییر عمده دیگر در خاستگاه عمده این جنبش سیاسی را می توان در شکل شناسی بدنه اجتماعی و رهبری جنبش دید. این جنبش هم مانند جنبش سبز ،بر موتور اجتماعی و بدنه نیروهای جوان خواهان مشارکت مدنی استوار بود اما این بار جوانان ترجیح دادند ـ خواسته یا ناخواسته ـ به جای پیشبر اهداف خود در خیابان یا از طریق دیگر تظاهرات بیرونی، خواسته های خود را از طریق فشار آوردن به رهبران دارای هژمونی اِعمال کنند. همچنین رابطه میان جوانان و رهبران مسن تر و چهره های سیاسی شناخته شده تر، بیش از اینکه بر هیجان آفرینی آرمانی و تبعیت استوار باشد بر گفت و گو و اقناع متقابل استوار بود.

اعتبار انتخابات ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ برای آینده ای دور به بحث بر سر دوگانه براندازی یا اصلاحات پایان داد. نه فقط به این دلیل ساده که نشان از مرحله مهمی از اصلاح را، که تمکین به خواست مردم است، از سوی حکومت به دست داد، بلکه همچنین به این دلیل که مردم ایران نشان دادند اعتمادی به کارآیی شیوه های پیشنهادی نیروهای اپوزیسیونی ندارند که هنوز به جای کارآمدی در عرصه واقعیت، در بحث در باره مشروعیت یا منازعه های تاریخی، هویتی و عقیدتی وامانده اند. اما پایان دادن این دوگانگی به معنای پایان دادن به خواست مطالبات مبتنی بر حقوق بشری نیست که نیروهای موسوم به برانداز دنبال می کرده اند. بلکه به معنای این است که اصلاح طلبان و میانه رو ها از طریق به دست گرفتن قدرت اجرایی، مسوولیت پاسخ گویی به مطالباتی را بر عهده می گیرند که تا دیروز عملی نشدن آن را به گردن حاکمیت بلامنازع آقای خامنه ای می انداختند. به این ترتیب میانه روها و اصلاح طلبان با توجه به تجربه سال های دور بودن از قدرت، اکنون خود مدعیان بخش عمده ای از مطالباتی شده اند که جناح های سیاسی محروم از حضور در صحنه سیاسی ایران آن را بازتاب می دهند. بدون یافتن پاسخ منطقی برای این مطالبات، اصلاح طلبان و میانه رو ها از ادامه پیوند خود با بدنه تحول خواه در جامعه ایران بازخواهند ماند و مصالحه آنان با لایه های دیگر قدرت در حکومت ایران به تقسیم غنایم درون حاکمیتی و غیر ملی تقلیل خواهد یافت. 

نیروهایی که همچنان شعار سرنگونی جمهوری اسلامی را تکرار می کنند و کسانی که از سر بی اعتمادی کامل به این رژیم یا از سر نپذیرفتن مسوولیت سیاسی رفتار رژیم از رای دادن خودداری کرده اند، بخش موثری از جامعه ایران هستند که به طور غیر دموکراتیک از حضور در صحنه سیاسی ایران بازداشته شده اند. هیچ رای دهنده اصلاح طلبی نمی تواند واقعا معتقد باشد که در یک انتخابات آزاد در مقابل این بخش جامعه برنده شده است و رای خود را به رخ این بخش از جامعه ایران بکشد. اصلاح طلبان و میانه رو ها باید رسیدن دوباره خود به قدرت را مدیون فشار اجتماعی این بخش از ملت بر حکومت و پذیرش همراهی بخشی از آنان در انتخابات بدانند؛ بخشی که در همراهی با اصلاح طلبان و میانه روها و با ارجحیت دادن منافع ملی بر خواسته سیاسیِ خود یک بار دیگر مانند دوم خرداد به اصلاح طلبان و میانه روها اعتماد کرده اند.

۲. از منظر بین المللی موقعیت ایران اکنون در جهان تغییر یافته است. هم به این دلیل که باند محمود احمدی نژاد و سعید جلیلی دیگر نمایندگان بین المللی مردم ایران نیستند و جای خود را به حسن روحانی و هاشمی رفسنجانی و خاتمی، به عنوان هم پیمانان تازه آقای خامنه ای در ایران داده اند و هم به این دلیل که غرب به روشنی تمایل دارد با بر سر کار آمدن نیروهای میانه رو و اصلاح طلب در ایران بیشترین میزان تلاش خود را در نزدیک تر کردن فضای زندگی در ایران به معیار های جهانی نشان دهد. این اقدام برای غرب درگیر در جنگ با بنیاد گراهای مذهبی و ضد غربی ضروری است.

۳. آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، اکنون در برابر یک موقعیت طلایی برای حل بحران هایی قرار گرفته که اکنون بر کشور مستولی شده است. اگر او بتواند گام ارزشمند احترام به ارای مردم را با حمایت عملی از خواسته های رای دهندگان ادامه دهد و نیروهای افراطی و خشونت گرا را به شکل قانونی مهار کند به پیروزی بزرگی در اعتبار بخشیدن به جمهوری اسلامی دست یافته است. مردم این بار از سر دادن شعار علیه آقای خامنه ای خودداری کردند، نه به این دلیل که گلایه های خود از او را فراموش کرده اند بلکه به این دلیل که می خواهند یک بار دیگر به او فرصت دهند تا نیرویش را به جای سرکوب صرف هم زبانی بیشتر با مردم کند.

روشن است که مهم ترین عامل برای بهره بردن ملت ایران از این فرصت، تداوم هوشیاری و مسالمت جویی فروتنانه همان جوانانی است که انگیزندگان این جنبش بوده اند و حفظ موقعیت گفت و گوی متقابل، آشکار و صریح آنان با رهبران نیروهای تحول خواه و دموکراسی طلب. برای پیمودن این راه ۴ سال بیشتر فرصت نیست. عملکرد این نیروها در این ۴ سال است که تکلیف آینده دموکراسی طلبی و حکومت ایران در آینده را روشن می کند.