مانلی

نویسنده
شهلا بهاردوست

ندای آزادی ایران چنان جان ایرانی در یادها ثبت است. جز این هم نمی تواند باشد که به قول شاعر: دیگران چون بروند از نظر از دل بروند    تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی، این شماره ی مانلی  را به چهار شعر در باره ی ندا و راه او اختصاص داده ایم…

محسن بوالحسنی

ابابیل در امیرآباد

 نخست گاهی می‌ترسیم   و بعد همیشه می‌ترسیم

(یدالله رویایی)

الو تنفس مصنوعی!

این دست های او سنگین است

بگو به او

این دست های او سنگین است

و شاهدم من

که فوج فوج ابابیل

آسمان تهران را سیاه کرده

و من

مثل دختری که رفته است هوا خوری

باد توی سینه ام می سوزد

 

الو گلوله!

با تو حرف می زنم

چشم بر می گردانم

من با چشم باز

حیرت کردم از ندیدن مادرم

من با چشم باز

بازی کردم با چیزهای خطرناک

من با چشم باز

کلاس موسیقی ام را تعطیل کردم

و پیچیدم با ماشین

به سمت خیابان ها و پشت بام ها

به سمت تکثیرم در عکس های مختلف

به سمت امیر آباد

 

الو امیرآباد!

ال و

     ا م

         ی ر

      آ ب

  ا د.

سوم تیر هشتاد و هشت

 

علیرضا عسگری

 ندا، خون، خیابان

و سنگفرش های خیابان هنوز در وحشت و بغض زجر آوری

برایشان بی صدا گریه میکنند.

به همه ی آنان !

 

و بر تمام چاهار راه های جهان

حک شده ای

و عکس های کوچک ِ سه در چاهار

از عصر

تا انفجار فریاد پشت بام ها

در دست مادران می گردد :

             – ورودی بزرگ زندان اوین –

” ببخشید

   شما تازه آزاد شدید ؟

   این عکس بچه ی منه

   ندیدینش ؟ “

نه

این عکس ها

سه در چاهار

نبودند

تمام قد

دیده شده اند

آخرین بار

در خیابان

تمام قد

و چشم ها نشانه به روبرو

عبور کرده بودند

از امام حسین

و فردوسی

حرفی برای گفتن نداشت

گذر کرده بودند

درست از قلب دانشگاه

اهدای خون،

و رسیدند

به انقلاب

که سیاه شده،

نفس میکشد زیر دوده

با تنگی نفس

 

عبورکرده بودند

تمام قد

و به رگ های خیابان

سرازیر

و کارگر شمالی

دست هایش قفل

در دست های کارگر جنوبی

و انقلاب

بر سر دست

بلند

بلند…

بلند می شود

آخ ندااا !

قلب تو اکنون

چند عکس تمام قد را

هل میدهد به سمت آزادی ؟


و بر چاهار راه های 

تمام خیابان های جهان

حک شده

تصویر بزرگی از چشمانت

و خون می پاشد

از گلوی تصویر

و در

رگ های خیابان

تزریق

و رعشه گرفته اند

تمام تابلو ها

بر تمام چاهار راه های جهان

ندا ! آااخ !

ندا !

ندا !

قلب تو اکنون

چندین تصویر تمام قد را

هل میدهد ؟

و خون پاشیده در رگ های خیابان ها

کارگر شمالی

کارگر جنوبی

و دوده

از حجم انقلاب

پاک می شود

و این همه

تصویر تمام قد

به و سعت ِ میدان آزادی

خواهند رسید

ندا !  ندا !

آی ! آی !

آی ! ندا !

ما شبیه تو ایم

یا تو شبیه

به این همه تمام قد ؟

چگونه است که یک قلب

می تپد

در این همه

که دویده اند

در رگ های خیابان

و انقلاب را

وصل

به میدان وسیع آزادی

ندا   ! آااخ 

نداااا…

 

شمس لنگرودی

صید حلال

برای دخترم ندا آقا سلطان

دخترم

سنت شان بود

زنده به گورت کنند

تو کشته شدی

ملتی زنده به گور می شود.

ببین که چه آرام سر بر بالش می گذارد

او که پول مرگ تو را گرفته

شام حلال می خورد.

تو فقط ایستاد ه بودی

و خوشدلانه نگاه می کردی

که به خانه ات بر گردی

اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهی دید دخترم

و خیل خیال های خوش آینده

بر در و دیوارش پرپر می زنند.

تو مثل مرغ حلالی به دام افتادی

مرغی حیران

که مضطربانه چهره ی صیادش را جستجو می کند

تو به دام افتادی

همچون خوشه ی انگوری

که لگدکوب شد

و بدل به شراب حرام می شود.

کیانند اینان

پنهان بر پنجره ها، بام ها

کیانند اینان در تاریکی

که با صدای پرنده ی خانگی

پارس می کنند.

کشتندت دخترم

کشتندت

تا یک تن کم شود

اما تو چگونه این همه تکثیر می شوی.

آه ندای عزیز من

گل سرخی که بر گلوی تو روییده بود

باز شد

گسترده شد

و نقشه ی ایران را در ترنم گلبرگ هایش فرو پوشانید

و اینانی که ندا داده اند

                        بلبلانند

میلیون ها تن که گرد گلی نشسته

                              و نام تو را می خوانند.

یعنی ممکن است صداشان را که برای تو آواز می خوانند نشنوی

یعنی پنجره ات را بستند که صدای پیروزی خود را هم نشنوی

ببین که چه آرام سر بر بالش می گذارد

او که صید حلال می خورد.

میترا

سرخ؛  سرخ خردادها

سرخ!

ای سرخِ خشمگین،

ای سرخِ نعره‌ها

ای طغیان زندگی،

جان مایه‌ی حیات،

شعله زارِ فراسوی ترس‌ها

موج برداشتی به خیابان؛

از رگ‌های مردمان جوانه زدی،

تنومند شدی؛

بالیدی از خاک خونین خردادها

دست‌های نیرنگ رنگ باخته‌اند و عرشت فراخ شده اِی سرخ آتشین،

روزی که خلق شدی در نام نداها

نهم تیر ماه 1388