احمد سیف در “نیاک” با استناد به خبری در یک سایت طرفدار دولت در مورد جعلی بودن آمارهای صادرات غیر نفتی به منظور برخوردار شدن صادرکنندگان از تشویق های صادراتی می نویسد:
اگر ادعاهای این سایت درست باشد، وضع به واقع خراب تر از آن است که به نظر می رسد. فقط ازگمرگ خرمشهر، یک میلیارد و 200 میلیون دلار “صادرات جعلی و صوری” ثبت شده از جمله قراراست 400 میلیون دلار صادرات سنگ صورت گرفته باشد که به قرار اطلاع، اصلاچنین صادراتی وجود خارجی نداشته است. البته از گمرک کرمانشاه هم اطلاعاتی در باره صادرات جعلی داریم.
یاد داستان آن دو تا برادر می افتم که برادر کوچکتر برخلاف راهنمائی های برادر بزرگتر اهل قمار بود و برای کتمان کار، به همسرش رشوه می داد. هرشب که دیر به خانه می رفت برای این که همسرش جریان را به برادر بزرگتر خبر ندهد، به زنش می گفت: ببین امشب مثلا دویست تومان برنده شده ام حالا بیا این صد تومان هم سهم تو و این در حالی بود که به واقع سیصد تومان باخته بود. حالا شده کار اقتصاد ایران مظلوم ما، نه فقط واردات بی رویه دارد این اقتصاد را به خاک سیاه می نشاند، بلکه با جعل آمار دارند برایش وضعیت دیگری ادعا می کنند. به قول حافظ: گرمسلمانی از این است که حافظ دارد؛ و ای اگر از پس امروز بود، فردائی!
آب در تهران جیره بندی شد
خاطره وطن خواه در “روزگار” از جیره بندی شدن آب در تهران در حالی خبر می دهد که هنوز در ابتدای اردیبهشت ماه قرار داریم:
آب هم در تهران جیره بندی شد. امروز که از روزنامه برمی گشتم ٬جاتون خالی کلی ظرف نشسته تلمبار کرده بودم، ناگهان از سوی مدیره محترم ساختمان مطلع شدم که آب از ساعت ۱ بعدازظهر قطع شده.چه بساطی بود دبه، کاسه و کوزه هرچی بود جمع کردم و به پارکینگ رفتم چون مثل شیر سماور کمی آب از شیر جاری بود و جماعت در صف برای آب، آنهم لابد قضای حاجت! صف کشیده بودند.
شاید هم من قصاص پیش از جنایت می کنم و ملت شریف آپارتمان شماره ۷ برای شست و شو آب جمع می کردند. چون بقالی سرکوچه هم آب معدنی تمام کرده بود! از آنجا که منطقه ما بغل گوش دفتر رییس جمهور (پاستور) واقع شده، با خود فکر کردم شاید قطع آب در این منطقه روایت یه سوزن به خود و یه جوالدوز به دیگرون بوده تا بعد انشالله تعالی به سایر نقاط تهران هم سرایت کند!
ناهار کدام چرب تر است: حداد یا لاریجانی؟
ثمانه اکوان در “سیاه مشق” در حاشیه آغاز رقابت های داخلی در میان محافظه کاران به منظور کسب کرسی ریاست مجلس هشتم نوشته است:
باید منتظر ماند و دید لابی زود هنگام حداد عادل و اعضای هیات رییسه مجلس هفتم برای کسب رای نمایندگان دور هشتم که از ضیافت نهار در ساختمان مشروطه شروع شده بود، چگونه خواهد توانست بر سیاست لاریجانی در انتقاد از عملکرد این هیات رییسه و همچنین اعتقاد اکثر نمایندگان بر انفعال مجلس هفتم در دو سال پایانی و نیز ویژگی های وی که سابقه مدیریتی در دو مسئولیت مهم یعنی ریاست سازمان عظیم صدا و سیما و دبیری شورای عالی امنیت ملی را در عقبه خود دارد غلبه کند.
اما مطمئنا در هر صورت کسی بر مسند ریاست مجلس خواهد نشست که با نگاهی نقادانه به تعامل یک سویه مجلس هفتم با دولت نهم، سعی در بازسازی این روند در جهت دوباره در راس امور قرار گرفتن مجلس انجام دهد و تا حدی از تک روی ها و تک بعدی نگری های موجود با توجه به ابزارهای خوب در دست مجلسی ها جلوگیری کند.
خطر جنگ جدی تر شده است
”امید معماریان” جنگ لفظی اخیر دولتمردان امریکایی را نشانه جدی تر شدن خطر جنگ ارزیابی کرده است:
طی دو هفته گذشته لحن مقامات آمریکایی نسبت به ایران تندی خاصی پیدا کرده است. از اینکه جورج بوش ایران را در ردیف القاعده قرار داد تا اظهارات ادمیرال فالون که برای ایران شاخه وشانه کشیده است که فکر نکنند آمریکا توان رزمی کافی بری گوشمالی دادن تهران را ندارد وهمچنین اظهارات هیلاری کلینتون درمورد اینکه آمریکا ایران را نابود خواهد کرد اگر به اسراییل حمله هسته ای کند، همه وهمه نشان می دهد یک اتفاق هایی درحال جریان است.
یک نوع نگاه به موضوع این است که این هم بخشی ازجنگ روانی سالهای گذشته است که با چنین تهدیداتی نوعی بازدارندگی را در مورد ایرانی به وجود بیاورند که به قول معروف حساب کار خودش را بکند. یک روایت دیگر از ماجرا هم این است که ممکن است جورج بوش بخواهد پیش از انتخابات ریاست جمهوری یک دستی به پرونده ایران بزند. هر کدام از این گزینه ها تبعات خاص منطقه ای و جهانی خود را درحوزه های سیاسی واقتصادی دربرخواهد داشت اما به نظرم برای مسئولین ایرانی فهمیدن اینکه به چه نحوی در طی چند ماه آینده رفتار کنند خیلی مهم است.
ناهمرنگ، محکوم به تنهایی است
تلخ نویسی های “محمد آقازاده” را پایانی نیست. آن چنان که این روزها مرگ خود را طلب می کند:
سالهاست از امید می نویسم تا دهشتی که در سراپای وجودم را تسخیر کرده است پنهان بماند. آن ناامیدی بی پیر را از چشم ها قایم کنم.خسته ام.داغونم. نا امیدم. من چی ام. هیچ. ازهیچ کس گلایه ای ندارم. از هیچ کسی که می پنداشتم باید پناهگاهم باشد هیچ دلخوری ندارم. از مقامات ارشد و غیر ارشد که رسما مرا یک اتاق تبعید کرده اند هیچ شکایتی ندارم. متنفرم از همه غرایزی که قرار است لذت و آرامش بدهند به یک آدم که من باشم. از روابط جنسی متنفرم، از خوردن و خوابیدن بیزارم. ازاینکه اینهمه خودم را حس می کنم خسته ام. می دانم آنهایی که می نویسند، آنهایی که می خواهند متفاوت باشند محکوم به تنهایی اند و من در کابوس تنهایی یله شده ام.هیچ چیز شادم نمی کند. اسمش را بگذارید افسردگی و هر اسمی دیگر. من به آن گودال فکر می کنم که تنها راهی است که می تواند مرا از شر خودم خلاص کند.
سال سیاه فرا رسیده است
روحیه “اکبر منتجبی” هم دست کمی از محمد آقازاده ندارد:
این روزها دوست داشتم و دارم درباره نامه احمدی نژاد به حداد عادل بنویسم. از برافتادن پشت پرده کابینه احمدی نژاد که دانش جعفری آن را رو کرد بگویم و از اینکه چه داد و ستدهایی در سیاست ایران در جریان است. اما نمی دانم چرا هیچ انگیزه ای نداشتم. کلی حرف نگفته داشتم. برای خودم تحلیل می کردم و مثلا نامه پرخاشگرانه احمدی نژاد را به حداد، چراغ سبزی به لاریجانی برای ریاست مجلس تفسیر می کردم یا اینکه می گفتم شادی یک بازی است. مثلا با این کار مجلسی ها و خصوصا منتقدهای دولت و مستقل ها که در مجلس بسیار هستند، در واکنش به احمدی نژاد به حداد رای می دهند.
حتی امروز که رفته بودم دفتر آقای خاتمی تا با ایشان دیداری تازه کنم، جسته و گریخته چیزهایی از برخی آقایانی که آنجا بودند، شنیدم اما نمی دانم که چرا حوصله نوشتن ندارم. روزگار غریبی است…روز خوبی نیست. روزهای خوبی نیست. هفته های خوبی را نمی بینم. و سال به قول شاملو گویی سال سیاه است. کجای کاریم؟
پشت پرده تلویزیون های ماهواره ای کیست؟
سیامک قاسمی در “رازنو” با اشاره به دامین ایرانی یک شبکه تلویزیونی موسیقی می پرسد چه دست هایی پشت پرده ی این شبکه و دیگر شبکه های تلویزیونی خارج کشورند:
تصور می کنم که بهتر است تنها کمی مسوولان فرهنگ و ارشاد و صاحبان رسانه ای ایران با مردم صادق باشند. اگر داشتن گیرنده ی ماهواره خلاف قانون است و اگر قرار است که آنتن های ماهواره ها از پشت بام های مردم به پایین پرتاب شود پس اجازه استفاده از دامین “دات آی آر” که به معنی تایید محتوا ی برنامه ها است، برای شبکه ای که به قول مسوولان محترم فرهنگی ایران برنامه هایش سراسر صحنه های مستهجن غربی و رقص و کلیپ های خواننده های لس آنجلسی و… را پخش می کند با چه هدفی است؟
متاسفانه مخفی کاری و فریب دادن افکار عمومی به عادتی معمول در بین برخی مسوولان فرهنگی ایران تبدیل شده است و به قولی باید گفت که با این رویکرد های دوگانه مشخص نیست که باید دم خروس را باور کرد و یا….
مانتو پوشیدم و به قم رفتم
فهمیه خضر در “حرفه خبرنگار” راوی سفرش به قم و ملاقات اش با یک مرجع مذهبی دوم خردادی است:
تا به حال به قم نرفته بودم و تصویری که از این شهر داشتم فقط محدود میشد به آن چیزی که از حضور ملت همیشه در صحنه قم در تلویزیون دیده بودم و طبیعتا نقش روحانیت در تکمیل این صحنه را نمیتوانم نادیده بگیرم.وقتی برای گفت و گو با آیتالله صانعی به اتفاق همکارانم، حجت سپهوند و آقای قربانچه راهی قم شدیم، خیلیها توصیه اکید داشتند که حتما با چادر بروم!
اما خب من اولا که اصلا چادر سر کردن بلد نیستم و بعد هم واقعا اعتقادی به این کار نداشتم که مجبورم با نوع خاصی از لباس و پوشش به شهر قم بروم و همین قدر که مثل هر شهروند دیگری پوشش قانونی عمومی را رعایت میکنم هم برای خودم و هم برای هفت پشتم بس است! از طرفی آیتالله صانعی هم پیش از این همیشه تاکید کرده بودند که اسلام، نوع خاصی از پوشش از جمله چادر را توصیه نکرده است.خلاصه این طوری شد که با سر کردن یک فقره مقنعه راهی بیت آیتالله شدم.
تحمل سیستمی ظالمانه، دشوار است
محمد در “نگفتنی ها” با اشاره به سخنان رئیس جمهور در خصوص عدالت طلبی نوشته است:
چندی پیش کتابی نوشته “آندره مالرو” را می خواندم که فکر کنم به فارسی آنرا “وضعیت بشری” ترجمه کرده اند. این کتاب بیشتر از اینکه در مورد انقلاب ضد استعمارگری در چین باشد، در مورد چند شخصیت انقلابی است. خواننده را با شخصیت هایی آشنا می کند که برای شان در درجه اول سرنگونی نظام فاسد و برقراری عدالت اهمیت دارد. در این راه نه تنها حاضرند از جان خود بگذرند بلکه جانشان برای آنها پشیزی ارزش ندارد. مخصوصاً اگر سرباز پیاده انقلاب باشند.
چه چیزی موجب می شود که یک انسان به این مرحله برسد؟ برای امثال من که در آپارتمان گرم و نرم خود و در مقابل این مانیتور نشسته ایم تصورش غیرممکن است. ولی برای یک انقلابی جان دادن مثل آب خوردن است. تحمل سیستمی که موجب اینهمه بی عدالتی شده دشوار است.
تحریم یعنی خجالت بکشیم از آن پیرمرد بیسواد
سید ایمان ضیاء بری در “ایمان امروز” هنوز در گیرودار تحریم و مشارکت است:
راستش ما از زمانی که به خودمان آمدیم و بزرگترهایمان هم از وقتی در این انقلاب بزرگ شدند، همگی یادمان میآید که همیشه دو ماه مانده به شروع یک انتخابات در ایران، دستدرازیها و فضولیهای بیبیسی و رادیو صدای صهیونیست و این تیوی و آن تیوی شروع میشد که ای مردم، بشتابید، بشتابید که این انتخابات فرمایشی است، بشتابید که این نمایشهای رژیم تمامی ندارد، بشتابید که تحریم چارهی کار است و از این دست موهومات به خورد ملت میدادند.
تحریم یعنی خجالت بکشیم از آن پیرمرد بیسوادی که عصا به دست با کمر خمیده میآید سر صندوق تا به سهم خودش کاری کند، اما من با این همه نعمت شادابی و سلامتی، مینشینم خانه و پروفسوری میکنم و برای رای ندادنم، صد هزار دلیل روشنفکرانه دارم!
روزنامه نگاری، عرصه فرومایگی نیست
احسان تقدسی در “دل نوشته ها” از فضای مسموم کاری در برخی تحریریه های مطبوعاتی نوشته است:
عجیب نیست اگر فرومایگان برای بالا رفتن دیگران را چون لاشخوری بر سر مردار تخریب می کنند. ملاحظات دوستی و حرفه ای گاه مانعی بزرگ بر سر صریح نوشتن و بیان پشت پرده تمامیت خواهی آنانی است که در هر عصری همچون آفتاب پرست به رنگی در آمده اند. در این میان دلخوشم به بزرگوارانی که روزنامه نگاری را نخست عرصه اخلاق و مردانگی و الحق بزرگواری می دانند و یعد حرفه ای گری. آن قدر حرفه ای اند که جایی را ملک پدری خود نمی دانند. آن قدر بزرگوارند که پشت سرت، کار پرزحمتت را له نمی کنند.
زن فلسطینی سکولار هم داریم!
فرناز سیفی در”امشاسپندان” می نویسد زنان فلسطینی فقط آنهایی نیستند که در تلویزیون ایران نمایش داده می شوند:
زنان فلسطینی تنها آن زنان و مادرانی که عباهای بلند بر تن دارند و روسری های بزرگ بر سر نیستند. همه فلسطین مادرانی نیستند که پیشانی پسرها را می بوسند تا آنها را روانه عملیات انتحاری و کشتار و شهادت کنند. زنان بسیار دیگری هم هستند که تصویر آنها را هرگز در رسانه های ایران(و بسیاری از رسانه های جهان) نمی بینیم.
اخیرا تعداد قابل توجهی از زنان سکولار فلسطینی، تجمعی را در اعتراض به هر دو حزب اصلی فلسطین - حماس و فتح- ترتیب دادند و خواستار حکومتی تازه شدند که امنیت آنها و خانواده هایشان را تضمین کند. حکومتی که درگیری های مداوم و کشتار را ارزش نداند و صدای زنان را با این بهانه همیشگی که کشوردر حال جنگ است، خاموش نکند.