تیر خلاص

نویسنده
ناهید عرجونی

» مانلی

بیانیه‌ها

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی
که لبخند وبوسه را
آزاد می‌خواهند
پای بیانیه‌هایی
که نمی‌خواهند
درختی قطع شود
پرنده‌ای بهراسد
چهار پایه‌ای بلغزد زیر پای کسی
پای بیانیه‌هایی
که
می ترسند کودکی گریه کند

 

تیر خلاص

ما راه می‌رفتیم و می‌خندیدیم
ما فقط ده ساله بودیم
و”سر جوخه “اسمی بود
که ریسه می‌رفتیم
ما چه می‌دانستیم
روبروی همین اسم
جویبارهای کوچکی از خون
به راه می‌افتند!

….
یکی از ما گفت “تیر خلاص”
از پسرها بود
هیچکدام‌مان نخندیدیم
خنده‌دار نبود
اصلا
زشت بود این بازی!

 

تفنگ را ندیده بودم

توی خیال‌های خودم بودم
توی فکر خیابانی
که داشت وطنم می‌شد
من داشتم به دست‌هایم فکر می‌کردم
به انگشت‌های نوازشگرم
حتی برای خیابان دست تکان دادم
من ندیده بودم که خیابان
وحشت زده است
من چشم‌های خیابان را
ندیده بودم
که بسته‌اند
توی خیال‌های خودم بودم
حتی برای خودم
شعر می‌خواندم
من فکر کردم
سربازی که به سمت من آمد
لبخند می‌زند
فکر کردم کاش
توی این خیابان
یک گلفروشی بود
من تفنگ را ندیده بودم
که شلیک می‌کند
قلب من گرم بود هنوز!