از آنجا

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

» بازیگران به جای بزرگان در مراسم تنفیذ

بازیگران در میهمانی قاتلان

 

 

بالاخره مراسم تنفیذ احمدی نژاد با مقدماتی نظیر کشته شدن تعدادی نامعلوم، زندانی شدن هزاران نفر، برگزاری یک دادگاه غیرقانونی و در نهایت نمایش اعترافات زندانیان سیاسی برگزار شد.

مراسمی که در آن، صحنه واقعی شکاف میان سران نظام را آشکارا می شد دید. جای خالی هاشمی رفسنجانی، ناطق نوری، سید محمدخاتمی، مهدی کروبی، میرحسین موسوی، حسن روحانی، حسن خمینی و بزرگان دیگر را در این مراسم چهره های ورزشی و تلوزیونی پر کرده بودند تا خلا حضور سران نظام با چند نام معروف پر شود. بدین تریتیب در مراسم تنفیذ احمدی نژاد جای خالی بزرگان را با بازیگران و جای خالی مراجع نیز با افرادی مانند مایلی کهن و عموپورنگ مجری برنامه های کودک تلویزیونی پرشده است.

محمدرضا شریفی نیا، جهانگیر الماسی، مجید مظفری، احمد نجفی، محمد صالح علا، فرج الله سلحشور، جمال شورجه، آرش مجیدی، حسین رضا زاده و افشین قطبی در مراسم تنفیذ حضور داشتند که بیش از همه نشستن چهره افشین قطبی در صفحه تلوزیون، علامت سوال بزرگی را در اذهان پدید آورد؟ آیا حضور این چهره ها به اختیار بوده یا به اجبار و یا به مصلحلت. اگر به اختیار و یا حتی به مصلحت بوده است، پرسش اینحاست: قهرمانانی که محبوبیت و وجاهت خودشان را از مردم به دست می آورند در برهه ای که مردم داغدار هستند، چگونه باید رفتار کنند؟

 

ما ملت دردیم انگار که برای هر چیزی دنبال یک قهرمان می گردیم تا دمی کوتاه شاید درد فراموش کنیم و شانه برای قهرمانی پهن کنیم و از ته دل هلهله کنیم و بغض فراموش کنیم. ما ملت عجیبی نیستیم این واضح است که وقتی هیچ چیزمان سرجای خودش نیست برای خودمان قهرمان می سازیم، چند صباحی برای قهرمانانمان جشن می گیریم و بعد به امید آن می نشینیم که قهرمان هم قدر قداستی که برایش قائل شدیم را بداند.

 اما امروز یکی از همین قهرمانان مرد. حسین رضازاده و نجفی را نمی گویم. حتی جهانگیر الماسی ومحمدرضا شریفی نیا را هم نمی گویم. اما چیزی شاید کاملا شخصی و دور از منطق همیشه در درونم می جوشید وقتی می دیدم افشین قطبی مردم غمگین کشورم را به شعف می آورد اما امروز قطبی درست وسط مراسم تنفیذ احمدی نژاد تمام شد. ناله های مادرانی که دلبند از دست داده اند در گوشم زنگ می زند، وقتی صورت قطبی را می بینیم.

 

 قطبی حتی به ذهن اش هم خطور نکرد که ممکن است یکی از همین جوانهایی که در کهریزک و در خیابان های تهران کشته شدند، در مراسم استقبال او چه فریادهای ذوق که نکشیدند. سهراب و محسن و خیلی از پسرها و دخترهای جوانی که یا جنازه هایشان در سردخانه است و یا در سلول ها و زندان های شهر فصل اعتراف خود را انتظار می کشند و از قضا گاهی عشق فوتبالشان بیشتر از عشق به سیاست هم هست، چه هوراها که برای امپراطوری قطبی نکشیدند و حالا صدا ی سکوت آنها از گور بر می آید و صدای قطبی جایی در چند قدمی صاحب هاله نور. خوش باشی قهرمان این حق طبیعی تو است و اصلا فرض که ما به این قاعده هم پایبند نیستیم که قهرمان باید همه زندگی اش را هزینه مردم کند.

حضورت به مصلحت بود یا به منفعت کاری ندارم اما برای بخش هایی از دوستداران تمام شدی. باشد که این مرگ در مراسم تنقیذ احمدی نژاد پایان مرگ قهرمان سازی های نسل من باشد ازهر کسی در هر شکل و شمایل و قبایی، حتی از موسوی هم قهرمان نسازیم. قهرمان همان مردم بی پناه اندکه گاهی از سر مهر شانه برای یکی پیش می کشند و بعد درست در روزهایی که باید تابوت برادران وخواهرانشان را بر دوش بکشند ناگهان می بینند که جنازه قهرمان شان هم روی دست شان باد کرده است.

منبع: راه سبز