“مبلغ مهم نیست، بلکه آنچه مهم است نتایج این بازسازی است و ملت لبنان مطمئن باشد که پروژه هایی که ایران بر عهده گرفته است، بر اساس شاخص های بین المللی و استانداردهای جهانی اجرا شده و در این زمینه از مهندسان و کارشناسان و مشاوران متخصص و خبره استفاده می کنیم.” (حسام خوش نویس 1)
در سال 1958، هنوز چند سالی از استقلال لبنان نگذشته بود، نخستین جنگ داخلی لبنان به رهبری کمال جنبلاط و صائب سلام علیه کمیل شمعون، رئیس جمهور مارونی، صورت گرفت. دولت لبنان، بعد از خروج سربازان فرانسوی، ناچار شد از دولت آمریکا طلب یاری کند. از آن تاریح تا به امروز، بیش از نیم قرن، از عمر پرفراز و نشیب کشور لبنان می گذرد. در این مدت شاید زمان هایی کوتاه را بتوان جستجو کرد که سایۀ جنگ و یا حداقل تهدید آن، بر سر این کشور کوچک مستولی نبوده باشد. به همین نسبت و دلیل شاید بتوان لحظه هایی گذرا را سراغ گرفت که بدون دخالت خارجی در این کشور تصمیمی گرفته شده باشد. ترکیب قومی-مذهبی، ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و قرار گرفتن در منطقه ای حساس و بحران زده دست به دست هم داده که امکان حضور قدرت های خارجی فراهم شده باشد. در چنین شرایطی طبیعی است که حکومت ایران هم برای کسب منافعی وارد کارزار شود. متأسفانه این ورود نه در جهت منافع ملی که در جهت تضمین بقای گروه هایی خاص طراحی شده و آهسته آهسته می رود تا به نتایج فاجعه باری منجر شود.
اولین بار این دولت صفوی بود که با دست یاری دراز کردن به شیعیان منطقۀ جبل عامل، موجبات برقراری روابط بین ایران و سرزمینی را که امروز لبنان خوانده می شود، فراهم کرد. اما حضور جدی ایران در لبنان به زمان پهلوی دوم برمی گردد. شاه از طریق امام موسی صدر کمک هایی به شیعیان جنوب لبنان کرد. صدر در آن زمان مجلس شیعیان لبنان راتشکیل داده بود. وی از طریق همین تشکیلات و با این کمک ها، مراکز درمانی و آموزشی برای شیعیان فقیر و تنگدست لبنان فراهم کرد. اما این روابط چندان طولانی نبود.
بنا بر دلائل متعددی که توسط تاریخ نگاران ارائه شده و از حوصلۀ این بحث خارج است، روابط شاه با صدر به هم خورد. این زمانی بود که به انقلاب ایران نزدیک می شدیم. در همین زمان جنبش امل و مجلس شیعیان لبنان قدرتی در لبنان به حساب می آمدند. اما سفر بی بازگشت صدر به لیبی، مانع از آن شد که وی بتواند درک کند چگونه از دل سازمانی که او برای وحدت در میان تمام طوائف و مذاهب حاضر در لبنان ساخته بود، تشکیلاتی سر بر می آورد که امروز به بزرگترین عامل تفرقه در لبنان تبدیل شده است.
چندین عامل موجب انشعاب حزب الله از درون سازمان امل شد. اول آنکه شخصیتی پر نفوذ و قدرتمند، اما معتدل، از صفحۀ شطرنج سیاسی لبنان خارج شد. دوم اسرائیل به لبنان حمله کرد و بیش از نیمی از خاک لبنان را اشغال کرد. در عوض نبیه بری، جانشین صدر در امل، پذیرفت از جنوب لبنان برای حمله به اسرائیل استفاده نکند. و همۀ اینها به تندتر شدن شعله های رادیکالیسم در منطقه و لبنان کمک کرد. در نهایت پیروزی انقلاب در ایران و گسترش تفکرات رهبری آن در میان مسلمانان شیعۀ لبنان، دست به دست هم داد تا بعد از 1980 حزب الله وارد حیات سیاسی لبنان شود. این جنبش که از حمایت همه جانبۀ جمهوری اسلامی، در ابعاد سیاسی، اقتصادی و نظامی برخوردار بود، از زمینۀ مناسبی که در لبنان فراهم بود بهره برده، به مجری سیاست های ایران در لبنان تبدیل شد.
در طی سال های استقرار جمهوری اسلامی، به استثنای دوران خاتمی، دولت های حاکم در ایران هر یک به تناسب سیاست هایی که داشتند و قدرت و نفوذی که حزب الله در آن زمان خاص داشت، تلاش کردند از این اهرم قدرت، برای پیش برد سیاست های خارجی خود بهره بجویند. اگر به طور خلاصه بخواهم اشاره کنم می توانم مدعی شوم که زمانی این تاکتیک ها در این اندازه بود که کسی از شهروندان کشورهای غربی به گروگان گرفته شود تا با فردی از کادرهای جمهوری اسلامی که در آن سوی آب ها به هر دلیلی گرفتار شده بود، معامله شود. روزگاری رسید که لازم آمد زهر چشمی از کشوری گرفته شود. پس باید حزب الله برخی از تفنگداران آن کشور را به هلاکت می رساند. تا به امروز که عملاً حزب الله به ارتشی تبدیل شده که باید از غربی ترین مرز دولت ایران، ونه کشور ایران، پاسداری کند. اما این افزایش مسئولیت برای حزب الله چند پیآمد عمده با خود به همراه دارد.
اول آنکه برای افزایش امکان مانور و تحرک این گروه، ملت ایران باید هزینۀ بیشتری بدهد. اگر چه دولت ایران هیچ گاه حاضر نشده اخبار درستی از هزینه های خود در لبنان به اطلاع مردم برساند، آمار و اطلاعات فراوانی در این زمینه از سوی بسیاری از آشنایان به امور ایران منتشر می شود. آخرین این برآوردها رقمی حدود یک میلیارد دلار، برای بازسازی بعد از جنگ سی و سه روزه است که حسن نصرالله هم به آن اشاره کرده است. یا ادعایی که بنی صدر دارد مبنی بر اینکه ایران سالانه چند صد میلیون دلار به حزب الله کمک می کند. البته نباید فراموش کنیم که این هزینه ها برای مردم ایران همیشه مالی نبوده است.
معضل دوم که این رابطه به همراه داشته، چند پارچگی است که در میان مردم لبنان بوجود آمده است. شاهد مثال آن درگیری سال 2008 در بیروت است که به کشته و مجروح شدن عده ای از مردم بیروت و به آتش کشیده شدن وسائل ارتباط جمعی منجر شد. بدون تردید حزب الله در این رابطه مقصر بود. حزب الله به بهانۀ تغییراتی که در میان مسئولین امنیتی فرودگاه بیروت پیش آمده بود، به جای تمکین از قانون، دست به قانون شکنی زده، به کمک امکاناتی که دولت ایران در اختیارش گذاشته، به جای گفتگو، به برادر کشی، در این کشور بحران زده، پرداخت. تردیدی نیست که فرودگاه بیروت به همان اندازه که برای حزب الله مهم است برای دولت ایران هم اهمیت دارد. چرا که یکی از نقاط مهم برای دولت ایران جهت انتقال تجهیزات و تسلیحات برای گروه های هم سو و حمل و نقل کالاهایی است که به طرق معمول نمی تواند موجب انتقال آنها در منطقه شود. از سوی دیگر به کمک دوربین هایی که حزب الله در فرودگاه کار گذاشته است، رفت و آمدهای منطقه ای را می تواند دیده بانی کند. به عبارت بهتر می تواند از این طریق نبض کشور لبنان را در دست بگیرد. پس می توان برای حفظ چنین مکان استرانژیکی فرمان کشت و کشتار صادر کرد.
دوستی حزب الله با دولت ایران برای مردم لبنان، ساکنان منطقه و حتی مردم خودمان نتیجۀ سوء دیگری نیز به همراه داشته است و آن شعله ور کردن جنگ های منطقه ای است. می توان به جنگ 33 روزۀ 2006 اشاره کرد که باعث خرابی وسیع لبنان و نابودی و زجر فراوان برای ساکنان این سرزمین شد. مردم لبنان به خاک و خون کشیده شدند که هواداران جمهوری اسلامی “شکست صهیونیست” ها را روی صفحات کیهان جشن بگیرند.
مولود ناخجستۀ دیگر این رابطۀ نامشروع، کمک به قدرت گرفتن بیش از پیش راست ها در منطقه و به ویژه اسرائیل است. سایۀ تهدید ناشی از این ارتباط یکی از دلائل مهم روی کار آمدن دولتی ائتلافی در اسرائیل است، که جناح چپ آن را حزب راستگرای لیکود تشکیل می دهد.
اما خطرناک ترین دستآورد این همگرایی، بیش از پیش به خطر افتادن استقلال کشور لبنان است. امروز حزب الله با تکیه بر کمک های بی دریغ جمهوری اسلامی، بدون در نظر گرفتن مصالح عالیۀ لبنان، مجری سیاست های دولت ایران در منطقه شده است. شاید این جمله را بارها از مسئولین حزب الله شنیده باشید که، بدون هیچ ملاحظه ای، اعلام می کنند سربازان، خادمین و فداییان جمهوری و انقلاب اسلامی ایران هستند. تقریباً مراسمی از این حزب را سراغ نداریم که عکس رهبران جمهوری اسلامی به همراه پرچم ایران بر فراز آن دیده نشود. تو گویی که گروهی حامی دولت ایران در داخل ایران به انجام مراسمی برای دفاع از جمهوری اسلامی، مشغول هستند. به عبارت دیگر، به واسطۀ سیاست های این گروه نظامی سیاسی، نمی توان از لبنان تنها به عنوان “حیات خلوت” دولت ایران نام برد. در حقیقت امروز این کشور به یکی از “حیات های مرکزی” سیاست خارجی دولت ایران تبدیل شده است. البته نمی توان منکر شد که دولت ایران با خاصه خرجی هایی، از جیب ملت ایران، توانسته در میان گروه هایی از مردم لبنان جای پای محکمی برای خود تعبیه کند. به نظر می آید میزان این کمک ها آن قدر وسوسه انگیز و مؤثر باشد تا حتی کسانی چون سمیر جعجع را به ملاقات با احمدی نژاد ترغیب کند. در پی همین ملاقات است که رئیس دولت ایران مژده می دهد دیپلمات های ایرانی به گروگان گرفته شده در لبنان زنده هستند. شاید هیپچ کس بهتر از سمیر از سرنوشت و میزان “دیپلمات بودن” این گروگان ها اطلاع نداشته باشد. به همین ترتیب دولت تمامیت خواه ایران از این فضا سواستفاده کرده، با بر هم زدن تمامیت سرزمینی لبنان، منویات خود را در منطقه به پیش می برد. این رابطه، علیرغم مخاطراتی که برای مردم دو کشور بوجود آورده است، برای دولت مردان ایرانی خالی از فائده نبوده است.
سفر اخیر احمدی نژاد به لبنان به اضافۀ مانورهایی که در آن جا از خود به نمایش گذاشت، نوعی شاخ و شانه کشیدن برای دنیا بود. جمهوری اسلامی برای حل مشکلات بین المللی خود، تلاش نمی کند زبان گفتگو و دیپلماسی را به کار گیرد. در مقابل، با خرج کردن از خزانۀ ملت ایران و با روشی تهدید آمیز، در اندیشۀ ایجاد محیط وحشت در سطح منطقه و جهان است. درست به همان ترتیبی که در داخل عمل می کند. حکومت ایران از این مسیر می خواهد خواسته های خود را به دنیا تحمیل کند. یکی از محل های کاربرد این سیاست در زمینۀ برنامه های هسته ای ایران است. احتمال دارد در آیندۀ نزدیک دور جدید گفتگوهای ایران با 1+5 آغاز شود. دولت ایران درخواست کرده که این مذاکرات بر اساس شرایط پیشنهادی ایران، پیش برود. از سوی دیگر با این عرض اندامی که در لبنان کرده، سعی دارد با ایجاد فضای تهدید، تمنیات خود را دیکته کند. یعنی به همان نحوی که در گذشته با گروگان گرفتن افرادی در لبنان از سوی حزب الله کشورهای غربی را وادار به تمکین می کرد، حالا با گروگان گرفتن تمامی مردم لبنان از طریق هم پیمانان خود، در ابعادی وسیع تر، جهان را وادار کند تا سر تسلیم فرود آورد. این تنها نتیجه برای طراحان و مجریان این سفر نبود. رئیس دولت با قدم گذاشتن در این سفر پر مخاطره،علاوه بر کسب منافعی برای مجموعۀ نظام جمهوری اسلامی، امتیازات ویژه ای نیز به حساب شخصی و برخی از شرکا واریز کرد.
اول اینکه احمدی نژاد و دوستان او در ادامۀ اجرای سیاست هایی، خستگی این سفر را به جان خریدند. یکی از مؤلفه های این نوع سیاست ورزی، فراهم کردن شرایطی است که ادامۀ حکومت آقایان را، فارغ از منافع و مضرات این سیاست ها برای کشور و ملت ایران، تضمین نماید. رئیس دولت کودتا در این سفر، نظیر ماجرای نیویورک، با گذاشتن هزینه های گزاف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روی دست مردم ایران، دست به تحرکاتی زد. این عملکردها باعث می شود نه تنها رقبای احمدی نژاد در داخل به سکوت وادار شوند، بلکه آنها را مجبور می کند به تعریف و تمجید از وی بپردازند. او به معارضان و متحدان خود پیام داد که کلید لبنان در دست اوست. اگر کسی روی لبنان اسیر حزب الله در محاسبات استراتژیک خود حساب باز کرده، باید کدخدا را ببیند تا بتواند ده را مورد تاراج قرار دهد. چرا که نصرالله، نائب التولیه حکومت ایران در لبنان، گفته بود که بهبودی اوضاع مقاومت ـ تو بخوان حقوق بگیران دولت ایران در لبنان ـ با آمدن دولت های نهم و دهم بهتر شده است. که این نشان از دین حزب الله به نظامیان حاضر در حکومت دارد. به عبارت دیگر او تمامی زحمت هایی را که دیگران، از گذشته تا حال، کشیده بودند یک جا به حساب رئیس دولت های نهم و دهم و یارانش واریز کرد. شاید به همین دلیل است که خامنه ای در قم، شهری که علمای آن چندان دل خوشی از دولت ندارند، به دفاع بیش از پیش از احمدی نژاد پرداخت. فراموش نکرده ایم که خامنه ای رفته تا مقبولیت و مشروعیتی بیشتر برای خود و “آقازاده اش” تدارک ببیند. در چنین شرائطی بهتر آن است که بر مواضع مشترک اصرار شود. پس چرا رهبر باید وادار شود تا از نقاط افتراق یاد کند؟ نگاه کنید چگونه توکلی و شرکا در مورد دستآوردهای سفر رقیب خودشان ناچار می شوند دست به گزافه گویی بزنند. هر چند که قبل و بعد از آن ادعاهای دیگری بکنند. توکلی به تازگی گفته است، می توان احمدی نژاد را وادار کرد تا به سؤالات نمایندگان پاسخ بدهد.
هم چنین این سفر یک نتیجۀ فردی برای احمدی نژاد، به عنوان یک شخصیت حقیقی، به همراه داشت. او از روز اول به حکومت رسیدن مدعی شده که محبوبیتش در میان توده های مظلوم جهان و به ویژه منطقه بی حد و حصر است. او برای اثبات این خود بزرگ بینی بیمار گونه، که بارها مورد بحث روانشناسان نیز قرار گرفته، حاضر است همه چیز را هزینه کند. او حتی برای نصرالله خط و نشان کشید. آن جایی که حاضر نشد در هنگام سخنرانی پشت شیشۀ محافظ قرار بگیرد. این در حالی بود که سخنرانی نصرالله از طریق ویدئو برای مردم پخش شد. سفر به لبنان موقعیت مناسبی را پیش آورد که رئیس دولت ایران بتواند یاد ناصر، قذافی و صدام را در دل ها زنده کند. اما شاید مشاورانش به او نگفته اند بر سر این افراد، که زمانی چون بت پرستیده می شدند، امروز چه آمده است.
مرداد 1387، پایگاه حوزه در بخش اخبار شیعیان شمارۀ 33 خود به نقل ازحسام خوش نویس، نمایندۀ احمدی نژاد در امور بازسازی لبنان، اعلام کرد: “ ستاد ایرانی بیش از 400 طرح عمرانی را در مناطق مختلف لبنان اجرا کرده است”. این سایت هوادار دولت، در ادامه هم چنین افزوده: “ اجرای نزدیک به 600 طرح عمرانی، از جمله ساخت و بازسازی مراکز مختلف آموزشی، دینی، پزشکی، پل، شهرسازی، برق و امور زیر بنایی را بر عهده گرفته است”. خوش نویس هم چنین بدون نام بردن از کشوری خاص در این پایگاه خبری مدعی شده: “جمهوری اسلامی ایران و برخی کشورهای دیگر، به طور مستقیم کار بازسازی بخشی از این خسارتها را بر عهده گرفتهاند”. با در نظر گرفتن این سخنان و تخمین رقم یک میلیارد دلار هزینه در این زمینه ها و مخارج ریز و درشت دیگر، می توان نتیجه گرفت که لبنان در مقایسه با سایر استان های کشور خودمان موقعیت ممتازتری دارد. در حقیقت حکومت ایران توجه بیشتری به لبنان، به ویژه مناطق محروم شیعه نشین این کشور، مبذول کرده تا به نقاط فقیر و توسعه نیافتۀ داخلی، نظیر سیستان و بلوچستان و یا کردستان، که همیشه مورد بی مهری بوده اند. با توجه به مسائل فوق و سیاست هایی که ایران از طریق حزب الله در لبنان تعقیب می کند و از آن جایی که “هیچ گربه ای در راه رضای خدا موش نمی گیرد”، دولت ایران امید دارد که دیر یا زود این کشور را به طور کامل به یکی از “استان” های ایران تبدیل کند. حکومت ایران قصد دارد از مسیر این “استان” فرا مرزی تضمین های بیشتری را از جامعۀ جهانی برای ادامۀ سلطۀ خود دریافت کند. چرا که او دلخوشی چندانی به حمایت های داخلی ندارد. اما این سکه ممکن است روی دیگری داشته باشد. سمت دیگر این سیاست می تواند افزایش امکان “ایران هراسی” باشد. متأسفانه این واهمه هر روز ابعاد وسیتری می یابد. نتانیاهو هم از همین فضا استفاده کرد تا بتواند عربدۀ مستانه سر دهد و بار دیگر به این فضای تنش آلود کمک کند. شاید ترس از روی دیگر سکه بود که احمدی نژاد را واداشت تا برای بیان پاره ای از توضیحات به دو ملک عبدالله، دست به کار شود. درست در زمانی که از سردترین روابط با کشورهای عربی برخوردار هستیم. آن هم کسی که، بر خلاف خاتمی، حتی عادت ندارد، و یا بهتر است بگوییم مجبور نیست، قبل از سفرهای خارجی به رهبری توضیح دهد. احمدی نژاد این بار ناچار شد به دو رئیس دولت، نه چندان دوست، تلفن کرده، با آنها صلاح و مشورت نماید. چرا، او که همیشه مدعی است از هیچ کس واهمه ای ندارد، این بار به خفتی چنین تن داد؟ آیا احساس نکرده چوب در لانۀ زنبور می کند؟ آیا هدیۀ ویژه ای که از رهبر حزب الله، در این “سفر استانی” گرفته می تواند به او در روزهای سخت کمک کند و از هجوم “زنبورها” جلوگیری کند؟
پانویس
1- نمایندۀ احمدی نژاد در بازسازی لبنان