این روزها گویی جهان، در فلاش بکی کوتاه زیست می کند. در سکانسی نه چندان بلند شاید، از بازگشت به نیمه قرن بیستم و کمی پیش یا پس از آن: عصر کاریزما!
روزگاری که هر از گاه نامی بر سر زبان ها می افتاد. کسی از کوه های “سیرامائسترا” فرود می آمد و با سیگار برگ هاوانایی اش قلب روشنفکران و مردم جهان را تسخیر می کرد. یا کودکی از محله ای فقیر نشین به عرصه می رسید و فیلسوف نامور قرن، حکم می کرد که همه به دست هایش نگاه کنند.
در دوران فقد و فقر رسانه های خبری و مجازی مردمان جهان در کوی وبرزن و بزم و مجلس و محفل حتا در دورافتاده ترین نقاط، میهمانی های خانوادگی یا جمع های سیاسی و فرهنگی را به عرصه تقابل و تنازع موافق و مخالف تبدیل می کردند و در این میان از همه آشکارتر، بروز و ظهور جلوه های جوان عاطفه ورزی عوام و رمانتی سیسم هنوز از مدنیفتاده برخی روشنفکران بود.
چندانکه تب آن نام نوپدید یا آوازه آن مرام جدید،چه اشک ها که جاری نمی کرد و چه فریادها که بلند نمی نمود تا در سروصدای سرسام آور اکثریت، هر اقلیتی با هر دلیل و در هر آیین و مسلک و ایدئولوژی، سر در گریبان صبر و سکوت فرو برد تا زمانه اشک ها و لبخندها بگذرد و جیغ ها و عربده ها آرام گیرند و دوران شورش عاطفه عوام به سر رسد و روزگار کوشش عاقله خواص در رسد.
آن عصر البته سپری شده اما گویی جهان، رجعتی موقت به آن روزگار رفته،نموده است.
باراک اوباما؛ کودکی کنیایی تبار از محله های فقیر نشین با چهره ای مقتدر و سخنانی شورآفرین و رویایی که قرار است رنگ پوستش نمایشگر تحقق آن باشد. با شعار “تغییر و گفت و گو”.
مرد سیاه پوست که تصاویر راهپیمایی اش در روز استقلال آمریکا را با صحنه های سیاه و سفید از راهپیمایی “مارتین لوترکینگ” رهبر جنبش مدنی سیاهان در آمریکا مونتاژ می کند تا دیگر از روشنفکران کلاسیک کسی نماند که دل به او ندهد. اوباما به هرحال نام خود را بر تارک این فلاش بک کوتاه حک کرده است. اما چرا کوتاه؟ چرا موقت؟ و چرا نباید از این واقعه خشنود بود؟
به راستی باراک اوباما کیست؟ آنها که در گوشه گوشه جهان در هنگام ایراد سخنرانی پیروزی او در شیکاگو اشک ریختند تا به امروز چند نطق و نظر از او دیده یا شنیده بودند؟ او چه می گوید؟ چه می خواهد؟ و چه کسی می داند که این مرد در روزهای آتی چه خواهد کرد؟ او کیست که قلب ها ی تپنده به نامش و هواداران بغض گرفته ناآرامش گمان می کنند کوله باری از آروزهای سرخورده و ناکام بشر را به دوش می کشد؟ او قرار است تمام کارهای انجام نشده و هرچه را که مردم در هر نقطه از جهان درست می دانند به انجام برساند.
مردی محبوب همه. هم مورالس ضد آمریکایی که سفیر آمریکا را از کشورش اخراج کرده، هم چاوز که از بوی گند برخاسته از تریبون سازمان ملل سخن می گوید چرا که ساعاتی پیش رییس جمهور آمریکا در آن مکان ایستاده بود، هم اورتگای ساندنیست که عمری را در مبارزه با امپریالیسم گذرانده، هم کاستروی کمونیست که می گوید ایالات متحده بارها قصد داشته او را ترور کند، و هم احمدی نژاد که آمریکا را نماد شر و اشغالگری می داند. اینان، همگی در یک عکس دسته جمعی ایستاده اند و از شنیدن خبر پیروزی مرد سیه چرده لبخند می زنند.
چهره ای که گوردون براون گرم ترین تبریکاتش را نثار او می کند، سولانا در حال لحظه شماری برای دیدار با اوست، بان گی مون از “نقش برجسته” او در “برجسته نمودن نقش سازمان ملل” سخن می گوید، مرکل تبریکات صمیممانه اش را در حالی نثار او می کند که ضمنا یادآور می شود در اروپا 2 میلیون آلمانی گرم ترین استقبال تاریخ را از یک کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا رقم زدند و برلوسکونی خشنود است که دیگر رییس جمهور آمریکا در گوش او سخنانی را نجوا نمی کند که از ترس بر خود بلرزد!.
همه برای پیروزی او دعا کرده اند. از پاپ بندیکت شانزدهم و واتیکان تا نجف و نزدیکان آیت الله سیستانی و دالایی لاما و بسیاری از بوداییان جهان که حضور اوباما را تقویت کننده انقلاب زعفرانی در برمه می دانند.
او رییس جمهور بزرگترین کشور دشمن چپ هاست. اما چپ ها چندان مخالفتی با او ندارند. مکتب فرانکفورتی ها هم. سوسیالیست ها که او را از خود می دانند. لیبرال ها نیز. فمینیست ها (اگرچه کمی از او گلایه مندند که لابد چرا بر هیلاری کلینتون پیروز شده اما) سرودهای ستایش برای “میشل همسر باراک اوباما” ساختند و لااقل تا همین جا با او آمدند و ساز مخالف کوک نکردند.
به راستی باراک اوباما کیست؟
گروهی از شیعیان عراقی به خاطر برگزیدن او به مقام رهبریت آمریکا نماز شکر می خوانند و اعلام می کنند که حضور باراک اوباما در نگاه آنان مصدق و موید روایتی است که تاکید دارد مردی سیه چرده رهبری جهان را به دست خواهد گرفت و زمینه های ظهور امام دوازدهم (ع) را فراهم خواهد آورد. کاتولیک ها در او چهره پیام آور صلاح و صلح و اصلاح و آغازگر عصر جدید تسلط آموزه های عیسوی را می بینند.
محمود عباس رییس تشکیلات خودگردان فلسطین شادمانه می گوید که او با ما قول و قراری بسته که حقوق مردم فلسطین به کمک آمریکا بیشتر از گذشته استیفا شود. اسماعیل هنیه نخست وزیر حماس انتظاراتش را از رییس جمهوری جدید برمی شمرد و در عین حال شیمون پرز، لیونی و اولمرت از به قدرت رسیدن یک متحد راسخ تر با گرایشی افزون تر به سیاست های اسراییل خشنودند.
مخالفان حضور نظامی آمریکا در عراق و توافقنامه امنیتی، امید و انتظار دارند او در تغییر و ترقیق و یا الغای این توافقنامه بکوشد و به عهد خروج سریع از عراق وفا کند. وزرا و نمایندگان متمایل به آمریکا نیز اطمینان دارند رئوس مواضع آمریکا در عراق تغییر نخواهد کرد.
”کرزای” در حالی پیام شادباش به اوباما را می نویسد که رییس جمهور جدید ایالات متحده از “کار ناتمام” کشورش در افغانستان (و نه عراق) سخن گفته است. همان کشوری که روزی یک استراژیست برجسته آمریکایی گفته بود: “اگر می خواهید بر جهان تسلط یابید بر فراز کوه های افغانستان بایستید!“
”اسامه بن لادن” یا “ایمن الظواهری” این بار لزومی نمی بینند که با یک نوار ویدئویی از شبکه الجزیره سر در آورند و علیه “آمریکای اوباما” فتوای جهاد صادر کنند.
”پوتین” ناخشنود نیست. “مدودف” هم. مثل “اسد” و “نصرالله” و آنان علیرغم اختلاف نظرهای فراوان با ”سعد حریری” و “میشل سلیمان” هم عقیده اند.
آنچنان که چینی ها و کره ای ها در جنوب و شمال. سران کره جنوبی فقط کمی نگرانند که اگر گفت و گوهای مستقیم در دستور کار آمریکا قرار گیرد نقش آنان در مذاکره با کره شمالی تضعیف شود و انگار با همان زبان دیپلماتیک از اوباما می خواهند که با این دامن مشحون حسن، اجازه ندهد لکه این عیب بر دامن محبوبیتش بنشیند. مذاکره کننده ارشد آمریکا در کره شمالی شاهد مخالفت های شدید و غلیظ رهبران این کشور با کشورش نیست. آنان به گرفتن مشوق های اقتصادی بیشتر از اوباما (بسیار بیشتر از آنچه از بوش گرفته اند) امید دارند.
گویی پرچم آمریکا در همه کشورهای مخالف ایالات متحده موقتا از زمین و زیرپا و مجاورت آتش،جمع آوری می شود.
”نلسون ماندلا” او را “فرزند آفریقا” می خواند اما اوباما خود را “فرزند آمریکا” می داند. چرا که آگاه است و می گوید هم که: “تنها در آمریکاست که ناممکن ها، ممکن می شوند” و کودکی فقیر از تبار سیاه پوست های کنیایی به ریاست جمهوری می رسد. اوباما می داند تنها در آمریکا می تواند “پریزیدنت اوباما” باشد وگرنه در آفریقا حتا اگر می توانست “ماندلا” شود می بایست “سی و هفت سال” از عمرش را در زندان می گذراند! در قاره سیاهان راه ریاست جمهوری از زندان و اردوگاه های کار اجباری می گذرد. در همان کشور کنیا که اینک روزان و شبان متوالی است که برای پیروزی فرزند هموطن خود پای می کوبند و دولت این کشور روز پبروزی باراک اوباما را تعطیل عمومی اعلام کرده است.
باری، در جهان هر کسی از ظن خود، یار این مرد خوش گفتار شده است. اما این بخت محبوب القلوب بودن و دل هر طایفه را به کلامی به دست آوردن به زودی به پایان خواهد رسید.
اوباما دو راه پیش رو دارد. یا باید با تکرار همین کلیات و شعارهای زیبا در کاخ سفید بنشیند که در این صورت باید به زودی با کرسی ریاست جمهوری وداع کند یا آنکه دست به کار شود و برای اجرای آنچه او و تیم مشاورانش به آن اعتقاد دارند تصمیمات بزرگ بگیرد. در این صورت او مثل هر انسان یا تیم برنامه ریز دیگر شعارها و برنامه هایی دارد که با دیدگاه و انتظار بسیاری متفاوت است. موضعگری ها و تصمیمات او در عرصه سیاست خارجی به ویژه وقتی ناچار است در تداوم و تلائم با دکترین امنیت ملی آمریکا گام بردارد موافقان و مخالفانی خواهد داشت. این امری بدیهی و ابتدایی است. اما هرچه هست چهره کنونی رییس جمهوری که آمده است تمام کارهای ناممکن و متضاد را انجام دهد مخدوش خواهد شد. ایالات متحده بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی دنیاست. در این کشور امور ثابت بسیار بیشتر از متغیرها هستند. از آن جمله سیاست های کلی در سیاست خارجی و نوع برخورد با جهان.
اوباما این چنین نمی ماند. نه به این دلیل که او فریب کار یا دروغگو ست. بلکه به این دلیل که عصر چنین کاریزمایی سپری شده است. مسئولیت کسانی که با مشاهده مواضع او سرخورده می شوند و در خود فرو می روند و شاید بیشتر از گذشته علیه آمریکا فعالیت کنند با خودشان است. چرا که شاید تنها مردم آمریکا که دو سال مداوم،ریزترین و جزیی ترین مواضع و سوابق او را بررسی کرده اند و نه به دلیل سیاه و سفید بودن و نه با انگیزه عاطفی و رمانتیک، بلکه برای مصالح عالی آمریکا به او رای داده اند می توانند از گزند شوک های آینده مصون باشند و سنت نقد مداوم را در کشور تداوم دهند. درباره اوباما و سیاست های آینده اش.
شاید همین امروز نیز پایان دوره ای کوتاه که تقریبا از روزهای پیش از انتخابات آمریکا آغاز شد و کوتاه مدتی پس از انتخابات، ادامه یافت فرارسیده باشد. آنچه اوباما در کنفرانس مطبوعاتی خود گفت بی تردید برای عده ای، نقش نیشگون هوش آور را داشته است. بروز نخستین جلوه های واقعیت، شاید برای چهره هایی که در برابر دوربین های خبرنگاران بی بی سی و سی.ان.ان می گریستند، رویدادی در اندازه های یک تراژدی را رقم بزند؛ و این بی تردید، پایانی غمناک برای آن صحنه های دراماتیک و سرشار از اشک و آه خواهد بود.
در ایران و در میان طرفدران احمدی نژاد شاید تنها کیهان بود که در پیوستن به موج هیجانی اوبامایی احتیاط ورزید و این (مستقل از اینکه با مواضع کیهان موافق یا مخالف باشیم) ستودنی است. موجی که حقا چنان سهمگین و مقاومت ناپذیر بود که بسیاری اصلاح طلبان و دموکراسی خواهان را نیز در ربود.
آنها که هنوز از خواب خوش دوران ده روزه اوباما بیدار نشده اند به زودی صدایی را خواهند شنید که فرمان اتمام این فلاش بک کوتاه است. واقعیت جهان در حال “جهانی شدن”، بسیار فربه تر از آن است که بتوان به سبک چهره های کاریزماتیک اعصار سپری شده، محبوب همه قلب ها ماند.