بهار ساکنان اوین

مسیح علی نژاد
مسیح علی نژاد

شیوا نظرآهاری! شنیده ای که بهار بازجویان سبز نیست؟

فکر می کنی قصه است؟ رویا است؟ بلند پروازی است ؟ یا آرزوی خودمان را برایت می نویسم ؟ نه دختر اوین، این عین واقعیت است که  این روزها زندان بان ها و بازجوها هم شرمنده شجاعت تو شده اند. آخر وقتی نبودی قصه شیرینی که  در وصف روزهای تلخ اوین برای دوربین محبوبه عباسقلی زاده گفتی را همه به تماشا نشستند: تو آرام و سربلند روی برگهای زرد راه می رفتی و سرسبز تر از شال سبز روی سرت از سخاوت سبز و زنانه ای حرف می زدی که مردان سیاست سالها ادعایش را داشتند.

 

شیوای نازنین!

 در قاموس مردان اصولگرایی که زن را حقیر و ناچیز می پندارند و برای ستاندن زن دوم شان، هیچ ضرورتی به کسب اجازه از همسر نخست و  این موجود ناچیز نمی پندارند و این روزها و درست وسط بحران و رنج ما، سخت مشغول تصویب لایحه مربوط به آسان سازی چند همسری هستند، تو زن را چه تعریف بزرگی بخشیده ای آنگاه که حق خود فراموش کرده ای در اوین دنبال حق زن دیگری بوده ای.    

عاطفه نبوی را به جرم حضور در راهپیمایی زندانی کرده بودند و بعد به جرم خنده دار مشابهت با نام  بهزاد نبوی که نامش هم برای آقایان هراس انگیز است حکم چهارساله برایش صادر کرده اند،  دلت بیشتر از دل خیلی ها لرزید، تو که خود دربند بودی بیشتر از ما نگران همبندت شدی و شاید به این دلیل که چشم های هم بند و هم بغض ات را  از نزدیک دیده ای که تنها به جرم حضور در یک راهپیمایی که به گفته قالیباف سه میلیون نفر دیگر همه در آن شرکت کرده بودند، به زندانی چنین دراز مدت محکوم شده است. تو از نزدیک دیده ای معصومیت عاطفه ای که ما فقط قصه معصومیت او را  از زبان

خانواده دست از همه جا کوتاه اش شنیده ایم. تو نگران عاطفه شدی و از همان زندان به بازجو هایت در دفاع از حقوق عاطفه تاخته ای و در آزادی موقتت هم  کمپین دفاع از عاطفه را به راه کردی تا هرکس  به اندازه بضاعت اش چند خطی از عاطفه  بنویسد تا او را آزاد کنند. اما نه او را آزاد کردند و نه گذاشتند  تو آزاد بمانی و کار کمپین حمایت از او را به فرجام برسانی.

 

شیوای شجاع اوین!

 

حالا بهار دارد آرام آرام سایه اش را روی سر یک کشور آزرده پهن می کند تا سال  تلخ هشتاد وهشت حداقل رخت عزا و سیاهش را به سال پیش رو قرض ندهد و نوروز که رسید، نودولتان هم یادشان بیاید که رخت چرک سیاست ورزی شان را دور بیاندازند و دستی به سر و روی خونین خویش بکشند تا رد جرم و جنایت پاک شود از چهره شان.  خیال خانواده های بسیاری  از دربندان این بود که آزادی زندانیان و شاید مرخصی چند روزه آنان  در شب سال نو، غبار کمی از این چهره سیاه را کنار بزند اما خیال خوش را تنها می توان در مسیر یک حکمرانی خوب پی گرفت نه در قاموس دولتمردانی که بدی پیشه شان شده است .

 

رفیق عاطفه!

دیدی حاکمیت صورت نشست و تو هم عید امسال را به بند کناری عاطفه در اوین بازگشتی؟ دیدی نوروز برای نودولتان دل به قدرت سپرده هیچ نشانی از آئئن و آداب کهن هم نداشت تا به رسم مهربانی های ادعا شده حداقل درهای زندان را نه به خاطر زندانی بلکه به خاطر چشم انتظاری خانواده های آنان  تنها برای چند روز باز بگذارند ؟ می دانستی که بهار در راه است و مادر و پدر نازنین ات آرزوی کوچکشان این بود که دخترک دردانه شان بعد از صد و دو روز انفرادی، اینبار کنار و یارشان باشد در همین عید نیمه در راه اما تو عاطفه را ترجیح دادی چون می دانستی خانواده نازنین تو نیز به «شیوای باعاطفه» مغرور ترند تا به شیوه  بی عاطفه و بی رحمی که این روزها مسولان امنیتی و قضایی در پیش گرفته اند.

 

زن زیبای زندان!

این روزها اوین با زبیایی های تو و عاطفه و بهاره و هنگامه و آذر و بدرالسادات و باقی همبندان ات  زیبا تر از خیابان های یک شهر نا امن  نازیبا شده است. فاصله اسیری و آزادی این روزها سخت کوتاه است به اندازه یک سلام  و احوالپرسی مختصر که هنوز پاسخ مهربانی احوالپرسان را نداده باید خداحافظی کرد و رفت . درست عین عماد بهاور که چهار بار اسیر و آزاد و دوباره اسیر شد، درست عین هنگامه که آزاد و دوباره دربند شد، درست عین خودت، که تعدار روزهای زندان ات در همین سال تلخی که دارد به سختی بساطش را جمع می کند، بیشتر از روزهای آزادی ات بود و باز دوباره به زندان برگشتی تا یک روز نامعلوم که دوباره  به زنداینان بیرون زندان بپیوندی. چه خوب که یک بار آزاد شدی و دیدی که بیرون از زندان هرچه هست زشتی کسانی است که  زندان را اصرار و آزادی را انکار می کنند.  به همان اندازه که تو به دوربین محبوبه گفته ای از آزادی خود آنگاه که عاطفه دربند است رنج می کشی ، همه آن میلیون ها نفری که همپای تو و عاطفه به راهپیمایی آمده بودند و هنوز اسیر زندانبان نشده اند نیز این رزوها آزادی

برایشان رنج است وقتی عاطفه در بند است.

 

شیوای نازنین!

گفته بودی دفاع تو از عاطفه شرایط او را در زندان و در میان بازجویان دشوار تر کرده بود، گفته بودی بازجوها بر سر عاطفه فریاد می کشیدند و تو از دفاع خود کمی شرمنده می شدی.  حال پریش اینجاست  که اگر در راستای همان احساس مسولیت تو برای عاطفه این بار یاران بیرون از زندان  کمپینی به نام « من شیوا هستم» را  پی بگیرد تا هرکسی فقط یک خط در مورد شیوای اوین بنویسد آیا دوباره به شیوه پیشین دوباره زندان را بزرگتر می کنند ؟ یا بلاخره به این فهم می رسند که اگر همه ایران هم زندان شود،  ایران پر می شود از زنان شجاع دیگری چون   تو ، عاطفه و  بهاره  هدایت که عطای بهار بیرون از زندان را به لقایش بخشیده است و گفته است نوروز امسال را  نیز همانند نوروز سال گذشته در اوین می ماند. نمی توان با چهار دیوار و یک در، یک نسل سبزی که هر روز تکثیر می شود را  زندانی کرد  خوش خیال بود که بهار بازجویان  و نودولتان و کودتاگران و حاکمان بی عاطفه همانند بهار بهاره و عاطفه وشیوا و همه دربندان آزاده، سبز باشد.  بهارشان سیاه است درست عین همان رنگی که بر شعارهای سبز دیوارهای شهر می پاشند و به جای بوی شکوفه از آن بوی خون مصطفی می آید که امروز مادر این شهید سبز به فرشته  گفته است که مصطفایش التماس برای آزادی را دوست نداشت. بهاری که در آن سبز، صاحب  فصل باشد، تنها برای کسانی دلنشین است که جرم سنگین سبز بودن را به جان می خرند و به زندان بان و بازجویان برای آزادی در یک بهار کاذب التماس نمی کنند.