بحران اقتصادی مغرب زمین

احسان نراقی
احسان نراقی

گفتگو با دو استاد اقتصاد‌ مبرز در دانشگاه‌های فرانسه، دکتر فریدون خاوند و دکتر جمشید اسدی در باره ‏بحران بزرگ اقتصاد در مغرب زمین، واقعه‌ای که در سیستم سرمایه‌داری سابقه نداشته که دولت‌ها با اقتدار ‏کامل به داد بانک‌ها برسند و با حمایت و تأئید کامل جامعه مانع ورشکستگی آنها گردند، بهانه نگارش این مقاله ‏است. ‏

روز یکشنبه دوازدهم اکتبر سران پانزده کشور منطقه اورو (یعنی اروپا) با حضور نخست‌وزیر انگلستان ـ هر ‏چند که او عضو این گروه نیست ولی به علت وخامت وضع با اروپائیان همکاری می‌کند ـ تصمیمات مهمی ‏برای نجات بانک‌ها از سقوط و ورشکستگی گرفتند. دولت آمریکا هم که از پیشتازان لیبرالیزم است، همین ‏سیاست را دنبال کرد. ‏

در واقع در این ماجرا از یک سو بانک‌های قدرتمند کشورهای غربی احساس کردند بدون کمک مؤثر دولت ‏خروج از بحران غیرممکن است و از سوی دیگر مسئولان اروپائی تصمصم گرفتند دست از تک‌روی معمول ‏خود بردارندو به طور دسته‌جمعی و با سرعت اقدام کنند. ‏

‎ ‎علل بحران‎ ‎

از سال 2001 در آمریکا برای جلوگیری از نفوذ اقتصادی فدرال رزرو تصمیم می‌گیرد که نرخ بهره را پائین ‏بیاورد. از زمان کلینتون هم کنگره تصویب کرده بود که بانک‌هائی که از پشتیبانی دولت برخوردارند عمدتاً ‏وام‌های مسکن را ضمانت و حمایت کنند. ضمناً تصمیم سیاسی کنگره این بود که خانواده‌های کم درآمد صاحب ‏خانه شوند ولی از آنجا که نرخ بهره دو سال پس از تقلیل آن ناگهان افزایش یافت وام‌گیرندگان دیگر نتوانستند ‏قروض خود را پرداخت کنند در نتیجه خانه‌ها به فروش نرفت؛ یعنی تقریباً اکثر افراد به پول خود نرسیدند. اما‎ ‎‎ ‎چون درخواست‌ها بالاو احتیاج به پول بیشتر بود بانک‌های شروع به گرفتن قرض کردند و این عمل آنها به ‏بانک‌های برون‌مرزی هم سرایت کرد. ‏

از سال 2006 بحران به تدریج خود را نشان داد تا اینکه در پائیز 2008 به صورت یک بحران حاد درآمد. ‏

مقایسه این بحران با بحران سال 1929 اروپا صحیح نیست چون در آن زمان دروازه‌های کشورها بسته بود ‏ولی امروز چنین نیست. دیگر اینکه در سال 1929 دولت‌های اروپائی مطلقاً وارد صحنه نشدند ولی در این ‏زمان می بینیم که لیبرال‌ترین دولت‌ها که دولت ایالات متحده باشد فوراً وارد صحنه می‌شود و وامی 700 ‏میلیادر دلاری برای تزریق به بانک‌های خصوصی در نظر می‌گیرد. ‏

بی‌جهت نبوده است که رئیس سازمان جهانی در باره این بحران گفته است: “جهان به سازمان‌های جدید احتیاج ‏دارد تا بتوان با بحران‌های این چنینی مقابله کردو باید به کشورهائی نظیر برزیل، چین، روسیه و عربی ‏سعودی در پیدا کردن راه‌حل‌ها فرصت داد تا در حل مشکلات شرکت داشته باشند. سیستم جدید باید بتواند ‏بحران‌های این چنینی را از سر بگذراند. ما باید سیستم آن چنان انعطاف‌پذیری بوجود آوریم که بتوانیم با ‏حوادث غیرقابل پیش‌بینی جهان مقابله کنیم. ” ‏

‎ ‎مسائل جهانی شدن‎ ‎

یکی از مشکلات جهانی شدن نفوذ ایدئولوژی‌های مختلف در ذهنیات اشخاص است؛ اما اصولاً ایدئولوژی‌ها ‏نمی‌تواند در وضع امروزی عملکرد داشته باشد. مثلاً امروز وقتی ما به وضع اقتصادی چین می‌اندیشیم یک ‏اقتصاد صنعتی را می‌بینیم و اینکه کشوری که در چند دهه پیش مطلقاً سرزمین کشاورزی بوده است امروز ‏سازنده و صادرکننده ماشین‌های ‏I. B. M‏ است و در امور صنعتی خود را هم طراز کشورهای غربی می‌داند. ‏از لحاظ مالی هم می‌بینیم که چین سرمایه‌دارترین کشور جهان است به طوری که چندین صد هزار میلیارد در ‏بانک‌های آمریکا ذخیره دارد. چرا کشور به ظاهر کمونیستی چین می‌تواند به سرمایه‌دارترین کشور جهان یعنی ‏آمریکا اعتماد کند؟ چون می‌داند بانک‌های آمریکا محل مطمئنی برای سرمایه‌های چین است که در عین حال ‏نرخ بهره مناسب را در نظر می‌گیرد و مهم‌تر از همه محلی مطمئن و دور از خطر برای همه سرمایه‌هاست. ‏

در نتیجه این اطمینان چین و آمریکا هر دو از موقعیت خود استفاده می‌کنند و به هیچوجه خطری برای هم ‏نیستند در صورتی که کشور دیگری مثل روسیه که قبل از انقلاب کمونیستی یعنی سال 1917 در ردیف اولین ‏کشورهائی بوده است که در مسیر صنعتی شدن قرار گرفته، به علت رژیم دیکتاتوری امروزه مهم‌ترین ‏درآمدش از فروش نفت و گاز است که در اثر بحران اقتصادی در حال حاضر نصف سال گذشته شده و در هر ‏حال به کشور صادرکننده نفت و گاز تقلیل یافته است. ‏

بحران اخیر نشان داد که موفقیت در جهانی شدن با بلندپروازی و حتی داشتن سرمایه لازم عملی نیست. بلکه ‏خرد و دانش کارآفرینان و همگامی آنها و قانون‌گذارانی که بتوانند با اشراف کافی به مسائل داخلی و جهانی به ‏آنها یاری دهند می‌توان کشتی جهان را به ساحل نجات و رستگاری رساند ولی شرط موفقیت این است که ‏مسئولان کشورها از عهده حل مسائل پیچیده برآیند که در یک اقتصاد ملی در گذشته مطرح نبوده است. ‏

‎ ‎قدم اول در حل مشکلات‎ ‎

امروز سه‌شنبه چهارده اکتبر روزنامه‌های صبح کشورهای اروپائی صحبت از کمک مؤثری می‌کنند که در ‏نتیجه جلسه پریشب در الیزه حاصل آمد. کل مبلغی که دولت‌های اروپائی به منظور آرام کردن افکار عمومی و ‏ایجاد اعتماد تعهد پرداخت آن را به بانک‌ها به عهده گرفته‌‌اند مبلغ یکهزار و هفتصد میلیارد است که مهمترین ‏مبلغ را آلمان با چهارصد میلیارد و فرانسه و انگلستان هر یک با سیصد و بیست میلیارد و دیگر کشورهای ‏اروپائی هر یک به اندازه وسع خود می پردازند؛ در عین حال کشورهای غیر اروپائی هم از این وام استفاده ‏می‌کنند چنان که برای تأدیه قروض کشورهای آفریقائی صد و دو میلیارد دلار، برای کمک به توسعه ‏کشورهای فقیر هفتاد و سه میلیارد و برای مبارزه با بیماری‌های مزمن و مسری از قبیل سیدا و سل و مالاریا ‏هشت میلیاد دلار تعهد شده است؛ در واقع هدف کشورهای اروپائی در درجه اول جلب اعتماد و ایجاد ‏خوش‌بینی در مردم اروپا و خارج از اروپا بوده است. در پی تحولی که از دیروز در بورس‌ها روی داد، نسیم ‏خوش‌بینی وزیدن گرفته است تا در ماههای آینده نتیجه این تصمیمات شناخته شود. ‏

به هر صورت اقدام دولت‌های اروپائی اقدام بی‌سابقه‌ای بوده است که در آینده اقتصادی کشورهای ‏سرمایه‌داری اثرات عمیقی بر جای خواهد گذاشت. وقتی دولت انگلستان به ابتکار نخست‌وزیرش که سال‌ها ‏وزیر دارائی و اقتصاد تونی بلر بوده است عمده سهام سه بانک را در انگلستان خریداری می‌کند و به گفته ‏روزنامه‌نگاران این سه بانک را ناسیونالیزه می کند، این نشانه تغییراتی است که این بحران بوجود آورده ‏است. به عبارت دیگر برخلاف تصور خیال‌بافان چپ که می اندیشند اروپا به طرف کمونیسم یا حتی ‏سوسیالیسم چهار اسبه حرکت می‌کند ولی همچنان که کشورهای اسکاندیناوی به سیستم سرمایه‌داری جنبه ‏انسانی‌تری داده‌اند همین تحول در اروپا و حتی آمریکا در صورت انتخاب اوباما صورت خواهد گرفت. ‏