دلارهای سرنگونی جمهوری اسلامی

اکبر گنجی
اکبر گنجی

یکم- طرح مسأله: چند مقاله ی اخیر درباره ی چگونگی سرنگونی جمهوری اسلامی بود. ابعاد مختلف سرنگونی رژیم را می کاویم. برخی این مدعا را طرح کرده اند که: سرنگونی جمهوری اسلامی نیازمند منابع مالی است. مردم ایران- به علل و دلایل عدیده- چنین بودجه ای را تأمین نمی کنند، یا نمی گذارند تأمین کنند. پس راهی جز دریافت پول از دولت های غربی به رهبری دولت آمریکا وجود ندارد.

برای گفت و گویی مستدل، ابتدأ باید محل نزاع را دقیقاً روشن کرد. یعنی موافقت و مخالفت به کجا باز می گردد یا ناظر است؟

اولاً: سخن بر سر دانشجویانی نیست که از دانشگاه های غربی بورس گرفته و در آنها تحصیل می کنند. ضمن آنکه بعضاً به عنوان بخشی از بورس دریافتی، مجبورند به استادی در درس دادن کمک کنند.

ثانیاً: سخن بر سر استادانی نیست که در دانشگاه های غربی تدریس کرده و به عنوان استاد به طور شفاف حقوق دریافت کرده و مالیات آن را هم می پردازند.

ثالثاً: سخن بر سر جوایز حقوق بشری نیست که به آزادیخواهان و مدافعان حقوق بشر و زندانیان سیاسی اهدأ می گردد.ده ها جایزه طی سال های گذشته به چنین افرادی اهدأ شده و می شود.اگر جایزه ای مالی باشد، مالیات آن هم توسط دولت فدرال و دولت ایالتی اخذ خواهد شد.

رابعاً: سخن بر سر فعالیت های نهادهای مدنی و ارتباط آنها با یکدیگر نیست. به عنوان مثال، فیلم سازان داخل کشور طی سال های گذشته جوایز بین المللی بسیاری را دریافت کرده اند.

خامسأ: سخن بر سر چند میلیون ایرانی نیست که در کشورهای دیگر اقامت داشته، به شغلی اشتغال داشته و به طور طبیعی از مدارس و دانشگاه ها و بیمارستان ها و وسایل نقلیه ی عمومی استفاده می کنند.اینها به سختی کار می کنند، حداقل پنج نوع مالیات می پردازند و در برابر از خدمات عمومی که محصول مالیات خودشان است، استفاده می کنند. یعنی نه تنها به دولت فدرال، دولت ایالتی و شهر مالیات می پردازند، بلکه اگر در منطقه ای زندگی می کنند که دارای مدارس دولتی بهتری است، مالیات سالیانه ی منزلشان بسیار بیشتر از منطقه ی کناری است که مدارس خوبی ندارد(به عنوان مثال 14000 دلار در برابر 5000 دلار).

ممکن است افراد نادری در این موارد هم مناقشه داشته باشند، اما به محل نزاع نوشتار کنونی مربوط نیست. محل نزاع دقیقاً چنین است:

اپوزیسیون- فعالان سیاسی سازمانی/حزبی که عمدتاً جمعی فعالیت می کنند و می خواهند جایگزین زمامداران حاکم شوند- آیا مجازند از دولت های بیگانه پول دریافت کنند؟ به تعبیر دقیق تر، اپوزیسیون ایران که به دنبال سرنگونی جمهوری اسلامی است و به طور طبیعی می خواهد پس از سرنگون کردن این رژیم قدرت را در دست گیرد، آیا حق دارد از دولت های غربی، دولت اسرائیل یا دولت های عربی پول دریافت کند؟ مورد اشاره ی این سخن سیاستمدارانی هستند که دولت سایه اند و اگر موفق به سرنگونی رژیم شوند، یا اگر در انتخابات پیروز شوند، حکومت را در دست خواهند گرفت.

حال که محل نزاع دقیقاً روشن گردید، در گام اول ، دلایل مشروع ساز موافقان پول گرفتن اپوزیسیون جمهوری اسلامی از دولت های خارجی را از نظر می گذرانیم. در گام دوم ، به این موضوع خواهیم پرداخت که اپوزیسیون جمهوری اسلامی می خواهد با پول دریافتی از دولت های بیگانه چه کارهایی انجام دهد؟ در گام سوم ، به این موضوع پرداخته خواهد شد که آیا دولت های خارجی محض رضای خدا به اپوزیسیون پول می دهند، یا به دنبال “منافع” خود هستند؟ “منافع” آنها چیست؟ ایا منافع آنان با منافع اپوزیسیون جمهوری اسلامی یکسان است؟ در گام چهارم ، به تاریخ قرن بیستم ایران نگریسته و مواردی از پرداخت پول توسط دولت های خارجی را ذکر خواهیم کرد تا معنای “منافع” ای که این دولت ها در قبال پرداخت پول تعقیب می کنند، روشن گردد. به تعبیر دیگر، پرداخت پول به ایرانیان در برابر گرفتن چه نوع “امتیازات” و “مداخلاتی”است؟ در گام پنجم ،به مجاز یا ممنوعیت پول گرفتن سیاستمداران آمریکایی از دولت های خارجی پرداخته خواهد شد. در گام ششم ، با توجه به چند مقاله ی گذشته درباره ی سرنگونی جمهوری اسلامی و رویکرد “اپوزیسیون همسو” به نیروی سرنگون کننده ی رژیم، این نتیجه را خواهیم گرفت که نیازی به پول گرفتن از دولت های خارجی وجود ندارد.

دوم- دلیل مشروع بودن پول گرفتن : تا حدی که من اطلاع دارم، مهمترین توجیه برای مشروع سازی اخذ پول از دولت های بیگانه توسط اپوزیسیون به شرح زیر است. اینها از این مقدمه که ایرانیان مقیم خارج از مدارس دولتی، دانشگاه های دولتی، درمانگاه های دولتی و مالیات منفی استفاده می کنند، این مدعا را استنتاج می کنند که پول گرفتن اپوزیسیون از دولت های بیگانه در ردیف همان مقوله هاست و لذا مشروع است. به تعبیر صریح تر، دولت های خارجی باید به اپوزیسیون پول بدهند و اپوزیسیون هم باید این پول را بپذیرد، چون ایرانیان مقیم از خدمات اجتماعی استفاده می کنند.

این استدلال عقیم است. از این مقدمه که دانشجویان ایرانی در دانشگاه های دولتی آمریکا درس می خوانند، یا از بیمه های اجتماعی استفاده می کنند، نمی توان نتیجه گرفت که اپوزیسیون جمهوری اسلامی که به دنبال سرنگونی این رژیم و جایگزین شدن به جای آن است، باید از دولت آمریکا یا اسرائیل پول بگیرد. معتقدان با دریافت پول از دولت های خارجی، باید دلایل قوی تری برای مدعای خود عرضه نمایند.

همان گونه که گفته شد،این نوع خدمات اجتماعی حداقلی- که در آمریکا نسبت به اروپا و کانادا بسیار ناچیز است و خدمات اجتماعی اروپایی و کانادایی را جمهوری خواهان آمریکا، سوسیالیستی و کمونیستی قلمداد کرده و خود اوباما را هم دارای ایده ها و طرح های سوسیالیستی معرفی می کنند- محصول مالیات خود مردم است. یعنی دولت آمریکا بخش اندکی از مالیات مردم را هزینه ی این نوع امور می کند(بخش اعظم آن صرف سیاست های میلیتاریستی می شود). اما اپوزیسیون سرنگون ساز جمهوری اسلامی که برای سرنگون کردن رژیم جبار “استبداد دینی” به دولت آمریکا یا دیگر دولت های غربی مالیات نمی پردازد، بلکه فقط و فقط می خواهد از این دولت ها دلار و یورو و دینار و شکل[واحد پول اسراییل] دریافت کند.

سوم- برچسب زنی خودشکن : دومین توجیه پول گرفتن اپوزیسیون از دولت های خارجی، در واقع از طریق منکوب کردن منتقدان صورت می گیرد. منتقدان پول گرفتن از دولت های خارجی، “اتهام زن” قلمداد می شوند. اما منتقدان پول گرفتن از دولت های بیگانه چه اتهامی زده یا می زنند؟ ابتدأ تکلیف اتهام زنی را روشن سازیم که چیست؟

1-3- اگر فرد یا گروهی بدون ارائه ی سند متهم به دریافت پول از دولتی خارجی شود، این کنش اتهام زنی نارواست.

2-3- اگر فرد یا گروهی بدون ارئه ی شواهد و قرائن متهم شود که از دولتی خارجی درخواست پول کرده است، این کنش هم اتهام زنی نارواست.

3-3- اما اگر گفته شود که برخی افراد یا گروه ها از دریافت پول از دولت های خارجی دفاع می کنند(نظر و ادله شان هم ذکر گردد)، سپس این دیدگاه نقد شود، این اتهام زنی نیست. نقد و گفت و گو پیرامون یک دیدگاه و مطالبه است.

در توجیه دوم دلار/یورو/دینار/شکل گیری، نه تنها منتقدان به “اتهام زنی” متهم می شوند، بلکه برای منکوب کردن آنان، انواع برچسب ها نثارشان می شود تا سکوت اختیار کنند و دیدگاه ناقدانه ی خود را مطرح نسازند. موجه سازان دریافت پول، مخالفان دریافت پول توسط اپوزیسیون از دولت های بیگانه را،ضد امپریالیست، ضد غرب، اقتدارگرا، اسلام گرا،مارکسیست، متنفر از دولت های اروپایی و آمریکایی،ترسو، سازنده ی لولوی امپریالیسم، اعضای کمپ حسین شریعتمداری و علی خامنه ای و برخوردار از منابع مالی دولت های غربی قلمداد می کنند. البته این همه برچسب و تهمت را هم اتهام زنی به شمار نمی آورند. به عنوان نمونه به جملات زیر بنگرید:

“یک تابو را که توسط دول اقتدارگرا و نیروهای ضد غربی/ضد امپریالیست (برای محدود کردن صدای مخالفان خود) ساخته و پرداخته شده بشکند… اتهامی که افراد و گروه‌های ضد امپریالیست از طیف اسلامگرایان تا مارکسیست‌ها و از مخالفان سیاست خارجی امریکا تا منتقدان دول غربی…می زنند… اتهام زنندگان توجه ندارند… اتهام زنندگان و مخالفان هر گونه تامین بودجه توسط دولت‌ها برای مبارزه با دیکتاتوری و سانسور و محروم کردن افراد از آموزش توجه ندارند…منتقدان دولت ایالات متحده یا دول اروپایی را با حکومت جمهوری اسلامی اشتباه گرفته‌اند که پشت سر هر گونه تخصیص بودجه شان نوعی هدف تبلیغات سیاسی خوابیده است و تنها به وفاداران به سیاست‌های خود دلارهای نفتی می پردازند…از منظر اتهام زنندگان ، اگر دولت ایران با صادرات نفت و گاز یا مواد معدنی به دلار یا یوروی شهروندان غربی دسترسی پیدا کند در قالب تجارت بین المللی عمل کرده و بر آن اشکالی نیست…اگر گروهی از افراد از دول اروپایی و امریکایی (به هر دلیل) نفرت یا انتقاد دارند از پول مالیات شهروندان آنها که نباید نفرت داشته باشند… لولویی به نام امپریالیسم توسط مارکسیست‌ها و اسلامگرایان (پیروان هر دو مکتب اکثرا اقتدارگرا بوده‌اند) برای سرکوب مخالفان ساخته و پرداخته شده است. در دنیای واقعی پدیده‌ای به نام “استکبار” یا “امپریالیسم” یا “بیگانه” که به یک یا چند ملت یا کشور خاص تعلق داشته باشد وجود خارجی ندارد… ضد امپریالیست‌های ایرانی متوجه نیستند…آن دسته از اتهام زنندگانی که در داخل ایران هستند… کسانی که در خارج کشور به جمع این اتهام زنندگان می پیوندند متوجه نیستند در این موضوع در کمپ حسین شریعتمداری و علی خامنه‌ای قرار گرفته‌اند و در ارکستر آنها می نوازند….تابویی برای ضد امپریالیست‌ها باقی نخواهد ماند تا بر اساس آن به اتهام زنی بپردازند … ضد امپریالیست‌های اسلامگرا و مارکسیست ایرانی که در اروپا و امریکا زندگی می کنند بدون استثنا از منابع مالی دولتی برخوردار شده یا می شوند “.

این احکام، دلیل به شمار نمی رود تا پول گرفتن اپوزیسیون از دولت های خارجی را مشروع سازد، بلکه بدترین نوع تهمت زنی است که منتقدان پول گرفتن از دولت های خارجی را قرار گرفته در کمپ حسین شریعتمداری و علی خامنه ای قلمداد کرده و نکته ی مهمتر اینکه این نوع مدعیات(جاسوسی، پول گرفتن، تحریم های فلج کننده، بمباران ایران و کشته شدن ده ها هزار تن و…) را “جامعه شناسی” قلمداد می کند. این رویکرد(تهمت زنی محکوم کننده ی اتهام زنی)، خود ویرانگر (self-destruction) است.

چهارم- نیاز موجه ساز پول گرفتن: نوع دیگری از موجه سازی پول گرفتن از دولت آمریکا برساخته شده، که متکی بر نیاز است. خلاصه ی آنچه نوشته به شرح زیر است:

ما حتی برای فعالیت یک ماه هم پول نداریم. جمهوری اسلامی راه های حمایت مالی مردم داخل کشور از اپوزیسیون خارج کشور را بسته است. جنبش سبز و اپوزیسیون سکولار به طور جدی نیازمند کمک مالی دولت های غربی- بخصوص دولت آمریکا- است. اپوزیسیون باید از دولت های غربی پول می گرفت تا بشدت تحت فشار نباشد، اما متأسفانه نگرفت. ما از شما[دولت های اروپایی و آمریکا] می خواهیم که به اپوزیسیون پول بدهید. شما اصرار کنید، ما قبول کرده و پول شما را دریافت می کنیم. منتها اشکال سیستم شما این است که به دلیل شفافیت- یا وجود دیوانگانی که ویکی لیکی را منتشر می سازند- اطلاعات پول گرفتن سریع لو می رود.

باید فکری برای این موضوع بکنید. پول دادن علنی یا افشا شده به اپوزیسیون نقض غرض است.

پنجم- پول گرفتن برای چه : فرض کنیم که معتقدان به پول گرفتن از دولت های غربی با دلایل قوی این عمل را مشروع ساخته اند. اما مدافعان پول گرفتن از دولت های غربی و دولت آمریکا، روشن نکرده اند که هدف از پول گرفتن چیست؟ یعنی قرار است با این دلار/یوروها چه کاری صورت گیرد؟ احتمالات زیر را در نظر بگیرید:

1-5- آیا هدف تشکیل یک سازمان چریکی مسلح در ایران و جنگ با رژیم جهت سرنگونی جمهوری اسلامی است؟ یعنی تمامی دلارهای دریافتی هزینه ی ساختن تشکل سیاسی، خرید اسلحه و جنگ با جمهوری اسلامی خواهد شد؟ تا حدی که من اطلاع دارم، سازمان مجاهدین خلق یکی از گروه هایی است که در این راستا عمل کرده است. به گفته ی مسعود رجوی، آنان فقط در یک سال پس از سی خرداد 1360 “ دو هزار تن ” را در ایران ترور کردند و کشتند. وقتی از صدام حسین پول و امکانات گرفتند، در کنار ارتش صدام با ایران جنگیدند و باز هم به گزارش خود سازمان مجاهدین در آن نبردها “ ده ها هزار تن ” از نظامیان ایران را کشتند. پس سازمان مجاهدین خلق در عمل نشان داده است که دلار و یورو و دینار را چگونه صرف سرنگونی جمهوری اسلامی می سازد. در مورد ترور دانشمندان هسته ای ایران نیز تاکنون حداقل چندین منبع آن را طرح موساد دانسته که توسط سازمان مجاهدین خلق عملی شده است.

ریچارد سیلور استین، کارشناس امنیتی آمریکائی در گفت و گو با “پایگاه خبری حقوق انسانی و اولیه بشر” می گوید بنا بر اطلاعات موثق سرویس اطلاعاتی موساد با بهره گیری از عوامل مجاهدین خلق پادگان سپاه پاسداران را در ملارد که محل نگهداری موشکهای شهاب سه بوده را منفجر کرده است[1]. ریچارد سیلوراستاین، روزنامه‌نگار یهودی آمریکایی به نقل از یک منبع اسرائیلی که وی را دارای سابقه ی سیاسی و نظامی معرفی کرده، نوشته است که ترور مصطفی احمدی روشن در 21/10/1390، کار مشترک موساد و سازمان مجاهدین خلق است[2].

ولی سوابق اکثر مدافعان کنونی پول گرفتن از دولت های خارجی و سن آنان، نشان دهنده ی آن است که چنین اهدافی را تعقیب نمی کنند. یعنی به دنبال تشکیل سازمان چریکی و جنگ علیه رژیم برای سرنگونی آن در داخل ایران نیستند. اگر چه وقتی در پشت تلویزیون بی بی سی در حضور میلیون ها بیننده در توجیه پول گرفتن از دولت های بیگانه حرف می زنند، می گویند:

” امینی و مدنی و بختیار توانستند یک پولی بگیرند و این امکانات را در اختیار جنبشی که به آن معتقد بودند قرار بدهند “.

2-5- آیا هدف درست کردن یک یا چند وبسایت سیاسی جدید است؟ خوب ده ها وبسایت سیاسی اینک وجود دارد و با کثرت وبسایت ها، هیچ کس برای نشر نظراتش مشکلی ندارد. فیس بوک هم فضای مجانی دیگری است که فرصت خوبی برای گفت و گو فراهم آورده است.

3-5- آیا هدف به راه انداختن تلویزیون با بودجه ی دولت های غربی- بخصوص دولت آمریکا است؟ برخی از این مدعا دفاع کرده و گفته اند این نگاه که پول گرفتن از دولت آمریکا “وابستگی” ایجاد می کند، محصول نگاه “توطئه بینانه” و بینش نادرست از مفهوم “استقلال” است. باید نگاه را به “استقلال” و “وابستگی” و “منافع دولت های غربی” عوض کرد تا پول گرفتن مشروع شود. در پشت تلویزیون بی بی سی و در حضور میلیون ها بیننده، در ادامه می گویند:

“باید نیروی روشنفکر و آگاه جامعه کار بکند و این ذهنیت[وابستگی] را عوض بکند…اگر ما یک تلویزیون در خارج کشور داشتیم، اینها برنده نمی شدند. چرا نداشتیم؟ همین دیدگاه [استقلال]است، نمی گذاشت.[به جای این دیدگاه باید] بگوید اشکالی ندارد آمریکا فراهم می کند این تلویزیون را…[اما متأسفانه به جای آن می گویند] نکند یک دولت خارجی یک تلویزیون به ما بدهد، ما وابسته بشویم. حتماً یک چیزی از ما می خواهد که می خواهد یک تلویزیون به ما بدهد. چه چیزی از ما می خواهد؟…این ذهنیت نمی گذارد”.

 اگر هدف از پول گرفتن از دولت های غربی و دولت آمریکا به راه انداختن یک تلویزیون باشد، در حال حاضر تلویزیون های بی بی سی،آمریکا و ده ها تلویزیون دیگر در حال کارند و بعید است بتوان تلویزیونی در حد بی بی سی و آمریکا راه انداخت. اتفاقاً همان ها که از پول گرفتن از دولت آمریکا و دولت های غربی دفاع کرده اند، این سخنان را در تلویزیون فارسی بی بی سی و دیگر تلویزیون های فارسی زبان بیان کرده اند. صریح ترین و شفاف ترین نوشته درباره ی این مدعا که جمهوری اسلامی مرتکب “ جنایات جنگی ” و “ جنایت علیه بشریت ” شده، “ دولت یاغی ” است و در نتیجه باید ایران مانند لیبی بمباران شود را در سایت فارسی بی.بی.سی منتشر کرده اند. پس مشکلی برای طرح آزادانه ی این نوع مدعیات در رسانه های پر بیننده وجود ندارد.

4-5- آیا هدف تأمین هزینه ی زندگی در مغرب زمین است؟ در این صورت این امر چه ارتباطی با سرنگونی جمهوری اسلامی دارد؟ ممکن است برخی با طرح این مدعا به دنبال پول گرفتن و زندگی کردن باشند، اما این امر هیچ کمکی به سرنگونی جمهوری اسلامی نمی کند.

من اگر بگویم که دولت اسرائیل به تصویب شورای حقوق بشر سازمان ملل مرتکب “جنایات جنگی” شده و دولتی است که مطابق مصوبه ی شورای امنیت سازمان ملل، “دولت اشغالگر” است، در هیچ یک از بنیادهای دسته راستی شغلی به من نمی دهند، در دانشگاه اگر به صورت حق التدریسی در حال کار باشم، نه تنها استخدام نشده، بلکه ممکن است سال بعد قراردادم تمدید نشود، اگر از بورس های ویژه استفاده می کنم، دیگر این نوع بورس ها را به من نخواهند داد، تمامی راه های پیشرفت ام مسدود خواهد شد. به همین دلیل در این خصوص حرف نمی زنم. اما این امر چه ارتباطی با سرنگونی جمهوری اسلامی دارد؟ مسأله، مسأله ی تأمین زندگی شخصی است، نه سرنگونی جمهوری اسلامی. مدعای دفاع از حقوق بشر و “شهروندی جهانی” نیز مدعایی بی بنیان است وقتی به دلیل منافع شخصی چشم بر این واقعیت های تلخ بسته می شود.

ششم- منافع دولت های غربی : وظیفه ی هر دولتی در سطح بین المللی، تأمین “ منافع ملی ” کشور خویش است. “منافع” ثابت و صلب نیستند و در طی زمان تغییر می کنند. اما هدف تأمین منافع است. اوباما در زمان تهاجم نظامی به لیبی در یک سخنرانی چندین بار تکرار کرد که ما فقط و فقط در جاهایی دخالت نظامی می کنیم که “ ارزش هایمان ” با “ منافع مان ” هماهنگ و سازگار باشد. به همین دلیل در عربستان سعودی و بحرین و ده جای دیگر دخالت نمی کنند.البته که آرزو و هدف ما این است که تمامی نظام های استبدادی ناقض حقوق بشر فروپاشند و نظام های دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر جایگزین آنها شوند. اما دولت ها براساس منافع ملی کار می کنند.

دولت های غربی- از جمله دولت آمریکا- محض رضای خدا به کسی پول نمی دهند. برای تأمین “منافع” شان به مخالفان دیگر رژیم ها پول می دهند. به عنوان مثال، آیا اگر مخالفان رژیم عربستان سعودی به دولت آمریکا رجوع کنند و بگویند به ما پول بدهید تا این دولت را سرنگون سازیم، آیا دولت آمریکا به آنها پول خواهد داد؟ آیا اگر فلسطینیان به دولت آمریکا بگویند به ما پول بدهید تا با دولت اسرائیل مبارزه کنیم، آیا دولت آمریکا به دلیل ارزش های اخلاقی و حقوق بشر به افرادی که سرزمین شان اشغال شده و از همه ی حقوق اساسی شان محروم شده اند، پول پرداخت خواهد کرد؟ یا حق عضویت اش به سازمان یونسکو را هم به دلیل به عضویت درآوردن دولت فلسطین قطع کرد؟

دولت؛ کلیسا و مسجد و کنیسه و انجمن خیریه نیست. به طور طبیعی هر دولتی به دنبال منافع است. پرسش این است: “ منافع ” دولت های غربی و دولت اسرائیل در ایران و در نزاع با جمهوری اسلامی چیست؟ آیا “ منافع ” دولت های غربی به رهبری دولت آمریکا و دولت اسرائیل با منافع “ اپوزیسیون ملی ایران ” یکسان است؟

مدافعان پول گرفتن اپوزیسیون از دولت های بیگانه(آمریکا، اروپا، اسرائیل، اعراب) در گام اول باید نشان دهند که “ منافع ” این دولت ها در ایران چیست؟ در گام بعد باید نشان دهند که “ منافع ” این دولت ها با “ منافع ” اپوزیسیون ملی سازگار است یا همخوانی دارد. فرض کنید که منافع دولتی از طریق تضعیف شدید ایران- نه جمهوری اسلامی- و تجزیه ی کشور تأمین می شود. آیا منافع اپوزیسیون ملی ایران با منافع چنین دولت هایی نیز سازگار و همسو است؟ برخی دولت ها دانشمندان هسته ای ایران را ترور می کنند، آیا منافع “اپوزیسیون همسو” و منافع این گونه دولت ها در این خصوص یکسان است؟

هفتم- آموزگار تاریخ: تاریخ بهترین آموزگار است. باید از آن درس گرفت و خطاهای تاریخی را تکرار نکرد. چند مثال تاریخی معنای “ منافع دولت های خارجی ” در برابر پولی که می پردازند را روشن تر می سازد:

1-7- پول دادن برای تصویب قرارداد 1919: گروه سه نفری وثوق الدوله(نخست وزیر)، صارم الدوله(وزیر داخله) و فیروزمیرزا نصرت الدوله(وزیر امورخارجه)؛ بابت امضای قرارداد 1919 از بریتانیا تقاضای پانصد هزار تومان رشوه کردند. در نهایت پس از چک و چانه ی فراوان،کاکس به گروه سه نفری قبولاند که مبلغ را به چهارصد هزارتومان(131000 لیره) تقلیل بدهند و مراتب را به کرزن[وزیرخارجه ی بریتانیا] چنین اطلاع داد:” وثوق چندان سماجت نکرد…دو تای دیگر بودند که جانم را به لب رساندند “[3].

بریتانیا سیاستمداران ایرانی را با پول می خرید.البته پرداخت پول محض رضای خدا نبود، بلکه برای تأمین منافع انگلستان بود. کرزن به ساکس گفته بود که چگونه مسأله ی قرارداد 1919 را حل خواهد کرد:” پول نقد قضیه را فیصله می دهد “. سردار ظفر- ایلخان بختیاری- از مدتی قبل تا پایان جنگ ماهی 1500 تومان دریافت داشته بود:“به شرط آنکه رئیس ایل بماند و از هر جهت به میل ما رفتار کند ” مقرری ماهانه ای به مبلغ 6000 تومان هم برای فرمانفرما معین شده بود-“مادام که حاکم فارس و دوست ما باقی بماند “. مستمری های مشابهی به دیگران، از جمله قوام الملک، رئیس طایفه ی خمسه، پرداخت می شد”…در ژانویه ی 1919 رابرت سسیل در جلسه ی کمیته ی شرقی پیشنهاد کرده بود که به وزیر مختار بریتانیا در تهران اجازه داده شود “ به کسانی که ارزش رشوه دارند رشوه بپردازد “[4].

وزیر خارجه ی بریتانیا- کرزن- به احمد شاه تضمین مکتوب داده بود که:“…اعلیحضرت همایونی سلطان احمدشاه و جانشینان ایشان مادام که بروفق سیاست و صواب دید ما عمل کنند از حمایت دوستانه ی دولت بریتانیا بهره مند خواهند شد”[5].

بریتانیا احمد شاه را هم خریده بود و هر کس را که می خواست نخست وزیر ایران می کرد. به طور طبیعی نخست وزیرانی را بر می گزید که “منافع” آن دولت را تأمین کنند.

2-7- پول دادن به رضا شاه برای دادن امتیاز نفت به بریتانیا و آمریکا: در سال 1930 بریتانیا به دنبال آن بود تا قرارداد امتیاز نفت را برای ده ها سال دیگر تمدید کند. این کار “منافع” بسیاری نصیب انگلستان می کرد. بریتانیا حاضر به پرداخت پول بود. رضاشاه نیز موافق همین عمل شد. چارلز سی. هارت، وزیر مختار آمریکا در ایران پس از صحبت با مسئولان شرکت نفت انگلیس و ایران نوشت:

“آقای جکس در ارتباط با این شایعه که شاه(با توجه به اینکه مجلس آلت دستی بیش نیست) حاضر است در قبال دریافت پنج میلیون لیره امتیاز شرکت را تمدید کند، گفت که تردیدی ندارد که اعلیحضرت در قبال دریافت چنین مبلغی با کمال میل این کار را انجام خواهد داد”[6].

در مارس 1930 مکس ام. دیکسن- نماینده ی آمریکایی شرکت نفت باند و شئر- با هدف کسب امتیاز نفت در پنج استان شمالی وارد تهران می شود. دیکسن داستان مذاکرات با تیمورتاش را برای هارت تعریف کرده و هارت می نویسد:

“وقتی از او پرسیدم که آیا مقامات ایرانی هیچ ابایی از طرح مسأله ی پرداخت پول برای کسب امتیاز نداشتند، گفت که خیر”[7].

به نوشته ی هارت، سهم ایران از نفت رابطه ی معکوسی با میزان رشوه ی پرداختی داشت. هر چه پول پرداختی(رشوه) بیشتر باشد، سهم ایران کمتر و منافع آمریکا بیشتر خواهد شد. اگر 50 هزار دلار پرداخت کند، سهم ایران 8 درصد کل نفت خام خواهد شد. اگر 100 هزار دلار پرداخت کند، سهم ایران 5 درصد کل نفت خام خواهد شد. دیکسن به هارت می گوید:

“احتمالاً کار را با همان 50 هزار دلار تمام خواهد کرد، و تلاش می کند امتیازی 90 ساله از ایران بگیرد…اگر همه چیز وفق مراد پیش برود و نفتی پیدا شود، باید مبلغ 100 هزار لیره دیگر هم، ظاهراً به همان شیوه فوق الذکر بپردازد”[8].

هارت پس از گفت و گوی دیگری با دیکسن توضیح می دهد که چگونه پولی(رشوه) که بابت تأمین “منافع آمریکا” توسط رضاشاه،تیمورتاش،دیبا و فروغی دریافت می شود، میانشان توزیع می شود:

“آقای دیکسن گفت که دیبا، یکی از مقامات دربار، به او گفته است که در تمام معاملات این چنینی سهم شاه و تیمورتاش مساوی است و دیبا سهم خود را از تیمورتاش می گیرد”[9].

رئیس کل شرکت نفت انگلیس و ایران نیز وقتی می خواست قرارداد را به مدت طولانی تمدید کند تا “ منافع انگلستان ” به زیان منافع مردم ایران تأمین شود، باید پول به سیاستمداران پرداخت می کرد. هارت مذاکرات سر جان کدمن- مدیر عامل شرکت نفت انگلیس و ایران با رضاشاه و تیمورتاش را به خوبی بازگو کرده است. در بخشی از آن آمده است:

“سرجان[کدمن] در شرفیابی نزد شاه که تیمورتاش هم در آن حضور داشته پیشنهاد پرداخت 5 میلیون لیره نقد بابت تمدید امتیاز شرکت به مدت 30 سال را مطرح ساخته و گفته است که اگر پنج استان شمالی نیز در این امتیاز گنجانده شوند مبلغ را به 8 میلیون لیره خواهد رساند. طبق این گزارش، وزیر دربار گفت…یک شرکت آمریکایی حاضر است برای کسب چنین امتیازی پس از انقضای امتیاز شرکت نفت انگلیس و ایران 100 میلیون دلار بپردازد”[10].

تقی زاده می گوید که رضا شاه اول زیر بار تمدید قرارداد نرفت. می گفت:

” ما سال های سال لعنت کرده ایم به آنهایی که آن امتیاز اولی را منعقد کرده اند، حالا می خواهید که مدتهای دیگر هم به ما لعنت بکنند “[11].

رضاشاه پس از دیدار با سرجان کدمن و توافق میزان رشوه، بالاخره دستور تمدید را صادر کرد. تقی زاده می گوید هیچ کس دلیل آن را نمی داند:

“بعد از آن جلسه را خدا می داند، من نمی دانم. هیچ کس هم نمی داند چه واقع شد …بالاخره راضی شد. خدا بیامرزد داور را. گفت این دیگر خیلی بد شد. احساس می کرد که همیشه باعث بدنامی و هیاهو می شود و به ما لعن می کنند . آخر بنا شد که همین طور حاضر بشود و امضا بکنند. من خیلی خیلی متأثر شدم. به حد افراط متأثر شدم. گفتم چه باید کرد؟ آدم نمی دانست. من می گفتم نمی کنم، وزیر مالیه بودم، البته فرقی در امضا کننده نبود. هیچ در آدمش یک ذره و به قدر خردلی فرق نمی کرد. هرکس را شاه می گفت- داور بکند یا کس دیگر- او امضا می کرد. ما خیلی ناراضی شدیم. آخر یک شبی امضا شد. قلم طلا حاضر کرده بودند. بعد آن را با یک کاغذی به من فرستادند. من هم کاغذی نوشتم و قلم را فرستادم به رضا شاه و گفتم پیش خودتان باشد. در واقع معنی اش این بود که شما این کار را کرده اید. ولی او نفهمید. به من هم هی می گفت دلگیر نباشید، بد نشد “[12].

آری بد نشد، منافع بریتانیا از جیب ملت ایران تأمین شد و در برابر رضاشاه پولی دریافت کرد. مردم ایران از گرسنگی می مردند و اموالشان را بریتانیا به یغما می برد، رضاشاه هم پول مشروع- به گفته ی مدعیان- دریافت می کرد.

3-7- پول دادن برای نخست وزیر کردن علی امینی: در 30 مهر 1356 روزنامه ی کیهان با تیتر بزرگ در صفحه ی اول خود نوشت:

” توطئه ی آمریکا برای مداخله در ایران فاش شد “. تیتر دوم به حروف قرمز این بود:” علی امینی در برابر 35 میلیون دلار وام آمریکا به نخست وزیری رسید “.

این برنامه را شاه تدارک دیده بود. راست و دروغ آن با شاه است. شاه در 12 آبان 1356 به پرسش های آرنو دو بورسگراو- سردبیر نیوزویک- پاسخ گفت. سردبیر نیوزویک از شاه پرسید:

“دو هفته پیش دولت ایران یک گزارش خبری منتشر کرد و طی آن اعلام داشت که پرزیدنت کندی از پرداخت یک وام 35 میلیون دلاری برای انتصاب علی امینی به نخست وزیری استفاده کرده و شما را تحت فشار گذارده بود. اولاً آیا این گزارش صحت داشته است؟ و دوم اینکه آیا می خواستید بگویید اشخاصی که در خانه های شیشه ای زندگی می کنند نبایستی سنگ پرانی کنند؟”.

شاه در پاسخ می گوید:

“این مربوط به تاریخ گذشته است ولی صحت دارد. فرضیه ی شما نیز صحیح است. من خیلی بیش تر می توانم در این مورد صحبت کنم ولی نخواهم کرد”[13].

اگر محمد رضا شاه پهلوی راست گفته باشد، معنای آن این است که دولت آمریکا در برابر پرداخت وام به ایران نخست وزیر تعیین می کرد.یعنی شاه آن قدر به دولت آمریکا وابسته بود که هرچه آنها دستور می دادند، عمل می کرد. شاه در کتاب پاسخ به تاریخ توضیحات دیگری در این زمینه افزوده که کار را خراب تر کرده است. می گوید:

” آمریکایی ها می خواستند که دولت شریف امامی برود و آدم خودشان به جای او نخست وزیر بشود . این شخص علی امینی بود. در مواقعی فشار آمریکایی ها بر من آن قدر زیاد بود که نمی توانستم مقاومت کنم . خصوصاً بعد از روی کار آمدن جان کندی. هیچ گاه بر ضد من نبود. من او را یک دوست می دانستم، هر چند که ارتباط زیادی با هم نداشتیم. من به خوبی نخستین ملاقاتم با کندی ها را در کاخ سفید به یاد دارم. ژاکلین کندی درباره ی برق حیرت انگیز چشم های امینی سخن می گفت و این که چقدر امیدوار است که من او را نخست وزیر کنم. سرانجام امینی را منصوب کردم. شایع بود که آمریکایی ها برای تشویق من 35 میلیون دلار پیشنهاد کردند. این شایعه یکسره بی اساس است؛ زیرا امینی بود که پس از انتصاب به نخست وزیری این رقم را از ایالات متحد دریافت کرد”[14].

البته دولت آمریکا به شخص امینی پول نداد، بلکه به گفته ی محمد رضاشاه پهلوی، پرداخت وام به ایران را منوط به نخست وزیری امینی کرد.به گفته ی آنها دولت آمریکا احساس می کرد که امینی بهتر می توانست اصلاحات مد نظر آنان را پیش برد.

4-7- دریافت پول برای تروریسم و انفجار: ایرج کشکولی از رهبران رنجبران درباره ی ملاقات خود با مأمورین اداره ی استخبارات عراق گفته است:

“عراقی ها اول می روند روی کارهای تروریستی. مثلاً انفجار لوله های نفت و دکل های برق یا انفجار در خط آهن. او می خواست بداند ما چه امکاناتی در این زمینه داریم…از من پرسید خوب رفقا چه خواستی دارید؟ گفتم برای جنگ با جمهوری اسلامی به اسلحه احتیاج داریم و به کمک مالی دولت عراق نیز نیازمندیم…پیش از خداحافظی هم پاکتی به دست من دادند…پاکت را باز کردم 20 هزار دلار آمریکایی در پاکت بود. نکته ی ظریف آن که دلارها در باندول بانک ملی عربستان پیچیده شده بود”[15].

فیلم های دیدارهای مسعود رجوی و رهبران سازمان مجاهدین خلق با صدام حسین و مسئولین امنیتی و جاسوسی عراق- و مذاکراتشان- منتشر شده است. آن فیلم ها را ببینید. آن مذاکرات را بخوانید. در برابر پرداخت پول و امکانات چه “منافعی” را دنبال می کردند؟

هشتم- قبله ی آمریکا: وضعیت پول گرفتن از دولت های خارجی در قبله گاه آمریکا چگونه است؟ آیا اپوزیسیون حکومت آمریکا مجاز به دریافت پول از دولت های خارجی است؟ احزاب آمریکا در انتخابات حق ندارند از هیچ دولت خارجی پول دریافت کنند[16]. اگر دنیا تغییر کرده و مفهوم استقلال تا حد پول گرفتن و جاسوسی کردن بسط یافته، چرا این دو عمل در آمریکا جرم است؟ چرا دولت آمریکا این قوانین را تغییر نمی دهد و پول گرفتن سیاستمداران از دولت های خارجی و جاسوسی کردن برای دولت های بیگانه را مجاز نمی کند؟ چرا دولت آمریکا در قانون اساسی اش نوشته است که هر شهروند آمریکایی که دولتی خارجی را به حمله ی نظامی به آمریکا دعوت کند یا با مهاجمان همکاری کند، عمل اش “ خیانت ” به کشور به شمار می رود؟ چرا این قوانین را تغییر نمی دهند و نمی نویسند که دعوت به بمباران آمریکا دفاع از حقوق بشر و بشر دوستی است؟ آیا دولت آمریکا در کشورهای مختلف مرتکب “جنایات جنگی” نشده و به همین دلیل نیست که به عضویت دیوان بین المللی کیفری در نمی آید؟

پس از توفان کاترینا همه به کمک مردم آسیب دیده شتافتند. عده ی زیادی- از جمله بوش پدر و بیل کلینتون- شماره حساب بانکی برای کمک به آسیب دیدگان گشودند. همه ی پول هایی که به این شماره حساب ها واریز می شد، مستقیماً به مردم پرداخت شد. بنیاد علوی، به عنوان یک بنیاد غیر انتفاعی آمریکایی- هر چند که در زمان شاه با بودجه ی دولت ایران درست شد- نیز مبالغی به شماره حساب بنیاد بیل کلینتون واریز کرد[17]. وقتی خانم هیلاری کلینتون به عنوان وزیر امور خارجه ی دولت اوباما قرار شد از مجلس رأی اعتماد بگیرد، محافظه کاران این امر را علیه او مطرح ساختند که همسرش از دولتی خارجی- یعنی بنیاد علوی که متهم است با دولت ایران ارتباط دارد و اینک تماماً تحت کنترل اف بی آی قرار دارد - پول گرفته است. البته آن مسأله با توضیحات حل شد. اما موضوع این است که حکومت آمریکا و مردم اش نمی پذیرند که سیاستمدارانشان از دولتی خارجی پول بگیرند[18].

از سوی دیگر،آیا یک شهروند آمریکایی که مثلاً در کالیفرنیا به دنیا آمده و از مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها و مالیات منفی استفاده کرده است می تواند به دولت آمریکا بگوید که شما باید به من پول بدهید تا دولت مکزیک یا عربستان سعودی را سرنگون سازم؟ آیا از نظر دولت آمریکا این منطق موجهی است که چون شما از امکانات دولتی استفاده کرده اید حق دارید برای سرنگونی دولتی خارجی از من تقاضای پول کنید؟

نهم- نتیجه: در مقاله ی “ مسأله ی پایان دادن به استبداد ” نشان داده شد که اپوزیسیون سرنگون خواه مقیم خارج جز حرف زدن حاضر به انجام کار دیگری برای سرنگونی رژیم نبوده و حاضر نیست به ایران رفته و جمهوری اسلامی را سرنگون سازد[19]. در مقاله ی “ ناتوانی مردم ایران در سرنگونی جمهوری اسلامی ” نشان داده شد که این گروه مردم ایران را همچون کودکان نابالغ و زنان ضعیفه به شمار می آورند[20]. در مقاله ی “ سرنگونی رژیم وسیله را توجیه می کند ” نشان داده شد که اپوزیسیون سرنگون خواه براساس دو مقدمه ی یادشده، خواهان تحریم های فلج کننده و تهاجم نظامی به ایران(مشابه لیبی) است تا بدین وسیله جمهوری اسلامی سرنگون شود[21].

اینک پرسش کلیدی این است:

اگر قرار نیست اپوزیسیون سرنگون خواه مقیم خارج به ایران رفته و جمهوری اسلامی را سرنگون سازد،

اگر به گفته ی این گروه مردم ایران “ ناتوان ” از سرنگونی رژیم هستند،

اگر مسئولیت سرنگونی جمهوری اسلامی با دولت های غربی به رهبری آمریکا- و همراهی اسرائیل- است و آنان این کار را خواهند کرد؛

پس تقاضای دلار/یورو/دینار/شکل و موجه سازی آن برای چیست؟

گروهی در چند سال اخیر ابتدأ تحریم های فلج کننده- که به مرگ ده ها و احتمالاً صدها هزار ایرانی می انجامد- را توجیه کردند. در گام بعد بمباران ایران را توجیه کردند. سومین گام این بود که پول گرفتن اپوزیسیون از دولت های بیگانه را عملی مشروع قلمداد کردند. چهارمین گام این بود که نوشتند جاسوسی نیز یک شغل همانند دیگر شغل هاست.

آری چه فرقی می کند که یک نفر در بیمارستان کار کند و در برابر نجات جان بیماران پولی دریافت کند، یا اینکه یک نفر اطلاعات به کلی سری کشورش را به دشمنان کشورش بفروشد و پولی دریافت کند؟ خدای را شاکریم که انقلاب ارتباطات این امکان را فراهم آورده است تا این نوع ایده ها آزادانه در منظر میلیون ها انسان قرار گیرد. از طرح آزاد و شفاف این نظرات باید خشنود بود. اما گویی برخی به دنبال “تغییر سرمشق/گفتمان” هستند.

وقتی در زمستان 1298 شایعه ی دریافت پول از بریتانیا برای تصویب قرارداد 1919 همه ی جامعه را فرا گرفت، وثوق الدوله در تیر ماه 1299 مجبور به استعفا شد. این عمل ننگین حتی نخست وزیر جدید(فتح الله اکبر سپهدار) و کابینه اش را هم که بریتانیا سر کار آورده بود، به اعتراض کشاند. در 9 آذر 1299، لنسلات الیفنت- سرپرست امور خاور نزدیک در وزارت خارجه ی بریتانیا- به وزیر خارجه ی کشورش- کرزن- می نویسد:

“وثوق الدوله بسیار مضطرب به دیدن من آمد. گفت سپهدار تلگرامی برایش فرستاده و گفته است به او خبر داده اند که که وی[وثوق] 150000 لیره[از انگلیسیها] گرفته است. وثوق الدوله جواب داده است که موضوع باید مربوط به تحویل اسلحه[توسط دولت بریتانیا] باشد و سپهدار باید برای کسب اطمینان جزئیات امر را از نصرت الدوله[که در آن زمان در پاریس بود] و صارم الدوله[که در اصفهان بود]بپرسد”[22].

الفنت به کرزن می نویسد که از این مبلغ 30 هزار لیره به صارم الدوله، 30 هزار لیره به نصرت الدوله و بقیه به وثوق پرداخت شده است. وزیر خارجه ی بریتانیا به وزیر مختار کشورش در تهران دستور می دهد که:

“به سپهدار بگویید مبلغ مورد بحث 130000 لیره است، نه 150000 یا 250000 لیره”[21].

گروه سه نفره که کاملاً در حال نابودی بود، به دولت بریتانیا پیشنهاد می کند تا برای نجات نوکرانش به بانک شاهنشاهی ایران دستور دهد که به دولت ایران بگوید در نتیجه ی نوسان در نرخ ارز، هنگام تسعیر 2 میلیون لیره ی پرداختی بریتانیا، معادل 130000 لیره از معادل تومان آن کاسته شده است[23]. وثوق الدوله و احمدشاه و رضاشاه هم نمی خواستند این امور برملا شود.

اما در چند سال اخیر برای برخی ارزش ها تغییر کرده است. در پشت تلویزیون بی بی سی به دولت های بیگانه می گویند به اپوزیسیون جمهوری اسلامی پول بدهید. در پشت تلویزیون بی بی سی می گویند کل مشکل از نظریه ی سنتی استقلال است که پول گرفتن از دولت های بیگانه را ناموجه جلوه می دهد. آن نظریه ی سنتی را باید عوض کرد تا پول گرفتن راحت شود. تقصیر روشنفکران تنزه طلب است که هنوز گرفتار افکار ضدامپریالیستی و غرب ستیزی و آمریکا ستیزی هستند.

یک نکته ی را من مطلقا نمی فهمم. کاش کسی دانش مرا اندکی افزایش می داد. تجویز پول گرفتن از دولت های خارجی، تجویز جاسوسی، تجویز تحریم های فلج کننده(نفت در برابر غذا) و تجویز بمباران ایران و سوریه، چه ارتباطی به علم جامعه شناسی دارد که جامعه شناسی قلمداد می شود؟ به تعبیر دیگر، برخی از گویندگان مدعی اند که این سخنان را به عنوان جامعه شناس و از منظر جامعه شناختی ایراد می کنند.

البته که مردم ایران برای “ نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر ” مبارزه می کنند، البته که مردم خواهان آنند که دولت/حکومت محصول آرای آنان و رضایت آنها باشد، البته که مردم باید آزاد باشند تا از طریق انتخاب زندگی خود را سامان بخشند و هر سبک زندگی خاصی را برگزینند. البته که جدایی نهاد دین از نهاد دولت یکی از پیش شرط های نظام دموکراتیک است.

اما چگونه می توان از این مقدمات دریافت دلار/یورو/دینار/شکل از دولت های بیگانه، جاسوسی برای آنها، و همسویی و همراهی با آنها علیه ایران را استنتاج کرد؟ ایران مساوی با جمهوری اسلامی نیست. “ اپوزیسیون ملی ” وارد هیچ طرحی نمی شود که به ایران و ایرانیان صدمه وارد آورد. مجازات جمهوری اسلامی مجاز و مشروع است، اما همکاری با کسانی که قصد نابودی ایران و مردمش را دارند، ناموجه است. از نخواستن جمهوری اسلامی نمی توان کشتن مردم ایران و صدمه زدن به آنان و ایران زمین را استنتاج کرد. مخفی شدن در پشت حقوق بشر چاره ساز نیست، برای این که هدف حقوق بشر، دفاع از حقوق اساسی مردم است، نه کشتن ده ها هزار تن از آنان برای سرنگونی، و پول گرفتن از دولت های مهاجم برای…

 

پاورقی ها:

1- رجوع شود به لینک:

2- رجوع شود به لینک:

3- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه ی حسن کامشاد، انتشارات نیلوفر، ص 64.

4- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص 62.

5- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص 63.

6- محمد قلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، براساس اسناد وزارت خارجه ی آمریکا، ترجمه ی مصطفی امیری، موسسه ی مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص 237.

7- محمد قلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، براساس اسناد وزارت خارجه ی آمریکا، ص 239.

8- محمد قلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، براساس اسناد وزارت خارجه ی آمریکا، صص 240- 239.

9- محمد قلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، براساس اسناد وزارت خارجه ی آمریکا، ص 241.

10- محمد قلی مجد، رضاشاه و بریتانیا، براساس اسناد وزارت خارجه ی آمریکا، ص 244.

11- زندگی طوفانی، خاطرات سید حسن تقی زاده، به کوشش ایرج افشار، انتشارات محمد علی علمی، ص 240.

12- زندگی طوفانی، خاطرات سید حسن تقی زاده، ص 241.

13- روزنامه ی کیهان، 17 آبان 1356. به نقل از:

ایرج امینی، بربال بحران، زندگی سیاسی علی امینی، نشر ماهی، ص 524.

14- Stein and Day , New York, 1980. P 22-23.

15- حمید شوکت، نگاهی از درون به جنبش چپ ایران، گفت و گو با ایرج کشکولی، نشر اختران، صص 337- 331.

16- رجوع شود به سایت بنیاد علوی که می گوید پول را برای آسیب دیدگان توفان کاترینا پرداخت کرده است:

17- رجوع شود به لینک:

18- رجوع شود به مقاله ی زیر که ضمن آن پول گرفتن بنیاد کلینتون از بنیاد علوی را به تندی نقد کرده است:

19- رجوع شود به لینک:

20- رجوع شود به لینک:

21- رجوع شود به لینک:

22- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص 73.

23- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص 74.

24- سیروس غنی، ایران برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ص 75.