مازیار رادمنش
به دنبال درگذشت آیت الله مشکینی رئیس بلامنازع مجلس خبرگان که در طول سالهای طولانی بدون هیچ مشکلی ریاست این مجلس را عهده دار بود، بحث در مورد ریاست بعدی مجلس بالا گرفت.
مازیار رادمنش
به دنبال درگذشت آیت الله مشکینی رئیس بلامنازع مجلس خبرگان که در طول سالهای طولانی بدون هیچ مشکلی ریاست این مجلس را عهده دار بود، بحث در مورد ریاست بعدی مجلس بالا گرفت. روابط عمومی مجلس خبرگان بلافاصله اعلام کرد که این مجلس برای تعیین رئیس جلسه اضطراری نخواهد داشت. این اعلام نظر گویای این نکته بود که کاندیداهای اولیه ریاست مجلس خبرگان، به ویژه هاشمی رفسنجانی و هاشمی شاهرودی چندان مطلوب رهبران کشور نبوده و نیستند، از سوی دیگر مصباح یزدی به عنوان نامزد تندروی راست های افراطی برای ریاست مجلس خبرگان، چنان با بخش وسیعی از سیاستمداران قدرتمند کشور، در تعارض و تضاد است که راست افراطی نمی تواند او را به ریاست خبرگان تحمیل کند. شاید به همین دلیل نام آیت الله عباس واعظ طبسی مطرح شده است. به گزارش خبرگزاری انتخاب: «در پی چند نظر سنجی که اخیرا از سوی مراجع معتبر و صاحب صلاحیت قانونی “در مورد نامزدهای تصدی ریاست مجلس خبرگان” انجام یافته و به طور محرمانه برای مسئولان ارشد کشور ارسال شده است، “آیه الله عباس واعظ طبسی” با اختلاف قابل توجهی در صدرقرار گرفته است.»
درباره واعظ طبسی
عباس واعظ طبسی در بهمن 1314 در خانواده ای روحانی به دنیا آمد. پدرش، شیخ غلامرضا طبسی از روضه خوانان سرشناس منطقه خراسان بود. شیخ غلامرضا که ابتدا در طبس و در خانواده ای مذهبی زندگی می کرد. شیخ غلامرضا در سال 1274 هجری شمسی در شهر طبس به دنیا آمده بود. وی که از جوانی به عنوان روضه خوانی با صدای گرم در خراسان شناخته شده بود. آیت الله طبسی در مورد پدرش گفته است: “هرکس در شعاع صدا و آهنگ کلام مرحوم طبسی قرار می گرفت، تکان نمی خورد و از اول تا آخر منبر ایشان به گوش بود”، در سن 28 سالگی به شهر قم سفر کرد تا در آنجا به گذراندن تحصیلات حوزوی بپردازد. با این وجود آنچه در مورد شیخ غلامرضا اتفاق افتاد این بود که وی در قم نیز به عنوان روضه خوانی مجذوب کننده شناخته شد، تا جایی که آیت الله بزرگ مرعشی نجفی وی را تمجید کرده و مولف کتاب « وفیات العلماء» در مورد وی گفته است: “ایشان بسیار مسلط بود بر خطابه و سخن گفتن، که طریقه منبر ایشان امتیاز تامی داشت و ازدحام جمعیت می شد برای منبر ایشان.” وی چنان در سخنوری پرآوازه شد که در بسیاری از شهرها و کشورهای مختلف برای سخنرانی و روضه خوانی رفت و همیشه منبرش با استقبال بسیار مواجه می شد. مولف آثارالحجه درباره او گفته است: “جناب حاج شیخ غلامرضا طبسی از مفاخر خطبا ومعاریف وعاظ وگویندگان قرن 14 هجری است که از حوزه علمیه قم برخاسته و صیت و صوتش جهان شیعه و اسلام را فراگرفته و در فصاحت کلام و ملاحت سخن و بلاغت خطابه صهبان عرب را نموده و در عصر خود شور و انقلابی ایجاد کرده که در هر محفل و بزمی و هر کوی و میدانی و هر مجلسی و عزاخانه ای سخن از او در میان آمده، هرشهری قدم گذارد بلوایی از مشتاقین و ولوله در مریدین خویش انداخت.” وقتی شیخ غلامرضا طبسی در پایان سفر طولانی اش از عراق و عربستان و سوریه( شامات) به ایران بازمی گشت، اوضاع کشور کاملا تغییر کرده بود. رضاشاه اقتداری به دست آورده و روحانیون کاملا منزوی شده بودند. شیخ غلامرضا چندی در مشهد علیه سیاست های رضا شاه سخنرانی کرد، و زمانی که خواست به تهران رود، در شهر سبزوار در سال 1315 درگذشت. در آن روزها مرگ بسیاری را ناشی از رفتارهای پلیسی شهربانی رضاشاه می دانستند، مرگ شیخ غلامرضا طبسی نیز مشکوک تلقی شد. شیخ در مقبره پیر پالان دوز دفن شد، در حالی که از عمر کودک خردسالش یک سال بیشتر نمی گذشت.
ولادت و تحصیلات اولیه
عباس واعظ طبسی زیر نظر مادرش که زنی مومنه بود، بزرگ شد. وی تحصیلات را در مدارس جدید آغاز کرد و تا دبیرستان را در مدارس جدیدی که توسط نظام آموزشی پهلوی تقریبا فراگیر شده بود، آموخت. مادرش که از خانواده میرزا حسن ارباب معروف یزدی، جزو تجار سرشناس خراسان بود، علاقمند بود که فرزندش تحصیلات جدید را ادامه دهد، اما خودش اصرار داشت که از دوران دبیرستان وارد تحصیلات حوزوی شود. او که در دبیرستان ابن یمین درس می خواند، از سال دوم دبیرستان مدرسه را ترک کرد و وارد حوزه علیمه مشهد شد. استادانش افرادی مانند ادیب نیشابوری( ادیب ثانی)، حاج آقا مدرس یزدی، حاج شیخ مجتبی قزوینی، حاج شیخ هاشم قزوینی بودند. او مدتی نیز زیر نظر آیت الله میلانی که مرجع تقلید وقت بود، درس خواند. او همزمان با تحصیل دروس، به تدریس برخی از دروس پرداخت. خودش می گوید: “تقریبا کتابی نبود که تدریس نکرده باشم، از همان جامع المقدمات.” علی موسوی گرمارودی از شاعران مشهد، از شاگردان دروس واعظ طبسی بود.
ملاقات با نواب صفوی و چرخش به سوی سیاست
در سال 1330 در زندگی واعظ طبسی اتفاق مهمی افتاد. اتفاقی که مسیر زندگی او را تغییر داد. او در جریان سفر سید مجتبی نواب صفوی به مشهد که در سالهای ملی شدن صنعت نفت اتفاق افتاد، با وی ارتباط برقرار کرد و تصمیم گرفت وارد فعالیت های سیاسی و مذهبی شود. او پس از مدتی با دو روحانی مهم دیگر آن زمان در خراسان، یعنی سید علی خامنه ای و هاشمی نژاد یک گروه سه نفره تشکیل دادند که به سخنرانی و مبارزه مذهبی علیه رژیم حاکم می پرداختند. واعظ طبسی اولین بار در سن 24 سالگی وقتی درمورد عدل زمامداران در “سرای محمدیه” مشهد سخن می گفت، در سال 1339 مورد اعتراض ساواک قرار گرفت و به مدت هفت ماه ممنوع المنبر شد. در همین دوره، او با آیت الله خمینی آشنا شد و دو سال بعد به دلیل سخنرانی علیه رفراندوم اعلام شده توسط حکومت شاه، دستگیرو به تهران منتقل شد. این نوع دستگیری ها شش بار دیگر ادامه پیدا کرد. واعظ طبسی چند ماه بعد از ماجرای پانزده خرداد، به عنوان نماینده روحانیون خراسان با آیت الله خمینی ملاقات کرد و پس از یک سخنرانی در قم دستگیر و به قزل قلعه منتقل شد. وی پس از آزادی از قزل قلعه، مجددا به مشهد رفت و در سال 1343 بار دیگر در آنجا دستگیر و زندانی شد. او مدتی کوتاه در زندان ماند و پس از آزادی، یک سال بعد پس از یک سلسله سخنرانی در رفسنجان بار دیگر ممنوع المنبر شد. پس از این دوره، وی با افرادی مانند باهنر، بهشتی، مطهری آشنا شد و با گروه شاگردان آیت الله خمینی نزدیک گشت. او در سال 1344 دستگیر و به یک سال و نیم زندان محکوم شد. ( تقریبا هیچ کدام از اسناد و مدارک تاریخی در مورد فاصله آخرین زندان( 1344) تا سال 1355 که وی از زندان مجددا آزاد شد و دور جدیدی از مبارزات در مشهد شکل گرفت، بیانگر فعالیت های آیت الله واعظ طبسی در فاصله سالهای 1345 تا 1354 نیست.
انقلاب خراسانی
طبیعتا ریشه بسیاری از رهبران انقلابی و مخالفان رژیم شاه به خراسان و اگر درست بگوئیم به مشهد باز می گردد. در حقیقت خراسان نقشی مهم در آغاز جنبش مخالفت با شاه داشته است. دکتر علی شریعتی به عنوان یکی از رهبران اصلی و مهم ترین ایدئولوگ انقلاب فعالیت های خود را از مشهد شروع کرد و بسیاری از شاگردانش بعدها در موقعیت رهبری حکومت قرار گرفتند. سازمان چریکهای فدائی خلق نیز اولین موسسان و ایدئولوگ هایش خراسانی بودند، مسعود، مجید و مستوره احمدزاده و امیرپرویز پویان اولین فعالیت های خود را از خراسان آغاز کردند. روحانیون نوگرای خراسانی مانند آیت الله خامنه ای و طبسی و هاشمی نژاد نیز از این سرزمین برخاستند. در میان سوسیالیست های خداپرست و جریانات موازی و مشابه آن نیز بسیاری از خراسانیان را می توان یافت. حتی ریشه جریانهایی مانند انجمن حجتیه نیز تا حد زیادی به این سرزمین برمی گردد. با آغاز جنبش اسلامی از سال 1355 مشهد به محل تظاهرات و سخنرانی های مختلف تبدیل شد. آیت الله واعظ طبسی پس از آزادی از زندان در سال 1355 به مشهد برگشت و کارش را در آنجا ادامه داد. در سال 1356 تظاهرات گسترده زنان به تبعیت از آیت الله خمینی و با ماهیتی اسلامی در ابعاد گسترده راه افتاد. تقریبا در تمام سالهای 1356 و 1357 مشهد بطور یکپارچه علیه حکومت در حال تنش و شورش بود. نقش افرادی مانند واعظ طبسی، آیت الله خامنه ای و برادرانش و آیت الله هاشمی نژاد در این حرکت غیرقابل انکار است.
سلطان خراسان، پس از انقلاب
با پیروزی انقلاب 1357 آیت الله خمینی در روز 25 بهمن، سه روز پس از پیروزی انقلاب، حکم سرپرستی آستان قدس رضوی به عنوان یک امپراطوری فرهنگی، اقتصادی را به نام آیت الله واعظ طبسی صادر کرد و دو سال بعد، تولیت آستان قدس رضوی، نمایندگی ولی فقیه در این استان و مدیریت حوزه علمیه خراسان به وی سپرده شد. وی همچنین نخستین پایه گذار کمیته انقلاب اسلامی این استان و موسس سپاه پاسداران این استان بود. واعظ طبسی در مجلس خبرگان قانون اساسی در سال 1358 به نمایندگی از استان خراسان حضور یافت. وی در چهار دوره، سالهای 1367 و 1373 و 1379 و 1385 پس از آن نیز به عنوان نماینده خراسان در مجلس خبرگان رهبری عضو بود. واعظ طبسی در سال 1375 با حکم آیت الله خامنه ای به عضویت مجمع تشخیص مصلخت نظام درآمد و از آن پس همیشه عضو این مجمع بوده است. شاید به همین دلایل است که بسیاری از مردم و صاحب نظران خراسان وی را سلطان خراسان می نامند. واعظ طبسی با استفاده از نیروهای فراوان علمی و فرهنگی و اقتصادی موفق شد تا دائما بر قدرت آستانقدس رضوی که مهم ترین مرکز زیارتی شیعیان در داخل کشور ایران است، بیفزاید. وی در مورد کارش در آستانقدس رضوی گفته است: “کلا مجموع خدمات عمرانی و ساختمانی ورفاهی آستان قدس در ظرف این چهار سال در مقایسه با کل حکومت شاهانه ۳۰ یا ۳۵ گذشته برابر است. خوشحال هستم از اینکه خداوند متعال عنایت فرمود و این توفیق را داد که ما وظیفه شناس باشیم وبتوانیم دین خودمان را نسبت به برادران وخواهرانی که سالها طعم تلخ محرومیت را چشیده اند ادا بکنیم. بنده از کارهایی که با کمک خداوند انجام داده ام، حساب نذورات را از بودجه آستان قدس در همان بدو امر جدا کردم وتا به حال رقمی حدود ۲۳۰ میلیون تومان از محل نذورات آستان قدس رضوی وام ومستمری وکمکهای بلاعوض برای مساجد ومناطق ومردمانی که در محرومیت بودند، داده ایم.”
تمام اینها در حالی است که در سال های گذشته، خبرهای جسته و گریخته فراوانی نیز در مورد فساد مالی نزدیکان واعظ طبسی وجود داشته است. به ویژه، ناصر واعظ طبسی، پسر ارشد واعظ طبسی، در پرونده های مختلف فساد مالی نام پدر را به نشریات و رسانه های کشور کشاند.
“ناصر گیت” بحران آقازاده ها
پس از دوم خرداد 1376 افشای مفاسد مالی و سیاسی درون حکومت در داخل و خارج از ایران، به یکی از موضوعات جذاب سیاسی کشور تبدیل شد. ناصر واعظ طبسی، فرزند ارشد آیت الله واعظ طبسی، یکی از چهره هایی بود که در پرونده آقازاده ها، انگشت ها به سوی او نشانه رفته بود. ناصر واعظ طبسی به عنوان متهم از سوی وزارت اطلاعات و سازمان بازرسی کل کشور، مورد سووال قرار گرفت. وی متهم بود که 100 میلیارد تومان به بانک ملی کشور بدهکار است. شرکت های دوگانه « المکاسب» و « موسسه همیاری کوثر» وابسته به بنیاد رضوی و آستانقدس موسسات متهم به اختلاس بودند. دادگاه تشکیل شد، ناصر واعظ طبسی در دادگاه حضور یافت، قاضی اولیه برکنار شد، ناصر واعظ طبسی با یک وثیقه 5 میلیارد تومانی آزاد شد و به نزد پدر در خراسان برگشت. ناصر واعظ طبسی که در دوبی یک شرکت بزرگ تجاری دارد، برای تولد فرزندش همراه با همسرش عازم آمریکا شد. در این مدت ناصر واعظ طبسی بدهی بانک ملی را پس داد تا زمینه مختومه شدن پرونده را فراهم کند. سرانجام دادگاه پس از چندین بار به تعویق افتادن دادگاه به علت “بیماری قاضی” دادگاه بی سروصدا تشکیل و ناصر واعظ طبسی از کلیه اتهامات تبرئه شد!
واعظ طبسی: سلطانی به دور از تاج و تخت
سلطان خراسان، اگرچه همیشه محل مراجعه دیگر رهبرانی است که از هرکجا بروند، بالاخره از جلوی حرم امام رضا هم باید عبور کنند، اما او چنان که به نظر می رسد نیازی به دیگران ندارد. واعظ طبسی که مدتی قبل شایعه فوت وی در شهر پیچید و بلافاصله توسط مسوولان روابط عمومی آستانقدس تکذیب شد، در درگیری میان رهبری و هاشمی رفسنجانی، اگرچه خود را هرگز جانبدار یکی از طرفین نشان نمی دهد، اما در جریان انتخابات ریاست جمهوری اخیر، هوادار هاشمی بود. او آنقدر به پایتخت دور است که کسی با آمدنش احساس ترس نمی کند، و آنقدر قدرت دارد که حضورش موجب شگفتی نیست.