توفان سبز

هوشنگ اسدی
هوشنگ اسدی

پائیز می شود و توفان سبز ایران را در می نوردد. سراسر هفته” نظام” که اکنون دیگر نظامیان بیشترو بیشتر درکار دفاع آشکار ازآنند، می کوشد پنجره ها را ببندد، واقعیت را انکار کند، خود گوید وخود خندد و به جای صلاح به سلاح پناه برد.

در آغاز هفته “دومینیک موئیزی” در نشریه “اکو” به اهمیت استراتژیک شعار “نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران!” درروز قدس تکیه می کند، از “انتخابات مصادره ای” و “سرکوب های سیستماتیک و وحشیانه” مردم سخن می راند و دست به مقایسه تازه ای بین جمهوری اسلامی و آلمان نازی می زند: “تنها مقایسه ای که می توان بین ایران فعلی و آلمان نازی انجام داد همان چیزی است که جوزف روت، نویسنده کتاب «مارش ردتسکی»، از آن به عنوان عوام زدگی، وقاحت و «حماقت کودکانه» نام می برد.”

اولین جمعه مهرماه با سیاستی ازاین دست آغاز می شود. مجلس خبرگان ستایش نامه ای در باره رهبری منتشر می کند و سپس به دست بوس “آقا” می رود تا باردیگر جنبش مردم ایران نام “ بلوا” بگیرد. این همان روزی است که تومار سبز بر بالای یکی از معروفترین پل های جهان به اهتزاز در می آید. هزاران ایرانی از 190 کشور جهان براین سبز بی دریغ به فریادنوشته اند:

و در بیانیه خود اعلام کرده اند “بمب اتمی” نمی خواهند، آرزومند “آزادی ودموکراسی” هستند.

خبرگانی که بیشترشان دو سال از خدا کوچکترند به سایه سر نیزه ها پناه می برند وبقول مهدی کروبی که نامه شجاعانه دیگری منتشر می کند “سرشان را زیر برف” پنهان می سازند؛ معلوم نیست که می دانند یا نه که قرار است فریب اتمی وارد مرحله تازه ای شود.

رئیس دولت کودتا بزحمت خود را از چنگ صدو پنجاه نفری که برای نجاتش آمده اند می رهاند و می رود تا “پیروزی” تازه ای را در بوق کند. او درمصاحبه اولش در نیویورک خبر نداشت که ماجرای “احداث یک تاسیسات دیگر غنی سازی اورانیوم در نزدیکی قم” لو رفته است.وقتی روشن شد که سازمانهای اطلاعاتی جهانی مدتهاست این مرکز از مردم ایران “مخفی” رازیر نظر دارند؛ ناگهان “فریب” دیگری رقم خورد. آزمایش موشک های میان برد و دور بردهم در پی اش آمد تادر غبار این ماجرا “جنبش سبز” که ابعادجهانی یافته فراموش شود.

حاصل این”حماقت کودکانه” اعتراض شدیددبیر کل سازمان ملل متحد و سران کشورهای قدرتمند جهان شد که به نحوکم سابقه ای جمهوری اسلامی را برای روشن شدن تکلیف زیر فشار گذاشتند ومهلتی سه ماهه هم دادند.

نامه کروبی هنوز دست بدست می چرخید که بیانیه هشیارانه میر حسین موسوی منتشر شد. بیانیه ای که شاعری تازه نا، شعری طرفه در باره اش سرود:

سقوط شعر را
به تاریکی شعار
دیده بودم
عروج شعار را
به روشنای شعر
نه!

واین “روشنائی” که سیمای خردگرای میر حسین موسوی را آشکارتر می کند - و ایکاش این اصرار بر عبارت تاریخی مرده نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیادتر از جمهوری اسلامی درآن اینقدر غلیظ نبود- بعداز دیدار او با آیات عظام در قم، در صبح دوشنبه بیشتر به چشم آمد. روز پیشترش را “آیت اله سیدعلی خامنه ای” روز فطر اعلام کرده و نماز گزارده بود، و صبحگاهان دوشنبه “آیات عظام” نماز فطر را به آیت اله العظمی منتظری اقتدا کردند. پیداست که دیدگاه مقبول اسلامی کجاست و قدرت متکی به سر نیزه کجا. هر چه این یکی فروتر می رود؛آن یکی فراتر می آید. منتظری و صانعی اکنون بر بلندای رهبری مذهبی دست در دست هم دارند و هر دو مدام با لبخند رهروان دو آتشه مدعی معنویت را می نگرند که گرفتار معامله شکر ولاستیک اند.

و پدران اگر مرده اند، فرزندان عبای پدر را زیر پای انگلستان فرش کرده اند. و عجبا که همه فقیه و فیلسوف ودکترند. و یکیشان- محمد جواد نام- می کوشد روشنای بیانیه موسوی را در تاریکی “ تفتین وتوطئه”- به تعبیر احسان طبری- غرقه کند. اردشیر خان لاریجانی موسوی را “خائن” می خواند. تازه این نظریه پرداز و دانشمند قبیله کودتاگران است. از سرداری سعید قاسمی نامی چه انتظار می رود که راه پیمایان روز قدس را “ساواکی‌ها، ‌اعضای سازمان مجاهدین خلق و… به همراه خانواده‌هایشان” بخواند واز سر بخشش انها را “بخشی از جامعه” بشمار بیاورد. سی سال و بیشتر از سقوط ساواک وسرکوبی مجاهدین گذشته است. گفتی سیصدسال دیگر هم بگذرد “عوام زدگی و وقاحت” همه اعتراضات مردم ایران رابه نام آنها رقم خواهد زد.

این فرمانده سپاه پاسداران که خود را “سردارفرهنگی” می نامد وکسی نمی داند کی در حیات سیاسی ایران پیدایش شده، به مجید مجیدی هم می تازد و به زبان “ناب فرهنگی” او راخطاب می کند: “آن روزی که با هنرنمایی خود فیلمی را در مقابل احمدی‌نژاد ساختی کمر جبهه اسلام شکست و گاف دادی و برای یک عمر باید جواب خدا را بدهی!”

پیداست که این “سردار فرهنگی” علت اعتراضات خیابانی را وجود “کتب علوم سیاسی و اساتید مسموم دانشگاه‌ها” عنوان کند، از دانشگاه به عنوان “مرکزفساد” نام ببرد و البته دواعتراف جانانه کند: “مگر دیوانه‌ایم که کف خیابان بیاییم و با چوب و چماق برخورد کنیم که البته در موقع لازم و هنگام خطر امنیت کشور آن کار را هم می‌کنیم.” و تعدا د سبزها در راهپیمایی روز قدس تهران را ۲ میلیون نفر اعلام کند.

علی فضلی، فرمانده سپاه سیدالشهدا تهران که بر خلاف سرتیپ قاسمی شناخته شده است، رقم دیگری بدست می دهد: “آنها چهار لشکر انسانی سازماندهی کرده بودند که با ۳۰۰ هزار عضو به صورت هرمی به هم متصل بودند.”

راه حل سرداران هم برای حل این مسائل روشن است. حذف گسترده اساتید علوم انسانی، صدور حکم برای 20 زندانی سیاسی که در دادگاههای نمایشی شرکت داده شدند.

گمان می برند راه رابر توفان بسته اند.گزارش فرمانده کل سپاه به رهبری که اخبارش درز می کند را می توان در عبارتی خلاصه کرد: “همه چیز تمام شد. مخالفین را سر کوب کردیم.”

حداد عادل براین باور به دانشگاه می رود. دانشجویان هنوز دانشگاه باز نشده، چنا ن استقبالی ازاو می کنند که باهراس از مراقبان خودمی پرسد: “مگر نگفتید دیگر هیچ خبری نیست؟”

حق با سردار صفا ر هرندی است که همین روزها گفته: “آتشی زیر خاکستر است.” واین آتش در روز اول گشایش دانشگاه زبانه کوچکی می کشد. فریاد “مرگ بر دیکتاتور” از آسمان دانشگاهها می گذرد و همدلی خودرا از مردم خیابانها می گیرد. شعارهای سال سبز دانشجوئی امسال از جنس دیگری است. سر پیوند با خواست های دیگراقشار مردم دارد. دانشجویان سرود ای ایران هم می خوانند. هسته اصلی تحول کنونی درهمه چیز منعکس است از شعارتا سرود : ایران دوباره متولد شده است وملت به معنای مدرن خود، حقش راطلب می کند.

پاسخ به این عبور توفان سبز هم “عوام زدگی، وقاحت و حماقت کودکانه است.” پاسخ مردم به فریاد های دانشجویان بصدا درآوردن بوق های اتومبیل ها است. استاندار تهران “بوق زدن” را هم به فهرست جرایم می افزاید و خبر از احضار صاحبان اتوموبیل هایی می دهد که بوق زده اند.

هفته، هفته نویسنده “اکو” است که عبارت جالب دیگری هم درمتن نوشته کوتاهش دارد: “ایران از سبعیت حکومت شاه به دوران بربریت حکومت آیت الله ها که غریزه جنگ و خونریزی در درون شان متبلور است، رسیده.”

برای اثبات بیشتر این بربریت خبر از تشکیل دادگاه برای کسانی می رسد که زندان کهریزک را بعنوان مقر بربریت درجهان معروف کردند. حالا معلوم می شود چند تا نیروی “سر خود” بوده اند. حماقت کودکانه دیگری است که می خواهد سرو ته جنایات کودتاچیان را با محاکمه نمایشی چند مامور دست هشتم بهم بیاورد.

سعید حجاریان هم بعد ازچند ماه آزاد می شود. هنوز خبری ا زحال و روز اونرسیده است. اما پچپچه های شهر از آغاز دور جدیدی از شکنجه های هولناک در زندان ها می گوید.

 اواسط هفته است. خبر حمایت 50 حزب کمونیست جهان از جنبش سبز می رسد. دو کارگردان دیگر زن در جشنواره ای سبز می شوند. پوسترهای فوتبالی خبر از جمعه سبزدیگری می دهد که فرداست.کودتاچیان نیروهای سرکوبگر را به خیابان ها می فرستند. در تهران حکومت نظامی اعلام نشده برقرار می شود. یک مجله پر خواننده ورزشی به اخباری دست می یابد که براساس آن کودتاچیان تصمیم دارند دو سوم بلیت های استادیوم آزادی ـ یعنی بیشتر از 60 هزار تا را- دراختیار مامورین نیروی انتظامی بگذارند. اینها باید مراقب 40 هزار نفر بقیه باشند. انتشارخبر، ترفند کودتاچیان را بی اثر می کند. عمر نشریه ورزشی به پایان می رسد.ظهر چهارشنبه پلیس دست به عقب نشینی می زند. فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ می گوید که همراه داشتن نماد سبزدر ورزشگاه ممنوع نیست.

جمعه سبز برای جنبش وآدینه ترسناک برای کودتاچیان در راه است. و تازه امروز- پنجشنبه- هم درهمین وضعیت است. دور جدید مذاکرات هسته ای در ژنو انجام می شود. منوچهر متکی وزیر امور خارجه کابینه کودتا به واشنگتن پایتخت آمریکا سفر کرده است. هدف ظاهرا شرکت در اجلاس سازمان ملل است. همزمان، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا به ایران درباره احتمال انزوای بیشتر هشدار داده است. مجموعه خبرها نشان از تحولات عمیق در روابط آمریکا- روسیه و به زیان جمهوری اسلامی دارد.

فریادهای “مرگ برروسیه” در روز قدس رهبران هفت خط روسیه را به دوباره اندیشی و توجه به آینده دورتر واداشته است.

 هفته اول مهرماه 1388 به پایان می رسد با دو روز مهم. تمام هفته توفان سبز وزیده و مناسبات اجتماعی را در عمق بسود خود تغییر داده است. این فرمان بی برگشت زندگی است که بهار می رسد، حتی در خزان. و تمام هفته حافظان سرمای زمستان پیروزی خود را باقداره و عربده، اعلام کرده اند.

بی بی سی در مقاله ای پرسیده است: “چه اتفاقی د رانتظار است؟” پاسخ را باید از قلب ستادکودتاچیان و از دهان سردار حسین صفار هرندی شنید: “آتشی زیر خاکستر است ؛ هر زمان ممکن است سر برآورد…”

و کسی این ضرب المثل عبری را بر توفان سبز می نویسد: “چون تک سواران اشکانی را دیدی، بدان که موسم آزادی رسیده است.”