خاله سوسکه در ریو

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

یک نمایش کودکان در پشت پرده.

بازیگران:

هوگو چاوز در نقش پیرهن قرمزی، فیدل کاسترو در نقش عالیجناب ریشیلیو، دیلما روسف در نقش سیندرلا، محمدرضا رحیمی در نقش رحیم طلا، محمود احمدی نژاد در نقش خاله سوسکه، ولادیمیر پوتین در نقش پسر شجاع، هو جین تائو در نقش چینی بند زن، محمد مرسی در نقش خودش، و آیت الله خامنه ای در نقش بیت.

یکی بود یکی نبود، زیر گنبد کبود غیر از خدا هفت میلیارد آدم بود.

خاله سوسکه که باباش نازش می کرد، از سال اول به روش همه درها رو بازش می کرد، واسه سرگرمی هر کی رفیق داشت جلو سوسکه درازش می کرد، بعد پنج سال سوسکه رو آق اش کرد، برای مواظبت بالای سرش گروهبان گارسیا رو چاق اش کرد، پشت دست هر کی سوسکه رو می خواست داغ اش کرد، روز برو شب بیا تو باغ اش کرد. سر سال هفتم اش، گفت دیگه من واسه تو هیچ وقت دیگه آقا نمی شم، درسته دست ندارم جزو چلاقا نمی شم، با سه تا وعده تو قاطی الاغا نمی شم، برو بیرون از خونه که دیگه دوست ندارم ریخت کریه تو ببینم، هیشکی شبیه تو ببینم.

خاله سوسکه هم از اونجا دراومد رفت توی دنیا دنبال بخت و اقبالش، با چهل تا از رفیقاش، رفیقای وردار و ورمالش.

خاله سوسکه می خواند: دیگه این دل واسه ما دل نمی شه، کسی این جور مث ما ول نمی شه.

همین طور که داشت می رفت رسید به یه برج طلایی و قرمز، دید یه پسر شجاع اونجا نشسته. بهش گفت: ای پسری که ناز داری، هم نفت داری هم گاز داری، یه زبون دراز داری، آقا از بیت درم کرد، بیچاره و منترم کرد، می شه شوهرم بشی، یارو یاورم بشی؟

پسر شجاع گفت: اگه شوهرت شدم، یارو یاورت شدم، تو رو با چی بزنم؟

خاله سوسکه گفت: می تونی با موشک بزنی، سه چهار تا پاتک بزنی. سوریه مفت چنگ ات، تفنگ تو من فشنگ ات. حماس و لبنان رو می دم، همگی می شن یار خوب و قشنگ ات. خودم مدیرت می شم، مدیر خوش آب و رنگ ات. همه اینها رو بدم شما شوهرم می شی؟

پسر شجاع گفت: نه نه نه نه، زن خل و چل نمی خوام، یه آدم ول نمی خوام. برو به سراغ چینی، شاید خیرشو ببینی.

خاله سوسکه یهویی غمش گرفت، یه عالم غصه و ماتمش گرفت، رفت سراغ چینی بند زن تو پکن. وسط شانگهای چینی بندزن رو دید. از تو جیبش ده تا کاغذ درآورد.

بهش گفت: ای چینی بند زن که چشم بادومی داری، تو همه دنیا همه خوشنومی دارن ولی تو بدنومی داری. یه دیوار داری درازه، همه چی ات با من می سازه. یه عالمه صادرات داری، این همه تشکیلات داری. بیا و با من رفیق شو، یار خوب و شفیق شو، عاشقتم عزیزم، برات اطفار می ریزم، آقا از بیت درم کرد، بیچاره و منترم کرد، می شه شوهرم بشی، یار و یاورم بشی؟

چینی بندزن چشمای بادومی شو تنگ تر کرد و گفت: اگه شوهرت شدم، یار و یاورت شدم، تو را با چی بزنم؟

خاله سوسکه گفت: با توپ و با تانک بزن، به یاد کومین تانک بزن. شهیاد رو تیان من می کنم، واردات رو اوپن می کنم. نفت های ما ارزونی تون، دلار و طلا مال خودتون. هر چی می خوای ورش دار، مشائی رو نیگرش دار. دور آقا دیوار بکش، بلند و بالا بکش، حجازی و طائب رو بزن، حاضر و غائب رو بزن.

چینی بندزن گفت: نه نه نه نه، زن خل و چل نمی خوام، یه آدم ول نمی خوام. روزی که تو هاله بودی، مست پیاله بودی. هی نیویورک رفتی ددر، از ما نداشتی تو خبر. من شوهرت نمی شم، در به درت نمی شم، برو به سراغ چاوز، اینورا نیا خدافز.

خاله سوسکه دوباره غمش گرفت، غصه و ماتمش گرفت، رفت سراغ پیرهن گلی، رفیق ناز تپلی، همونی که یاورش بود، شیر سماورش بود.

داشت تو حیاط خلوت آمریکا می رفت که یهو دید همه جاها سفیده، پیرهن گلی رو تختخواب خوابیده.

بهش گفت: پیرهن گلی، گل منگلی، یار خوب قدیمم، رفیق بند جیمم. تو که اومدی به تهرون، تو آفتاب و تا بارون. چطوره تراکتورا؟ پاس که نشد فاکتورا؟ پول نمی خوام فدای سرت، به تخم چشم پسرت. عاشقتم عزیزم، برات اطفار می ریزم. آقا از بیت درم کرد، بیچاره و منترم کرد. می شه تو شوهرم بشی، همدم و یاورم بشی؟

پیرهن گلی روی تخت بیمارستان آه و ناله ای کرد و گفت: اگه شوهرت بشم، یار و یاورت بشم، تو رو با چی بزنم؟

خاله سوسکه گفت: حالا که راست نمی شی، می تونی با من گپ بزنی، از موضع چپ بزنی. من تو رو درمون می کنم، خودمو به تو یه جوری آویزون می کنم. هر جا سخنرانی برم حرف شما رو می زنم. به جای اسرائیل همه اش حافظ و بیدل می کنم، حماس رو بی خیال می شم، چاوز و فیدل می کنم. تراکتور و سهند می دم، شکر می دم قند می دم. برات تونل می سازم، اگر فوتبال بازی کنیم، همیشه بهت می بازم. بیا و بگو رفیقتم، دشمن هر رقیبتم. ببر منو توی حیاط، با من بکن تو اختلاط. بگو هنوز دوسم داری، منو تنها نمی ذاری.

پیرهن گلی گفت: نه نه نه نه، خودم غمم خیلی کمه، این که وجودش ماتمه. دارم الآن می میرم، چه جوری زن بگیرم؟ نه من می آم نه فیدل، ما رو رها کن و ول. نه تو رو می خوام نه آقا، برو به سراغ دیلما، اگر نشد در بغلی برو خونه داسیلوا.

خاله سوسکه غمش گرفت، غصه و ماتمش گرفت. رفت از اینجا به اونجا، خونه خانوم دیلما. دیلما اونجا رئیس بود، یه زن خوب و تمیس بود. گفت با خودش، آخه چه جوری زنش بشم؟ آخه چه جوری من وصله تنش بشم؟ می گم که دلبرم تویی، تنم تویی سرم تویی. حرف از چاوز می زنم، من که زنم، اونم زنه، لازم که شد لز می زنم. اگه نشه دپرس می شم، یه گوشه ای کز می زنم. با خواهش و تمنا، جلز و ولز می زنم. داشت می رفت توی را، یهو رسید به دیلما.

بهش گفت: دیلما جونم سیندرلا! ای خانوم ناز بلا. سابقه سرهنگی دارم، تفاوت فرهنگی دارم. می رم باهات زیرآبی، برات دیدم یه خوابی. با هم بریم تو اجلاس، چاوز گفت از کاراکاس. عاشقتم عزیزم، برات اطفار می ریزم. آقا از بیت درم کرد، بیچاره و منترم کرد. می شه که تو همسرم بشی، همیشه یاورم بشی؟

دید که دیلما نشسته، با دو تا چشم بسته، گفت برو از پیش چشام، گم شو که تو رو نمی خوام. باید بری بمیری، زیرآبی می ری، ایکبیری؟ بعد یواشکی بهش گفت: اگه تو زنم بشی، وصله تنم بشی، ما که هر دو تا زنیم، تو را با چی بزنیم؟

گفت: با انگشت اشاره، که هیچ دردی نداره. تو استخر ریو می ریم، با همدیگه جلو می ریم. آب می دم، نون می دم، تفاوت فرهنگی مونو هر وقت بخوای نشون می دم.

دیلما گفت: نه نه نه نه، برو که بری جهنم، تنها بمون توی غم. نه راهت می دم تو اجلاس، گور بابای کاراکاس، نه راهت می دم شهرداری، می بندمت به گاری، دیپلماسی انگشتی، اونم از سمت پشتی؟ نه کسی می آد فرودگاه، الهی بیافتی تو چاه. برو به سراغ مرسی، نبینم چیزی بپرسی……

بعدش دیلما عقب عقبکی رفت و از خاله سوسکه دور شد.

خاله سوسکه دوباره غمش گرفت، توی دنیا تنها موند، غصه و ماتمش گرفت. رفت با رحیم و طاهره، یه راست به سوی قاهره. گفت که اینجا عزیزم، واسه همه قر می ریزم. نتیجه همه پرسی، دراومد آقای مرسی. گفت اخوی ناز نفس ات، مبارک رفته تو قفس ات؟ بیا و با من رفیق شو، به جای اون شفیق شو. عاشقتم عزیزم، برات اطفار می ریزم. آقا از بیت درم کرد، بیچاره و منترم کرد. می شه که شوهرم بشی، تو یار و یاورم بشی؟

مرسی بهش گفت: اگه شوهرت بشم، یار و یاورت بشم، گاهی هم دعوا می شه میون بنده و زنم، وقتی که دعوا بشه، تو رو با چی بزنم؟

گفت: با ارتش بیداری، با خفت و با زاری، با بیل یا که دسته، ایستاده یا نشسته. با میگ روسی بزن، مروان برغوثی بزن. با ارتش اسرائیل، با هر چی انگلوفیل. با بمب های هسته ای، دویست تومن بسته ای. با هر چی که دوس داری، هوس کوسکوس داری؟ هر چی زیاده یا کمه، واسه شما فراهمه. آقا و بیت رو بی خیال، نه حماس نه ابونضال. می سازم هاله نور، چشمای دشمن ات کور، برات می ذارم کلاس، واسه انواع اختلاس.

مرسی گفت: نه نه نه نه، زن خل و چل نمی خوام، یه آدم ول نمی خوام. برو بشین سر جات، سراغ بیت آقات.

بعد هم در رو به روی خاله سوسکه بست و از یه مکافات گنده جست.

خاله سوسکه هم بالا رفت یه کاسه ماست بود، بالای سرش یه موضع راست بود، پائین که اومد دوغ بود، همه حرفاش دروغ بود.