آغاز دور جدیدی از درگیری ها در منطقۀ خاورمیانه بار دیگر می رود که نام کشور ایران را به تیتر یک روزنامه ها تبدیل کند. هر روز که بر حجم و وسعت عملیات در غزه افزوده می شود، کفۀ اتهامات وارده بر حکومت ایران سنگین تر می شود. همین امر با تشدید رفت و آمدهای مسئولین ایرانی به منطقه ابعاد تازه تری پیدا می کند. این موضوع وقتی جدی تر می شود که کشورهای عربی درگیر در مسئله، نظیر مصر، به هیچ وجه حاضر نیستند به تندی و تیزی رهبران ایران برخورد کنند. چرا که به نظر می رسد این کشورها عمق خطر را به خوبی درک کرده اند.
درگیری های عزه بر هر دو مسیر سیاست داخلی و خارجی ما اثر گذاشته است. در سیاست داخلی دولت با حمایت از گروه های دوآتشۀ افراطی، به آنها این امکان و فرصت را عطا کرده، تا به هر نحوی که صلاح می دانند میدان داری کنند. آنها نیز از این فرصت به نحو احسن استفاده کردند. اخبار تمامی کانال های رسانۀ ملی، در هر بخش آن، تنها به انعکاس رویدادهای غزه و مسائل پیرامونی آن اختصاص یاقت. حالا فرصتی پیش آمده بود، تا ایرانی ها مشکلات داخلی را به فراموشی سپرده، دل به حال مردم غزه بسوزانند. کمتر کسی ممکن است بر مصارف داخلی این رویکردها شک و تردیدی داشته باشد.
اما در عرصۀ جهانی موضوع قدری پیچیده تر است. در ابتدای کار طبق معمول دولت ایران، با این ادعا که تمامی دنیا به نحوی مطیع جبهۀ ظلم شده است، یک بار دیگر پرچمدار مبارزه علیه “جابرین و ظالمین” شد. دعوت دولت ایران از کشورهای مسلمان برای کمک به مردم غزه پاسخی مناسب دریافت نکرد. از میان 56 کشور عضو سازمان کنفرانس اسلامی، به ادعای معاون اول رئیس جمهور، تنها هشت کشور به پیام ایران پاسخ مثبت دادند. این سردی روابط را قبلا هم دولت ایران دیده بود. اما تو گویی این جماعت عادت کرده اند آزموده را بی آزمایند. این جا، آن جا، این و یا آن مسئول حکومتی برای جان فشانی در راه آرمان مردم غزه اعلام آمادگی کرد. از جمله دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام مدعی شد اگر گرفتاری های کاری داخلی نبود، می توانست در عرض دو روز خود را به غزه برساند تا جواب دندان شکنی به اسرائیلی ها دهد. اما از این کلام بالاتر، مسئولین دولتی بودند که به دنبال راهی یا شریکی می گشتند تا بتوانند به غزه سلاح و مهمات برسانند. این سخنان شتاب زده و دور از سیاست مسئولین به همراه حضور دبیر شورای امنیت ملی ایران در لبنان و سوریه و ملاقات او با رهبران حزب الله، حماس و جهاد اسلامی اتهام جدیدی را متوجه ایران کرد. قبل از این تنها این اخبار کلی و عمومی مطرح بود که ایران و سوریه دو عامل اصلی حمایت از حماس هستند. اما این بار برخی خبرگزاری ها و مفسرین سیاسی منطقه مدعی شدند که ایران از حزب الله خواسته است تا جبهۀ جدیدی در شمال اسرائیل بگشاید. شاید از این مسیر بتواند از فشار بیش از حد بر غزه ممانعت به عمل آورد. بعد همین منابع مدعی شدند که ظاهرا سید حسن نصرالله این پیشنهاد را نپذیرفته است. اما بر خلاف این همه هیاهو، واقعیت این است که دولت ایران می خواهد هر چه زودتر این تهاجم سنگین پایان یابد. حتما مسئولین ایرانی از قدرت هر دو طرف درگیر در نزاع به خوبی اطلاع دارند.
برای درک بهتر موضوع فوق یک بار به مرور تحولات منطقه بپردازیم. اسرائیل از 18 ماه پیش طرح حمله به غزه را در دستور کار خود قرار داده است. این عملیات، که به نام “سرب مذاب” شهرت یافته است، یک نقشۀ از پیش تعیین شده است و اهداف آن نمی تواند تنها به جلوگیری از موشک باران اسرائیل توسط یاران خالد مشعل محدود شود. کشورهای عربی منطقه کم یا بیش از وقوع چنین رخدادی مطلع بودند. کما این که لیونی قبل از بمباران هوایی غزه به مصر رفت و هم آنجا تهدید کرد که در صورت عدم قطع موشک باران جنوب اسرائیل توسط حماس به عمل متقابل نظامی دست خواهند زد. بعد از آغاز حملۀ اسرائیل به غزه، انگشت اتهام کشورهای عمدۀ عربی بیشتر به سوی رهبری تندروی حماس متوجه شد تا دولت اسرائیل. در این میان اوباما تنها به موضع گیری انسان دوستانه ای قناعت کرد و بقیه مسئولیت ها را بر عهدۀ بوش گذاشت. همچنین از سوی اعضای دولت آینده او هم کلامی به گوش نرسید. این شکل برخورد با چنین مسئله ای حیاتی باید منطق خاص خودش را داشته باشد. چرا که شاهد بودیم در هنگام بروز مشکل بمبئی بلافاصله اوباما با موضعی قاطع حرکات تروریستی اتفاق افتاده در هند را به شدت محکوم کرد. آیانمی توان نتیجه گرفت که وی و دوستانش قصد دارند در قبال اتفاقات پیش رو در منطقۀ خاورمیانه از خود سلب مسئولیت کنند؟ چون او قبل از این اعلام کرده بود قصد دارد با سران ایران و سوریه به مذاکره بنشیند. ولی ادامۀ روند حملۀ اسرائیل به غزه می تواند نتایج دیگری به همراه داشته باشد.
در این اوضاع پر آشوب دولت ایران در کجا ایستاده است؟ از یک سو در داخل کشور به بهانۀ عدم یاری رسانی اعراب به حماس، تبلیغات وسیعی به راه انداخته است که دایه ای مهربان تر از مادر است. تا از پی آن خود را در منطقه تنهاتر از همیشه احساس کند. از سوی دیگر ظاهرا در آتش نزاعی می دمد که قطعا پیروزی به همراه نخواهد داشت. ایرانی ها به خوبی می دانند که جنبش حماس تا مشکل فلسطین به درستی و با حفط حقوق تمامی گروه های درگیر حل نشود، وجود خواهد داشت. از طرف دیگر با اطلاع از وسعت غزه، یقین دارند که این منطقه کوچک تر از آن است که مدفن ارتش اسرائیل باشد. از همین رو در عرصۀ بین المللی با گسیل کردن تعدادی از وزرا به نقاط مختلف دنیا بر حجم وسیع تبلیغات خود اضافه می کند. از جمله با فرستادن نماینده ای به کشورهای امریکای لاتین، که ادعا می شود پایگاه حزب الله در آن منطقه هستند، توجه جهانیان را بیش از پیش به سوی خود جلب می کند. حتما بعد از تصمیم هم پیمان خود در ونزوئلا برای اخراج سفیر اسرائیل آن را به حساب تأثیر جهانی خود واریز خواهد کرد. از سوی دیگر با استفاده از جو حاکم بر بخشی از افکار عمومی جهان، به ویژه در کشورهای اسلامی، مسئلۀ تحریم فروش نفت به کشورهای حامی اسرائیل را مطرح می کند. به این ترتیب هم بر قیمت های جهانی نفت تأثیر می گذارد و هم خاطرۀ تحریم نفت دهۀ هفتاد میلادی را زنده می کند تا برای خود مشروعیتی مضاعف طلب نماید. از این رو سعیدلو سر از کویت در آورده، محرابیان عازم آمریکای لاتین می شود. بروجردی هم با مجالس اروپایی رایزنی می کند. با همۀ این رفت و آمدها و گفت و شنودها بعید به نظر می رسد، بر خلاف ادعاهای مخالفین دولت ایران، حکومت ایران اصراری بر ادامۀ درگیری ها در غزه داشته باشد. قطعا دولت ایران نخواهد گذاشت تمام کارت های بازی او در همسایگی جنوبی دشمن دیرینه اش بسوزد. به طور حتم دولتیان ایران وضعیت حزب الله را با حماس و جهاد اسلامی مقایسه نمی کنند. از سوی دیگر اوضاع سوریه هم نسبت به سال 2006 دچار تغییراتی شده است که قطعا از چشم ایرانیان دور نمی ماند. افزون بر اینها، در پی ادامۀ این نزاع خانمان سوز، می توان هر لحطه منتظر اتفاقات جدیدی بود که بیش از پیش جکومت ایران را درگیر مشکلات تازه ای بکند.
به همین دلایل دولت ایران تلاش می کند با حفظ آبرو برای حماس، در وهلۀ اول، و تمامی مقاومت اسلامی منطقه، در مرحلۀ بعد، به این ماجرا خاتمه دهد. بسیاری از کارشناسان معتقدند که بخش بزرگی از نیروها و امکانات رزمی حماس در این درگیری ها، به خاطر رفتارهای غیر متعارف اسرائیل، به شدت صدمه دیده است. همه می دانند که جلوی ضرر را هر جا بگیری منفعت است. از این رو باید با حفظ پرستیژ برای حماس، حتی اگر شده پرتاب یکی دو موشک به جنوب اسرائیل، هنیه و الزهار به مصر بروند، تا با وساطت کشورهایی مثل مصر و فرانسه، اسرائیل به پذیرش آتش بس راضی شود. اگر چنین اتفاقی بیفتد، از گسترش بیشتر دامنه های این درگیری جلوگیری می شود. به نظر می آید بر خلاف تصور عده ای، این اسرائیل نیست که در دام سیاست های ایران افتاده است. باید نگران بود که کسانی ایران را اسیر نیرنگ های دیگران نکنند. امیدوارم دوری از آتش تنها آرزوی من نباشد.