شعر شاعران امروز
شعر ایرانی را در مانلی بخوانید
دو شعر از مریم اشکانی
۱
رودی را میشنوم
که در رگهایم روان است
در رستخیز بادها
لایه به لایه جامه نو میکنم
عیسی از ارتفاع به زیر آمد
پیکها به تهنیت
با شاخههای زیتون
و بالهای حنا بسته
در سفرههای پریان
به آخر قصه میرسند
آسمان
در نگاه تو تن میشوید
و من
رودی را میشنوم که در رگهایم روان است
۲
پروانههای باد
با برگهای تبزده میرقصند
در وانِ رنگ
با موسیقیِ ملایمِ مرگ
این برگها این جوجههای آخر پاییز
دو شعر از پژمان حافظی
۱
تنگ نگاه
بیآنکه عاشقانهای خیس شود
میمردم
از حجم کوچک پیراهنش
فراتر
اضطراب ماه
آدمک را در حوض می پرید
کنار پنجرهای- بیپرده
همیشه هراس آن بود
پاشویه ماه، یادم نرود
۲
بیتو بودن چقدر خوب است
انگار به زندگی نشستهام
صدای سروشی که میماندم
به خورشیدهای خاموش
ماههای اسارت
بیتو بودن
آدم و سیب نفس میکشند
مثل کرمهای سفید
بر ماندهها
دو شعر از علی جانوند
۱
یکی سیگار میکشد
رستم طناب
سومی فریاد
سهراب اما
با کمچه ماله و سطل و بیل و ملات
از روی داربست
زودتر از نوشداروی همیشه دیر
روی زمین سفت
بیکار میشود
۲
یکی گفت:
به سیاه میزند آسمان آبی ما!
(اشاره میکند معمار
به بشکهی سیاه دوغاب!)
برمیچیند کاشیکار
کار دیروز و جمع میکند
مزد یخزده را
با نسخهی عجول شبانهی اورُتوپد؛
همراه او بایاتی و جیرجیر الماس خوشتراش
منهای نخوردن چای و چاشت و چرت نیمروز
دو شعر از علیرضا فراهانی
۱
درختی
میان فروریختگیهای شهر
در ساق ورمکردهاش
لای ترکها
مورچهای زندگی را
بالا و پایین میبرد
اتاق
با اضلاعی لرزیده
پناه گربهای
که پستان زنی جوان را
به دندان گرفته است
دستی از لای سنگها
اشارهاش
شاید فریادی
بر سر آسمان متهم است
از شهر
تنها قراری بهجا مانده
پای میدان “ساعت”
عقربهها هنوز
برای پاشنههای شکسته بیقرارند
۲
شکل دیگری از بیل
که هر قدر زمین را کندم
نه به گنجی رسیدم
و نه حتی
به آبراههای باریک
تنها
در هر بار به عمق زدن
جنازهای بادکرده را میبینم
که شکل دیگری از من است
دو شعر از شبنم سلطانی
۱
تمام عکسهام از من جوانترند
به آینه که نگاه میکنم در جیوه
از بیمارستان برنگشتهاند چشمها
اتاق بوی زخم میدهد
زخم بوی مردمکی که چشم ندارد
ببیند افتاده توی مخمصه
از جمعیت مژههاش هربار
عددی میافتد
روی شمارهی ساعت
از خطوط صاف گیج میخورد
گاهی زندگی حرفی برای گفتن ندارد
مثل آینهای
که بعد از سقط
از اندامش مقابل زن
میترسد
۲
نیمهی دیگرم به خواب میرود از فراموشی
نیمهی دیگر نت مینویسد
نیمهی دیگرم جارو میکشد اتاقها را
تهی میکند از نیمههای تو
دیوارها میرسند میرقصند در سکوت
در لذتِ گم کردن تو بین چهرهها
نیمهی دیگر غذاهایی که دوست نداری میپزد
استخوانهایت را میدهد به حرص سگها
با نیمهی مردی که شبیه تو نیست
به خلسه میرود نیمهی دیگر
این نیمه اما هنوز
برای تو مینویسد