چه همانند برخی، او را بچهٔ لوس سینما یا همچون کیومرث پوراحمد، فیلمسازی حسود و کینهتوز، بدانیم، فیلمهای حاتمیکیا بگیر و نگیر دارند. برخی از کارهای او همانند از کرخه تا راین، طیف وسیعی از مخاطبان و منتقدان را راضی میکند و کارهایی همچون به نام پدر، یا دعوت سرمایهگذاران و مخاطبان را تشنه از لب چشمه بر می گرداند.
درونمایه بسیاری از آثار ابراهیم حاتمیکیا مستقیم یا غیر مستقیم در میانه یا حاشیهٔ جنگ هشت سالهٔ ایران و عراق است، با این حال پس از پایان هر پروژهٔ سینمایی، نمیتوان داستان بعدیای که او به سراغاش خواهد رفت را حدس زد. موضوعهایی که او در نزدیک به سه دهه فیلم و سریالسازی به آنها پرداخته حول سه محور جنگی، اجتماعی و متافیزیکی دسته بندی میشوند.
با این همه او کارگردانی است که هم میتواند امکانات فراوانی را برای ساخت یک فیلم فراهم بیاورد و همزمان مورد غضب دستگاه سانسور قرار بگیرد.
در میان سیاستگذاران سینمایی جمهوری اسلامی، دستهای اعتماد بالایی به او دارند و گروهی دیگر به او و فیلمسازیاش بیاعتمادند. او در برنامه راز گفت:“- وقتی فیلمنامه را از من میگیرند، میگویند “میخواهی همین را که نوشتهای بسازی؟ ” نه خیر میخواهم بروم حکومت را بزنم سر و ته کنم!”
از منظر پدیدارشناسی، درونمایه فیلمهای حاتمیکیا غالبا حرکتی سینوسی دارد میان قدرت و سینمای مورد تاکید حاکمیت، و ساخت فیلمهایی که به سینمای مستقل پهلو میزند. اما، او همیشه رابطهای نزدیک با قدرت داشته است.
او خود را فیلمسازی محافظهکار تعریف میکند.به تازگی هم با حمله به طیف وسیعی از سینماگران ایران، بر این واقعیت پای فشرد.
اما گاه نیز چندان بدش نمیآید که با زبان اپوزیسیون حملهای به رئیس سازمان صدا و سیما داشته باشد یا در حالی که کیسهٔ حاوی راشهای سانسور شده فیلماش را در دست دارد، مقابل اهالی رسانه اشک بریزد!
مشق جنگی
آغاز تجربهٔ فیلمسازی ابراهیم حاتمیکیا همزمان با مشق فیلمبرداری او در زمان جنگ ایران و عراق بود. این دانش آموختهٔ فیلمنامه نویسی دانشکده سوره حوزهٔ هنری، نخست به عنوان فیلمبردار با گروه روایت فتح و مرتضی آوینی در جنگ همراه شد.
او که عضو سپاه پاسداران بود، اندکی بعد وارد دانشکده هنر شد و دورهٔ فیلمسازی را گذراند. چند فیلم کوتاه جنگی نخستین تجربههای او در به دست گرفتن مستقل دوربین است ( این فیلمها سالها بعد در مجموعه آثار سینمایی این کارگردان با نام پلاک منتشر شد).
اما تا زمان ساخت نخستین فیلم بلند داستانی، راه درازی را سپری نکرد. او که همانند دیگر همنسلان جوان خود از رهگذر جنگ وارد فیلمسازی شده بود سختیهای آنسالهای فیلمسازان پیشکسوت را تجربه نمیکرد. آشنایی و همراهی با مرتضی آوینی در گروه تلویزیونی روایت فتح، مسیر او را تا پردهٔ نقرهای کوتاهتر کرد.
هویت (۱۳۶۵)، ساخت نخستین فیلم او بیش از یک سال زمان برد. این فیلم در سال ۱۳۶۴ کلید خورد و سال بعد به پایان رسید. این فیلم به سفارش شبکه دوم تلویزیون دولتی ایران ساخته شده بود و موضوع آن منازعات سیاسی آغاز دههٔ شصت بود. این فیلم با استقبال همکاران او در نیروی هوایی سپاه پاسداران مواجه شد و به این ترتیب امکانات نظامی لازم برای ساخت دو فیلم بعدی او دیدهبان (۱۳۶۷) و مهاجر (۱۳۶۸)، در اختیارش قرار گرفت. وصل نیکان (۱۳۷۰) اما دو سال پس از پایان جنگ ایران و عراق ساخته شد و بسیاری آن را پاسخی دیرهنگام به فیلم عروسی خوبان ( از نخستین فیلمهای ضد جنگ ایرانی) محسن مخملباف دانستند.
از هویت تا از کرخه تا راین (۱۳۷۱)، آثار حاتمیکیا در زمرهٔ جریان غالب فیلمسازی آنسالها تعریف میشوند. جریانی همسو با شعارهای دستگاه تبلیغاتی جنگ و با حال و هوایی مشابه دیگر آثاری که در این دسته تولید و عرضه میشد.
در شرایطی که امکانات سینمای ایران به صورت عادلانه میان همه توزیع نمیشد و کارگردانهای پیش از انقلاب به دلیل نبود فیلم خام، دوربین و… برای ساخت هر فیلمی گاه چند سال منتظر میماندند، امکانات دولتی بنیاد فارابی به راحتی در اختیار او قرار میگرفت و او میتوانست با فیلمهای سلولوئید سوبسید دار انجمن سینمای جنگ، سالیانه یک فیلم بسازد.
از کرخه تا راین پروژهای خارجی و بسیار گرانقیمت در آن سالها به شمار میرفت. داستانی که در آلمان اتفاق میافتاد و بازیگر زن نقش اول آن هما روستا، وقتی جلوی دوربین حاتمیکیا نقش آفرینی کرد در خارج از کشور زندگی میکرد.
فیلمنامه از کرخه…در آن سالها ساختار شکنانه بود. سکانس حضور یک رزمندهیِ، مسلمان و شیعه در کلیسا جنجال برانگیز شد و پس از اکران فیلم او را به دفتر نماینده ولی فقیه در نیروی هوایی سپاه کشاند و جر و بحث میان آن دو را موجب شد.
تجربه از کرخه، او را حال با هوای فیلمسازی بیرون از ایران آشنا کرده بود. پس از آن به سراغ سوژه جنگ بوسنی و هرزگوین رفت. فیلم خاکستر سبز (۱۳۷۲) حاصل این تجربه بود که در گیشه با شکست مواجه شد. فیلم به لحاظ فنی و تکنیکی نیز کار ضعیفی محسوب میشود. بهرهگیری از نیروهای بومی در گروه فیلمسازی و مشکل برقراری ارتباط با عوامل، در نتیجه کار دیده میشود.
بوی پیراهن یوسف (۱۳۷۳) بازگشت او به میدان جنگ بود. داستان فیلم دربارهٔ بازگشت اسرای جنگ به دو کشور در پی توافق صلح بین ایران و عراق بود. برج مینو (۱۳۷۴) اما در دوران سازندگی و ریاست جمهوری هاشمی رفنسجانی در فضایی ساخته شد که حاتمیکیا از نیروی هوایی سپاه جدا شده و خود را بازخرید کرده بود. او بعدها در برنامه هفت گفته که فرماندههان سپاه پاسداران و انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس تلاش زیادی کردند که این فیلم ساخته نشود.
برج مینو، چهار سال پس از وصل نیکان اما در رویکردی مفهومی خلاف آن ساخته شد و رویکردی متفاوت از حاتمیکیا به مسائل پس از جنگ را نشان میداد. پرداختن به موضوع جمعآوری غنائم پس از جنگ، چیزی نبود که به مذاق نظامیها خوش بیاید.
آژانس شیشهای (۱۳۷۶) فصلی دیگر در کارنامه این فیلمساز محسوب میشود. اگر حاتمیکیا با ساخت فیلم خوش رنگ و لعاب از کرخه، خود را به افکار عمومی شناسانده بود، کوشید با آژانس خود را در ذهن مخاطب تثبیت کند.
پرداختن به موضوعی اجتماعی و استفادهٔ به جا از فضای پیش آمده پس از ریاست جمهوری محمد خاتمی، در کنار سوژهٔ اعتراضی و قهرمان قهرمان و یاغی داستان، با حال و هوای آن سالهای جامعه بیگانه نبود و او به زبان خود از فضایی که در عرصه هنر فراهم شده بود به نفع طرح ایدهٔ خود بهره برد.
روبان قرمز (۱۳۷۷)، با داستان مملو از نماد پردازی، نقد و تفسیرهای مختلفی را میان منتقدان و مخاطلبان دامن زد. بار دیگر جامعه در برخورد با فیلمی از حاتمیکیا به دو دسته تبدیل شد، گروهی مانند روزنامه کیهان و شلمچه و… به مخالفان این تبدیل شدند. در سوی دیگر برخی از منتقدان سینمایی از داستان فیلم دفاع کردند و نقدهایی در تمجید از کارگردان نوشتند.
روبان قرمز نقطهٔ عطفی در کارنامه سینمایی حاتمیکیا نیز محسوب میشود. نویسنده فیلمنامه با حفظ فاصله خود ازشخصیت زن که نمادی از سرزمین تفسیر شده بود و قرار دادن زاویه دید داستان نزدیک به کاراکتر داوود، بیمارگونهگی رفتارهای گروهی که هویتشان را به جنگ پیوند زدهاند، مقابل چشم مخاطب قرار میداد.
موج مرده (۱۳۷۹) مکمل داستان روبان است. حاتمیکیا در موج از زبان فیلم قبلی خود رمز گشایی میکند. او در این فیلم هژمونی میلیتاریستهای سپاهی مدافع شعار مرگ بر آمریکا را به تصویر میکشد. فیلم توقیف میشود و نخستین نمایش عمومی این فیلم بیش از ده سال بعد از تلویزیون دولتی ایران اعتراض کارگردان به سانسور بیرحمانه فیلم را به دنبال دارد.
ارتفاع پست (۱۳۸۰) به همراه دو فیلم پیشین کارگردان سهگانهای را تشکیل میدهد که به طور مشخص سپاه پاسداران را مخاطب قرار میدهد. اگر در موج مرده، بسیجی دیوانهٔ نگهبان قبرستان تانکها مانع از بازگشت زندگی به سرزمینی میشود که روزگار جنگ را پشت سر گذاشته و رفتار خودرسانهٔ سردار راشد و تصمیم او برای تدارک حمله به ناو وینسنس همزمان که به جریان قتلهای زنجیرهای اشاره دارد، سیاست دشمنی با آمریکا را نیز مورد پرسش قرار میدهد.
در ارتفاع پست، هواپیما تمثیلی از ایران گرفته میشود که با طغیان بخشهای محروم جامعه مسیر دیگری پیدا میکند و با ناخردی نظامیان در ورطهای سقوط میکند که هیچ معلوم نیست این ناکجا آباد (یا ویران !) کجاست؟
به رنگ ارغوان (۱۳۸۳) پس از افشای ماجرای قتلهای زنجیرهای ساخته میشود. فیلمی که حتا مجال یک اکران خصوصی را هم پیدا نمیکند و وزیر وقت اطلاعات علی یونسی با نظر کارشناسان وزارت، دستور به توقیف فیلم میدهد. بهانهٔ توقیف اما در آن زمان افشای شیوههای عملیاتهای اطلاعاتی و… عنوان میشود، در حالی که سالانه چندین و چند فیلم جاسوسی در دنیا، شیوهٔ عمل دستگاههای اطلاعاتی غربی را افشاء میکنند.
به نام پدر (۱۳۸۴) و فیلم اپیزودیک دعوت (۱۳۸۷) آثار شاخصی در سینمای حاتمیکیا به حساب نمیآیند. به نام پدر یک شکست تجاری بود و دعوت در زمرهٔ سینمای بدنهٔ ایران جای میگیرد که اگرچه در گیشه با موفقیت مواجه شد اما نظر منتقدان و جشنوارههای داخلی را جلب نکرد.
اما محمد پیرهادی تهیه کننده را وا داشت تا بار دیگر روی فیلمی دیگر از این کارگردان سرمایه گذاری کند. گزارش یک جشن (۱۳۸۹) در میان همهٔ آثار این کارگردان کاری استثنایی است.
برخی آنرا نتیجه فرصت طلبی کارگردان برای سوار شدن بر موج احساسات بر انگیخته شدهی در جریان اعتراضها به نتایج دهمین انتخابات ریاست جمهوری دانستند، اما این تنها فیلمی است که به تابوی این سالهای جمهوری اسلامی پرداخته است.
فیلمی که از سوی وزارت ارشاد خریداری و به بایگانی سپرده شد. تا همچون موج مرده و به رنگ ارغوان “شاید وقتی دیگر” با سانسور یا به طور کامل پخش و دیده شود. هرچند فیلم مجال چند اکران در زمان جشنواره فیلم فجر را یافت و حتی در یک نوبت شبکه چهار تلویزیون دولتی ایران سکانسی از آن را پخش کرد، اما قرینههای فراوان موجود در فیلم که به اعتراضهای خیابانی، سرکوب اعتراضها و… میپردازد، غیر قابل انکار است و کارگردان هم نیز هرگز تلاش نکرده ما به ازاهای بیرونی را انکار کند.
منتقدانی که آنرا دیدهاند، ساختار فیلم را بسیار ضعیف ارزیابی میکنند، چیزی که شاید ناشی از نزدیک بودن زمان ساخته شدن فیلم تا اتفاقات همان سال باشد. اما به هر حال تنها اثری است که با جهت گیری و حمایت معنوی از اعتراضهای مردمی، حتی به سخنان رهبر جمهوری اسلامی درتهدید معترضان خیابانی نیز اشاره میکند.
نکته مهم این است که شاید این تنها از عهدهٔ حاتمیکیا ساخته بود که (به دلیل اعتمادی که بخشی از حاکمیت به او و سینمایش دارد)، توانست در میان بحبوحهٔ اعتراضهای خیابانی در گوشهٔ دیگری از شهر همان اعتراضها را بازسازی کند!
چ (۱۳۹۲) به سبک و سیاق فیلمهای جنگی دههٔ شصت و با امکانات فیلمسازی و بهرهگیری از جلوههای ویژهٔ دههٔ نود سینمای ایران ساخته شده است.
چ روایتی از نبرد حق علیه باطل، میگوشد انگار پیاماش را نه این که به بیننده القاء، بلکه حقنه کند! فیلمی که سراسر حاوی اشتباههای تاریخی است. اشتباههای فاحش و غیر قابل اغماض از این که در میتینگ حزب دموکرات، تصویر رهبر کوموله دیده میشود! تا تحریفهایی که از نبرد پاوه در بازگویی داستان دیده میشود.
حاتمیکیا که بسیار دلباخته و مفتون سکانس سرنگونی بالگرد در فیلم شده است، همهٔ قبای خود را برای این دکمه دوخته؛ انگار یک سکانس سرنگون کردن بالگرد داشته و برایاش فیلمی ساخته است. و با وجود هزینهٔ گزام برای ساخته شدناش و با وجود آب و رنگ فراوان و تبلیغاتی که برای آن شده بود، در گیشه شکست خورد.
به هر رو او که هرازگاهی مورد غضب قدرت قرار میگرفت این روزها با سیل نامهها و حمایتهایی که دریافت میکند، در ماه عسل خود با قدرت قرار است. همه اما میپرسند: آیا ممکن است فیلم بعدی این کارگردان فرصت طلب، انتقادی به همین حاکمیت را در خود داشته باشد؟!