تا انتخابات یازدهم؛ فیلم های انتخاباتی کاندیداها

آرش غفوری
آرش غفوری

در ادامه بررسی شیوه های تبلیغات سیاسی و انتخاباتی در مورد فیلم های تبلیغاتی کاندیداها می نویسم که بخصوص در فضای انتخاباتی در ایران به دلیل گستردگی حوزه مخاطبان، اهمیت زیادی دارد.

هفته گذشته خبرهایی منتشر شد که فیلم تبلیغاتی محمدرضا عارف از کاندیداهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری آینده توسط کمال تبریزی تهیه خواهد شد. در عین حال بازار فیلم های انتخاباتی برای دیگر کاندیداها هم داغ است و حتی گفته می شود که ستاد یکی از نامزدهای انتخابات پیشنهاد تهیه فیلم سه بعدی را داده است.

اما مگر فیلم انتخاباتی یک کاندیدا چیست و اهمیت آن در انتخابات ایران و حتی جهان چگونه است؟ و آیا واقعاً یک کارگردان سینمایی می تواند یک پروپاگاندیست یا تبلیغات گر سیاسی باشد و فیلم تبلیغاتی خوبی بسازد؟

در مدل تبلیغات سیاسی، فیلم های کلاسیک زیادی وجود دارند که جنبه تبلیغاتی یک نظام سیاسی و یا کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری یا رئیس جمهور مستقر را به خوبی نشان می دهند.

به عنوان مثال در فهم سینمایی آنچه که آلمان نازی از اوایل سال ۱۹۳۰ تا سال‌های ۱۹۴۳ و ۱۹۴۴ انجام می‌داد فیلم بی نظیری وجود دارد به نام “پیروزی اراده” که ساخته “رنی ریفنشتال”، رقاصه و سپس کارگردان آلمانی است که به درخواست شخص هیتلر، مامور تهیه فیلمی در خصوص کنگره حزب نازی در سال ۱۹۳۴ شد. این فیلم و سایر محصولات سینمایی در آلمان نازی، محصول نوعی از تبلیغات سیاسی است که بر اساس تئوری تزریقی در ارتباطات توسط “گوبلز”، وزیر اطلاعات و تبلیغات هیتلر مورد استفاده قرار می گرفت (البته خانم ریفنشتال همیشه با گوبلز مشکل داشت، اما مورد حمایت هیتلر قرار می گرفت). بر اساس این تئوری “رسانه، همان پیام است” و همین که سینما به عنوان یک رسانه، هیتلر را منجی آلمان معرفی می کند که آمده است تا “۲۰ سال پس از پایان جنگ جهانی (اول)، ۱۶ سال پس از آغاز مشکلات آلمانی‌ها و ۱۹ ماه پس از تولد دوباره آلمان” (عبارت‌ها دقیقا از فیلم است)، آلمان را نجات دهد، مخاطب پیام را می‌گیرد. آلمان نازی و مغز جهنمی گوبلز، سینما را در دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی با این هدف برجسته کردند که اعتقاد داشتند یک فیلم سینمایی برای آنها به همان اندازه مهماتی که در جنگ استفاده می کنند اهمیت دارد. فیلم های دیگری مانند “خون و زمین”، “خانواده روتچیلد”، “هودی جاسوس”، “یهودی ابدی”، “هیتلر شهری را به یهودیان اهدا می کند”، “المپیاد” و … همه و همه در خدمت همین برنامه تبلیغاتی به کار رفتند و البته موفق هم بودند (این مقاله فوق العاده را حتمن بخوانید).

در کمپین های مدرن انتخاباتی هم فیلم های تبلیغاتی نقش خاص خودشان را ایفا می کنند. این مصاحبه فاکس نیوز را با “دیوید باسی” و “استفان” بنن تهیه کننده و نویسنده فیلم مستندی با عنوان The Hope and the Change (امید و تغییر) را ببینید. این فیلم که با حمایت گروهی به نام Citizen United تهیه شده به سراغ ۴۰ نفر از دموکرات ها و افراد مستقلی که در انتخابات سال ۲۰۰۸ به باراک اوباما رای داده بودند می رود و از آنها در مورد وضعیت امروزشان و عدم تحق وعده های اوباما می پرسد. در این فیلم، اوباما رئیس جمهوری معرفی می شود که در حالی که بسیاری از آمریکایی ها توان مالی مسافرت را ندارند، به همراه خانواده اش برای تعطیلات به «هاوایی» می روند و یا اینکه رئیس جمهور وقت زیادی را در زمین های گلف به ورزش و تفریح مشغول است. این فیلم همزمان با کنوانسیون جمهوری خواهان و دموکرات ها منتشر شد و در نهایت در 6 شبکه کابلی شامل HDNet Movie و FamilyNet و همچنین شش شبکه محلی در ایالت هایی مانند لوییزیانا، کلورادو، هاوایی، ایندیانا و … منتشر گردید.

در هیچ یک از دو مدل کلاسیک و مدرن فیلم های تبلیغاتی و انتخاباتی که مطرح کردم، نقش پروپاگاندیست را یک کارگردان کلاسیک سینما ایفا نمی کند. برعکس بر اساس یک تئوری مشخص، یک فیلم نامه تخصصی برای تهیه یک فیلم تبلیغاتی تخصیص داده می شود و در تمام محتویات آن، همین خط تبلیغاتی پیگیری می گردد. و این اساسا با تخصص سینماگران ایرانی در تضاد است. یعنی به فرض اینکه یک نفر سینماگر موفقی است و فیلم های پرفروشی دارد، معنی اش این نیست که می تواند یک فیلم تبلیغاتی و انتخاباتی موفق هم بسازد. عناصر کلیدی در تبلیغات سیاسی بخصوص نقش های اقناعی و استفاده از تکنیک های پروپاگاندایی به کل با تولید یک محصول هنری به شکل رایج آن در ایران متفاوت است. از این رو یک کارگردان سینمایی هر چقدر هم که بزرگ باشد نمی تواند لزوما معرفی کننده سیمای تبلیغاتی یک رئیس جمهور گردد. این امر بخصوص در دو فیلم تبلیغاتی میرحسین موسوی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ مشهود بود.

حتما و حتما داریوش مهرجویی و بهروز افخمی که فیلم های تبلیغاتی میرحسین موسوی و مهدی کروبی را ساختند از جواد شمقدری که فیلم تبلیغاتی احمدی نژاد را ساخت، کارگردان های سینمایی بهتری هستند. اما آنچه که این دو -ـ بخصوص مهرجویی ـ– فاقد آن بودند توان درک درست از نقش رسانه و تبلیغات در یک فیلم انتخاباتی بود. به همین دلیل، آنچه که به عنوان فیلم انتخاباتی احمدی نژاد پخش شد به مراتب از فیلم تبلیغاتی موسوی و کروبی بهتر بود (فیلم تبلیغاتی افخمی برای آقای خاتمی در سال ۱۳۷۶ واجد عناصر تبلیغاتی نابی بود که البته او نتوانست در سال ۱۳۸۸ آن را تکرار کند). در فیلم تبلیغاتی احمدی نژاد، جامعه هدف تبلیغاتی مشخص شده بود و حضور در حیات منزل و با شلوار گرمکن و آب دادن به گل و صحبت کردن با آنها به مراتب از فضای سینمایی فیلم های تبلیغاتی موسوی و کروبی بهتر از آب درآمدند.

نکته دیگر در تولید محصولات ویدئویی تبلیغات سیاسی این است که باید در کوتاه ترین زمان ممکن حرف خود را بزند و مخاطب را درگیر کند. البته فیلم تبلیغاتی کاندیداها به دلیل اهمیت و حوزه مخاطبی آنها که در فرصت تبلیغات انتخاباتی از تلویزیون پخش می شوند، ارزش بسیار زیادی دارند اما در کمپین های مدرن انتخاباتی پیدا کردن نقاط قوت یک کاندیدا و نقاط ضعف رقیب در کمتر از 30 ثانیه اهمیتی دارند که نمی توان از آن غافل شد. هرچند در ایران امکان پخش ویدئوهای تبلیغاتی 30 ثانیه ای در تبلیغات تلویزیونی وجود ندارد اما به روش هایی دیگری (مانند تهیه فایل های بلوتوثی و پخش در مکان های عمومی، تولید سی سی و…) می توان به توزیع این ویدئوها پرداخت و در عین حال اگر محتوای مطلب خوب باشد، خودش به تکثیر خودش می پردازد. مجموعه ویدئوهای “90 سیاسی” که در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 توسط ستاد میرحسین موسوی پخش شد نمونه ای از یک تلاش موفق اینچنینی است.

حال اینها را مقایسه کنید با آقای کارگردانی که می گوید ستاد انتخاباتی یک کاندیدا به او پیشنهاد تولید فیلم سه بعدی را داده است و احتمالا هنگام پخش فیلم از ۵۰ میلیون نفر هم می خواهد تا عینک مخصوص فیلم سه بعدی به چشم بزنند تا فیلم را به خوبی ببینند. تبلیغات سیاسی در ایران هنوز در اول راه است و فیلم های تبلیغاتی کاندیداها هم اگرچه این روزها به کارگردان های بزرگ سینمای ملی پیشنهاد می شوند اما آن کمپینی موفق خواهد بود که بداند تفاوت یک فیلم سینمایی با یک محصول تبلیغاتی در چیست و آیا می توان در ۳۰ دقیقه آنچه را که یک کارگردان در ۹۰ دقیقه منتقل می کند برای یک مخاطب قابل فهم کرد یا نه. اگر بتواند موفق است و اگر نتواند فقط پول خودش را دور ریخته است. حتی اگر فیلم تبلیغاتی یک کاندیدا را کسی مثل “اسکورسیزی” بسازد.