گزارش و مصاحبه ای از داخل زندان رجایی شهر

مسعود باستانی
مسعود باستانی

» با زندانیانی که به اعتراض سرهایشان را تراشیدند

خبر آنقدر داغ بود که واکنش‌ها چنان سریع انتشار یافت که کسی چندان به جزئیات واقعه دقت نکرد. یک طرف خبر می‌داد که زندانیان بند ۳۵۰ زندان اوین در هنگام بازرسی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، طرف مقابل ابتدا کل واقعه را تکذیب کرد و سپس پذیرفت که آنان جراحات مختصری برداشته‌اند. یک طرف خبر داد که برخی از زندانیان مصدوم به سلول انفرادی منتقل شده‌اند اما طرف مقابل مدعی بود که همه آنان با خانواده‌هایشان ملاقات بدون مانع داشته‌اند. یکی از جزئیات واقعه که در ابتدا دیده نشد این بود که پس از بازرسی و به هنگام انتقال تعدادی از زندانیان به سلول انفرادی موهای سر و صورتشان را نیز تراشیده‌اند.

اکنون که این گزارش نوشته می‌شود تعداد زندانیان سیاسی-عقیدتی زندان گوهردشت(رجایی‌شهر) که موهای خود را در اعتراض به رفتار ماموران و به خاطر همدردی با زندانیانی که در بند ۳۵۰ زندان اوین بالاجبار موهای سرشان را تراشیده‌اند به ده نفر رسیده است. اطلاع یافتن از اخباری مبنی بر اینکه عده‌ای از دختران و پسران جوان و حتی تعدادی از فعالان سیاسی و مدنی با تراشیدن موهای سر خود و انتشار عکس در فیس‌بوک اعتراض و همدلی خود را نشان داده‌اند برایم بسیار جالب بود. آنقدر که احساس کردم جنب و جوش به جامعه مدنی بازگشته است و اعتراضات مسالمت‌آمیز فعالان جنبش همچنان در کالبد جامعه ایران خودنمایی می‌کند. من نیز در میان کسانی هستم که موهای سر خود را تراشیده‌اند اما ترجیح می‌دهم لحظاتی از این جمع فاصله گرفته و از دور نگاهی به این واکنش‌ همبندیانم که در چاردیواری زندان محصورند، بیاندازم. آنان به رغم محدودیت‌های گوناگون در اعلام و ابراز نظر خویش و دستیابی بسیار محدود به رسانه‌های مستقل به شکلی هماهنگ در این حرکت اعتراضی شرکت کرده‌اند تا شاید قدمی بردارند در راستای مطالبات بزرگتری که به خاظرش در زندان به سر می‌برند. حالا در بند ما قیافه جدید آنانی که سرهایشان را تراشیده‌اند گه‌گاه زمینه‌ای برای شوخی همبندیان فراهم می‌کند. هریک از آنان را در گوشه‌ای پیدا کردن و گپی کوتاه زدم. قبل از هرچیز انگیزه اصلی آنان از این کار را پرسیدم. آنها در زندان رجایی‌شهر فرصتی برای مواجهه حضوری با دوستانشان در زندان اوین را ندارند و از طرف دیگر هم محدودیت‌های حبس فرصی را فراهم نمی‌کند تا آنان آزادانه در جامعه به تبلیغ رفتار اعتراضی خویش بپردازند. پرسشم این بود که با این حال چرا شما هم سرهایتان را تراشیده‌اید؟ پس این سوال را می‌پرسم: وقتی در زندان شنیدید که عده‌ای در بیرون هم به خاطر همدلی و همدردی با زندانیان و در اعتراض به این رفتار ماموران داوطلبانه موهای سرشان را تراشیده‌اند، چه احساسی داشتید؟

درباره روز ملاقات هم سوالاتی را در ذهنم می‌پرورانم و سرانجام هم از احتمال واکنش خانواده‌ها پس از مشاهده این قیافه جدید می‌پرسم. رضا انتصاری، حمیدرضا برهانی. جعفر (شاهین) اقدامی، سعید رضوی‌فقیه، مهدی محمودیان، سعید مدنی، فرشید یداللهی، میثاق یزدان‌نژاد و مصطفی نیلی اسامی زندانیانی هستند که در این فهرست ده نفره حضور دارند.

اول از همه سراغ مهدی محمودیان می‌روم. او را در گوشه‌ای از اتاقش می‌نشانم و می‌پرسم انگیزه‌ات از این کار چه بود؟

بدون مکث پاسخ را شروع می‌کند و می‌گوید: این روش همیشگی‌ام بود که وقتی احساس می‌کنم طرف مقابل سعی می‌کند مرا تحقیر کند و من هم نمی‌توانم از خود دفاع کنم، این ابزار را از او بگیرم. در این ماجرا وقتی دستگاه قضایی از ابزارهایی مانند تراشیدن موهای زندانیان برای تحقیر و شکستن افراد استفاده می‌کند، بایستی ابزار تحقیر را از دست‌شان گرفت. من با این کار سعی کردم بگویم که این کارها باعث تحقیر ما نمی‌شود.

او موهای صورتش را هم تراشیده است و شاید شکل و شمایل بچه‌های اوین را به خود گرفته، می‌پرسم: تو که الان در اوین نیستی! پس هدفت چه بود؟

با تحکم می‌گوید: من اصلا به خاطر همدردی و این جور چیزها این کار را نکردم بلکه بیشتر هدفم این بود که ابزار را از دست نهادهای قضایی بگیرم. مثلا به خاطر دارم در دوران بازجویی‌های سال ۸۸ برخی بازجویان به قصد فشار بر متهمان بعضی مسایل شخصی و یا نقاط ضعفی را که به شکل طبیعی کم و بیش در هرفردی وجود دارد، برجسته کرده و از این طریق آنان را تحت فشار قرار می‌دادند. روش من در مقابله با این رفتار زشت این بود که هرچیزی را که گمان می‌کردند می‌توانند به ابزار فشار تبدیل کنند، خنثی کرده و حتی برخی مسایل غیرواقعی را بزرگتر و بیشتر هم جلوه دهم. به همین دلیل ابزارهایشان ناکارآمد شد و نتوانستند بهره‌ای برند. من از تراشیدن موهای سرم هرگز احساس تحقیر نمی‌کنم بلکه می‌خواهم از این طریق به جامعه و حتی ماموران قضایی بگویم چیزی که باعث تحقیر آدم‌ها می‌شود تراشیدن سرشان نیست، بلکه رفتارهایی است که برخلاف شرافت‌شان انجام‌ می‌دهند. تراشیدن موهای زندانیان، شلاق زدن آنان و حتی سوءاستفاده از نقاط ضعف و افشای مسایل خصوصی و شخصی افراد روش‌هایی است که باعث تحقیر فاعل این‌گونه رفتارها می‌شود و آن کسانی که این اقدامات را انجام می‌دهند رو سیاه و شرمنده خواهند شد.

حالا مهدی کمی احساساتی شده و با جسارت حرف می‌زند، بی‌مقدمه می‌پرسم: به زودی با خانواده‌ات و دخترت زینب، ملاقات داری. فکر می‌کنی واکنش آنها به این قیافه جدید چه خواهد بود؟ سرش را به سمت بالا می‌چرخاند. گویی در ذهنش روز ملاقات را تصور می‌کند و می‌گوید: راستش شنیده‌ام دخترم وقتی خبر کچل شدن من را شنیده گفته است: بابایی! از اینکه با این کارت دوستانت را تنها نگذاشتی بهت افتخار می‌کنم! گمان کنم با این کار کوچک راحت‌تر می‌توانم به او بگویم که حاضرم به خاطر اعتقاداتم هزینه بدهم. شاید این کار بعد از زندان رفتن بهترین عملی بود که او بفهد بر سر آرمان‌هایم جدی هستم.

شوخ طبعی مهدی معروف است. لبخند می‌زنم و می‌پرسم بامزه‌ترین و خنده‌دارترین شوخی هم‌بندیان که با آن مواجه شدی و هنوز در ذهنت مانده چه بود؟ می‌خندد و می‌گوید: ولله هرکدام از بچه‌ها بعد از دیدن من با این قیافه جدید یک چیزی می‌گفتند، مثلا شبیع فلان بازیگر شدی یا شبیه فلانی شدی… ولی خودم فکر می‌کنم شبیه هیچ یک نیستم اما بامزه‌تر آن بود که به شوخی برایشان شعر می‌خواندم و می‌گفم: من کچلم تو مودار…

رضا انتصاری یکی از دراویش گنابادی است که به تازگی از اوین به زندان رجایی‌شهر منتقل شده است. او جوانی هم سن و سال من است که به هشت سال و نیم زندان محکوم شده است. نفر بعدی رضاست که کنار تختش می‌نشینم و او با انرژی پاسخ‌هایش را شروع می‌کند: ببین! فارغ از اینکه ما کجا باشیم باید سعی کنیم نسبت به اتفاقات و شرایطی که به وجود می‌آید واکنش نشان داده و اثرگذار باشیم. از طرف دیگر آموزه‌های مکتب درویشی به من یاد داده است که همیشه با جامعه خود همدلی داشته باشیم. کوتاه کردن موها در جامعه درویشی یک سابقه تاریخی هم دارد، قلندرها که با منش جوانمردانه در میان مردم زندگی می‌کردند همیشه موهای سرشان تراشیده بود تا از این طریق هویتشان را در جامعه رسمیت بدهند. البته یک سابقه قبلی هم از این کار در ذهنم هست. در سال ۸۸ آن زمان که شنیدیم یکی از دراویش گنابادی دستگیر شده و ماموران بلافاصله پس اد بازداشت موهایش را تراشیده‌اند و سپس آزادش کردند، من و عده‌ای از دوستانم در واکنش به این ماجرا و برای همدلی با او سرهایمان را تراشیدیم و به دنبال ما اغلب جامعه درویشی هم این کار را انجام دادند که خیلی هم اثرگذاربود. دو سال بعد وقتی دستگیر شدیم در بازجویی‌ها به شدت نسبت به این عمل ما حساس شده بودند و جسابی ما را سین-جیم کردند. خلاصه اینکه بازجویان استنطاق می‌کردند و حرفشان هم این بود که شما با این کار باعث شدید جامعه درویشی کاملا همرنگ شود. به نظرم اقتدارگرایان در حاکمیت از اینکه ما دغدغه همدیگر را داشته باشیم به شدت شاکی و عصبانی می‌شوند.

رضا انتصاری هم مانند بقیه بچه‌ها می‌گوید وقتی شنیدم برخی از فعالان جامعه به ویژه زنان و روزنامه‌نگاران هم درگیر این ماجرا شده‌اند خیلی خوشحال شدم. او دستی به سبیل‌های درویشی‌اش می‌کشد و ادامه می‌دهد: شاید این حرکت اعتراضی نمادین می‌تواند به یک حرکت گسترده تبدیل شود و صدای خود را به سراسر کشور برساند.، اما جنبه تاسف‌آور قضیه برایم این است که قبلا تنها بعضی از نهادهای خودسر با نگاه‌های تنگ‌نظرانه دست به چنین اعمالی می‌زندند و انتظار داشتم وزارت اطلاعات که بایستی یک نگاه کلان‌تری نسبت به مسایل داشته باشد هیچ وقت دربرخورد با متهمان از این روش‌ها استفاده نکند، افسوس که امروز نهادهای کوچک‌تر و خودسر چنان تاثرگذار شده‌اند که در مهمترین بازداشتگاه امنیتی پایتخت هم به قصد تحقیر و تنبیه موهای سر آنان را می‌تراشند.

 

ممکن بود این اتفاق برای من هم بیفتد

مصطفی نیلی از بچه‌های جنبش سبز است. او هم سال گذشته به همراه دکتر سیف‌زاده به جمع زندانیان رجایی‌شهر اضافه شد. مصطفی همیشه وقتی درباره پرونده‌اش حرف می‌زند، می‌گوید: من تاسوعایی هستم. یعنی یک روز قبل از عاشورای ۸۸ دستگیر شدم.

از او هم درباره انگیزه‌‌هایش می‌پرسم.، خیلی صریح و سریع می‌گوید: راستش من مدت زیادی در بند ۳۵۰ بودم و به بچه‌های آنجا دل‌بستگی زیادی دارم، یک لحظه با خودم فکر کردم که اگر الان من هم آنجا بودم احتمالا جزو افرادی بودم که به انفرادی منتقل شده‌اند و ممکن بود این اتفاق برای من هم بیفتد. طرف مقابل می‌خواهد با سلاح تراشیدن موهای سر و صورت ما را تحقیر کند و ما با چنین پاسخ‌هایی سلاح آنان را کند و بی‌اثر می‌کنیم. البته نمونه‌های دیگری هم در مسیر مبارزات آزادیخواهان جهان وجود داشته است. مثلا سیاست پرکردن زندان‌ها در آفریقای جنوبی که توسط فعالان سیاه‌پوست انجام شد. خلاصه اینکه به گمان من اینگونه حرکات حمله طرف مقابل را به سمت خودش برمی‌گرداند و باعث می‌شود دست او برای حرکات بعدی بلرزد.

او همچنان مشغول حرف زدن است که ناگهان می‌پرسم: وقتی شنیدی بعضی‌ها به ویژه خانم‌ها موهایشان را تراشیده‌اند چه احساسی به تو دست داد؟

صدایش هم شبیه پاسخش دلگرم‌کننده می‌شود و می‌گوید: احساس کردم بعد از گذشت چند سال مردم هنوز زندانیان را فراموش نکرده‌اند. به هرحال برای من که نزدیک به سه سال است که به طور مداوم در زندان هستم و هیچ ارتباط مستقیمی با فضای جامعه بیرون ندارم- به جز ملاقات‌های هفتگی- این کنش اجتماعی دلگرم‌ کننده بود.چرا که فهمیدم این تصور ما در زندان که جنبش هنوز زنده‌است، درست بوده و خطا نکرده‌ایم. به هرحال باور ما این است که دستیابی به اهداف جنبش سبز نیازمند هزینه دادن در ابعاد گوناگون است، وقتی شنیدم برخی خانم‌ها هم موهایشان را تراشیده‌اند بعنی علاوه بر اعتراض با این کارشان کلیشه‌های سنتی را هم به چالش کشیده‌اند. به نظرم رسید این اعتراض مسالمت‌آمیز از جنس همان اعتراضاتی است که پیش از این هم از سوی جنبش زنان شاهد بوده‌ایم. مثلا بحث حضور بانوان در استادیوم‌های ورزشی که با شعار “نیمی از آزادی حق ماست” در خاطرم مانده است. به هرحال این اقدام شجاعانه تعدادی از کنشگران زن برایم قابل ستایش است.

شوخی را شروع می‌کنم و می‌پرسم: خوب قشنگ‌ترین چیزی که این روزها درباره سر کچل شنیده‌ای، چه بود؟ می‌خندد و جوابم را می‌دهد: ولله یکی از همین روزهای اخیر که هوا بارانی بود و در هواخوری قدم می‌زدم، آقای زیدآبادی به شوخی گفت: با این سر کچل زیر باران‌های اسیدی قدم نزن ممکن است ریشه‌ موهایت بسوزد، تو هنوز مجردی و خرت از پل نگذشته‌ها…!

 

برای تسکین دلم سرم را تراشیدم

حمیدرضا برهانی از دیگر زندانیان سیاسی بند که می‌گوید من این کار را برای آرامش خودم انجام دادم حتی اگر بازتابی هم نداشته باشد چندان مهم نیست. چون در برابر ظلم و ستم مضاعفی که نسبت به همبندیان سابقم در اوین شده است این حداقل کاری بود که می‌توانستم برای تسکین دل خودم انجام دهم.

 

تاکتیک های جدید، جنبش های جدید

سعید مدنی که هم اتاقی جدید ما است گوشه ای از اتاق نشسته و آرام و بی صدا مشغول نوشتن است. او رفت و آمد های پی در پی مرا که برای این گفتگوها انجام می شود می فهمد و ناگهان یادداشتی به من می دهد. شاید برای آنکه از دست سوالات شخصی ام خلاصی یابد، زرنگی می کند. دیدگاه هایش را درباره این حرکت، روی یک برگ کاغذ این گونه می آورد: “یکی از ویژگی های جنبش های جدید به رسمیت شناختن تفاوت ها در سبک زندگی است. جنبش، هیچ یک از سبک های زندگی را تحقیر نمی کند، البته ممکن است که نوعی از سبک زندگی را نپذیرد اما آن را تحقیر نکرده و تلاشی هم برای سلطه بر آن ندارد. به همین دلیل هرگونه تحقیر و تخفیف در الگوی آرایش، لباس پوشیدن، غذا خوردن و اوقات فراغت را نمی پذیرد. این امر موجب شده است تا نظام های سلطه برای سرکوب جنبش ها از طریق هنجارسازی الگوهای زندگی مورد نظر خودشان و نفی الگوهای دیگر عمل کنند. نفی الگوهای موجود به سلاحی علیه خودشان تبدیل می شود. از سوی دیگر ابداع، یکی از ویژگی های جنبش ها در تولید یا انتخاب تاکتیک است. در واقع جنبش های جدید با نوآوری در تاکتیک توانسته اند سلاح سرکوب نظام های سلطه را کند کنند. زیرا این نوآوری، امکان برنامه ریزی توسط نظام های بوروکراتیک امنیتی – اطلاعاتی را برای کنترل منتفی می کند. این نوآوری ها موجب می شود که تاکتیک ها از حوزه سیاسی فراتر برود و ابعادی چون سطح زندگی اقتصادی – اقتصادی را نیز در برگیرد. معمولا کوتاه کردن موی سر توسط زندانبانان برای زندانیان سیاسی جنبه تنبیهی دارد. زندانبان سعی دارد از این طریق با اعمال سلطه زندانی را تحقیر و تفوق خود را نشان دهد. این تصور که کوتاهی موی سر به معنای تنزل شخصیت افراد است و موجب طرد اجتماعی آنان می شود تصوری است که از گذشته های دور در نظام کیفری و مجازات وجود داشته، در زمان های گذشته و پیش از شکل گیری نظام جدید دادگستری، اگر گزمه یا داروغه، دزد یا راهزنی را دستگیر می کردند با کوتاه کردن موی سر او در حالیکه آفتابه به گردنش می آویختند او را در شهر می گرداندند تا عبرت دیگر دزدان و مجرمان شود. این باور و روش اعمال مجازات، وارد نظام کیفری جدید در ایران شده است و تصورش را بکنید که فاصله عصری و زمانی آن دوره چه تفاوت های بنیادینی با امروز دارد. به هر حال جنبش های اجتماعی جدید با نوآوری تاکتیکی و بر پایه نظری به رسمیت شناختن تفاوت ها در سبک زندگی نه تنها اثرات کاربرد این روش ها توسط نظام سلطه را از بین می برد بلکه بر عکس از آن به عنوان تاکتیکی برای ابراز هویت و ترویج خود استفاده می کند. لذا در حالی که هیچ کسی را نمی توان به دلیل تراشیدن موی سر مورد پیگرد قانونی قرار داد، جنبش می تواند از همین تاکتیک برای نشان دادن اعتراض خود از یکسو و به عنوان نمادی برای ترویج و تبلیغ خود از سوی دیگر بهره برداری کند”.

این مطلب را می خوانم اما دوباره سعید مدنی را در گوشه ای از هواخوری که مشغول قدم زدن است گیر می آورم و می پرسم اگر این عمل شما هیچ بازتابی در جامعه نداشته باشد و شما از داخل زندان نتوانید از ابزار تبلیغ و ترویج استفاده کنید باز هم فایده ای خواهد داشت؟

پاسخ اش را هم با مقدمه ای تئوریک شروع می کند: “مساله هویت مشترک در جنبش های جدید یکی از مشخصات بارز آنهاست. یعنی همه فعالان درون جنبش، هویت های مشترک دارند که اتفاقا باعث پیوند آنان با همدیگر و بدنه جنبش می شود. از طرف دیگر هر فردی نیازمند این است که هویت خود را تعریف کند و می کوشد تا با هویت مشترک خود را درون جنبش جای دهد. لذا عمل تراشیدن موی سر هم اگر هیچ گونه بازتابی نداشته باشد تنها به این خاطر که می تواند به هویت مشترک فعالان درون یک جنبش تبدیل شود و فرد از این طریق هویت خویش را هم بازتعریف نماید اهمیت دارد”.

او کمتر از خودش می گوید اما من اصرار می کنم تا درباره شوخی هایی که شنیده است حرف بزند و خودم شوخی احمد زیدآبادی را با او بازگو می کنم که گفته بود “آقا سعید با این کار انگار که یک حج مفت و مجانی رفته ای و شبیه حاجی ها شده ای”. سعید مدنی می گوید: اتفاقا آن شوخی چندان برایم بامزه نبود اما چیز جالب این بود که یکی از بچه ها می گفت شما با این کار، پنج سال جوان تر شده ای.

 

امکان همراهی شهروندان با این حرکات اعتراضی بالاست

جعفر (شاهین) اقدامی از دیگر بچه هایی بود که در این حرکت حاضر شد و سرش را تراشید. تعجب کردم چون چند وقت پیش می گفت قصد دارد موها و ریش هایش را در زندان بلند کند و می خواهد تیپ جدیدی بزند.

او هم سوالم را درباره انگیزه ها می شنود و می گوید: علاوه بر اعتراض به تحقیر و توهین آمیز بودن رفتار ماموران با زندانیان اوین، وقتی شنیدم مادر شهید مصطفی کریم بیگی عزیز –یکی از شهدای عاشورای ۸۸- در اعتراض اقدام به این کار کرده است بلافاصله و بدون تردید سرم را تراشیدم. در واقع به نظرم جنبش اجتماعی در طول مبارزاتش باید از اینگونه حرکات سمبلیک و نمادین هم استفاده کند. زیرا در وهله نخست، این رفتار هزینه های کمتری را با خود به همراه دارد و امکان همراهی شهروندان بسیار بالاست. از طرف دیگر کنشگران سیاسی – مدنی هم بایستی هر چند وقت یکبار با سازماندهی چنین حرکاتی به جامعه اعلام کنند که همچنان بر سر خواسته ها و مطالبات شان ایستاده اند. طرف مقابل با تمام توان می کوشد تا با حربه های تبلیغاتی و فشارهای امنیتی، مخالفیم و معترضین را حذف کرده و جنبش های اعتراضی را از اذهان عمومی پاک کند اما به قول خانم آنگ سان سوچی، ما باید ثابت کنیم که حق، برتر از زور است. به گمانم جنبش دموکراسی خواهی در ایران می تواند با استفاده از روش های مسالمت آمیز و به دور از خشونت، به حاکمیت این پیام را منتقل کند که مقاومت همچنان ادامه دارد. همچنین این گونه کنش های اعتراضی نمادین، حس یاس و سرخوردگی را که حاکمیت به دنبال القای آن است، تضعیف کرده و حس جمعی شعار “ما هستیم” بار دیگر در جامعه طنین انداز می شود.

بلافاصله در ادامه حرف های شاهین از واکنش احتمالی خانواده اش می پرسم. می گوید که یکبار دیگر هم در یک اقدام اعتراضی این کار را انجام داده است. او می افزاید: در یک دوره طولانی، ماموران همچنان مرا در بند ۲۰۹ نگهداشته بودند و خواسته من هم تنها این بود که به بند عمومی زندان منتقل شوم. برای همین در اعتراض، اعتصاب غذا کردم و موهای سرم را هم تراشیدم. خلاصه خیالم آسوده است که خانواده قبلا هم با این منظره مواجه شده اند.

او هم یکی از بچه های شوخ طبع بند است؛ سوالم را درباره شوخی های بچه ها می پرسم و می شنوم که “چون الان ریش هایم هنوز بلند است و تنها موهای سرم را زده ام، قیافه عجیبی دارم. فواد خانجانی –یکی از زندانیان بهائی- یکی از دوستان خوبم به شوخی می گفت با این قیافه شبیه سیاوش قمیشی شده ای، پس حالا یک دهن برایمان بخوان..”

 

حداقل انتظارم همدلی بود

سعید رضوی فقیه آخرین نفری است که به دنبالش می روم او را به اتاقم دعوت می کنم و روبرویش می نشینم. سوال پرسیدن شروع می شود و اندکی بعد می گوید: انگیزه اصلی من حمایت از دوستان دربند ۳۵۰ بود که مورد حمله و تهاجم قرار گرفتند. حرکت ما یک عمل نمادین در اعلام همبستگی با آنها بود. بالطبع این کار ما نه آلام آنان را کاهش می دهد و نه رنج بزرگی را به ما تحمیل می کند اما این حس همبستگی برای تداوم فعالیت های جمعی و ایجاد امیدواری در دوستان مان مهم است. امیدوارم آنها با شنیدن خبر این پیام دوستی و همبستگی ما را گرفته باشند.

او هم درباره خبر تراشیدن موی سر از سوی افرادی خارج از زندان می گوید: اینکه یک عمل نمادین جمعی حتی اگر به صورت انتزاعی معنای خاصی نداشته باشد و به نتیجه مشخصی هم راه نبرد وقتی به صورت گروهی انجام می شود می تواند معنادار بوده و نتایج ثمربخش اجتماعی را به دنبال بیاورد. به گمان من بسیاری از آئین های مذهبی و غیرمذهبی که از دیرباز در جوامع بشری شکل گرفته و پایدار مانده اند بر مبنای همین احساس همبستگی جمعی بوده است. مثلا بسیاری از نیایش ها و یا رقص های دسته جمعی اقوام مختلف، نمونه هایی از این حرکات استعاری و نمادین بوده است که افراد مختلف را صرف نظر از اختلافات به هم پیوند می دهد.

از آقا سعید می پرسم که تو اگر جای یکی از این بچه های اوین بودی چه انتظاری از بقیه داشتی؟ می گوید: حداقل انتظارم همدردی بود. اگر کسی نمی تواند اقدام عملی در حمایت از ما انجام دهد حداثل بی تفاوت نباشد. زیرا که یکی از خصلت های مهم انسانی، همدردی نه تنها با انسان ها بلکه حتی با حیوانات و طبیعت است.

گفتگوهایم به پایان می رسد در حالیکه تعداد آنها هنوز به ده نرسیده است لحظه ای دیگر با خود فکر می کنم اگر خارج از زندان بودم و قرار بود چنین مطلبی بنویسم باید با چند نفر گفتگو می کردم تا تصویر درستی از این کنش اجتماعی و همدلانه نشان دهم؟