فاجعه ۳۵۰ زندان اوین هنوزخواب گلهای اردیبهشت را آشفته می کند، قاتلان آزادی -بروال سیاست همه عمر جمهوری اسلامی -دربند سیاسی “مشروبات الکی”می یابند، ۴ نفر از “عوامل فتنه که درخارج از کشورهستند به طورغیابی محاکمه و تعدادی از جریان فتنه در داخل کشور ممنوعالخروج” می شوند؛ و دولت “تدبیر و امید” هم در برابر راهپیمائی روز کارگر تابلو ممنوع می گذارد.
رئیس جمهور که حضورش در پنج مقطع کلیدی تاریخ جمهوری اسلامی در فیلم من روحانی هستم دستاویزروایتی جنجالی می شود و تا شکایت دولت از این مستند “مغرضانه” و “قابل پیگیری قضایی” دامن می گیرد، حدیث وعده هایش را تازه می کند.
درهفته ای که سازمان آمار جمعیت ایران را ۷۷.۸ میلیون نفر اعلام و افزایش آن تا سال ۱۳۹۵ را به بیش از ۷۹.۶ میلیون نفر پیش بینی می کند، حسن روحانی در جریان گشایش نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، حرفی می زند که تیتر یک روزنامه اعتماد می شود: “وعدههایم را فراموش نکردهام. صاحبان فرهنگ نیاز به گشت ارشاد ندارند.” حتما نیروهای گشت ارشاد را نمی بیند که در نمایشگاه مستقر شدهاندو بالبخند به سخنان اوگوش می دهند. یعنی بی خبر است که بدستور وزیرکشورش، ونهای سبز گشت زودتر ازهر سال و با “برنامه ویژه” به خیابانها سرازیر شده اند؟
خوب دقت کنید، گوینده این سخنان، سیاست دولت محمود احمدی نژاد را اعلام نمی کند. او حسینعلی امیری، سخنگوی وزارت کشور حسن روحانی است:“مردم موازین شرعی و هنجارهای جامعه را رعایت میکنند، اما وزارت کشور برای عده قلیلی که ممکن است چارچوبها و هنجارهای جامعه را رعایت نکنند، برنامه ویژهای دارد.وزارت کشور با همکاری نیروی انتظامی برنامههایی برای اجرایی کردن طرح عفاف و حجاب و امر به معروف و نهی از منکر دارد.”
مسعود جعفرینسب، فرمانده انتظامی استان مازندران، کلیات برنامه ویژه “دولت تدبیر و امید” را در اختیار رسانه ها می گذارد: “سیاستهای اجرای این برنامه در “معاونت اجتماعی وزارت کشور” تهیه و تدوین شده است و براساس آن، نیروی انتظامی با “بر-هم-زنندگان امنیت اخلاقی”، “مزاحمان نوامیس”، “بدپوششان” و “بدحجابان” برخورد خواهد کرد.”
حسن روحانی در گفتوگوی زنده خبری می گوید: “ما اهداف و برنامههایی را که اعلام کرده بودیم، دنبال کردیم. به سیاستها و برنامههایی که به مردم اعلام کرده بودیم، توانستیم جامه عمل بپوشانیم.” ووعده می دهد: “سطح افزایش قیمتها بالا نخواهد بود، قیمت داروهای خارجی ۱۰ درصد کاهش مییابد، تمام مردم بیمه خواهند شد، ارزش دفترچههای بیمه افزایش مییابد، کشاورزی کشور متحول خواهد شد و…”
هنوز سخنش تمام نشده، میرحسین موسوی ازرهبران جنبش سبزرا از زندان خانگی به سی سی یو می برند وبلافاصله یکی از کلیدی ترین وعده های او در ذهن ها زنده می شود: رفع حصرظرف یک سال.
موسوی را معالجه نشده به زندان خانگی بر می گردانند. دختران نخست وزیر محبوب ولی فقیه اول و منفورجانشینش، خطی به درد می نویسند که سرنوشت پدرشان رابه آیت اله منتظری، احسان طبری و دهها قربانی دیگر حبس خانگی پیوند می زند: “ما از این وضعیت کلافه شده ایم. ما واقعا نمی دانیم به این دو آدم «لهیده از دست روزگار» چه می گذرد. صدایشان بیرون نمی آید و ما هم سکوت کرده ایم. پدر مادر ما برای مردم و با مردم زندگی کردند. نتیجه مسیری که پیمودند و هزینه سنگینی که پرداختند را هم مردم بدانند.”
بخشی ازمردم، کارگرانند – همانها که “امام راحل” بردست وبازویشان بوسه می زد- و برخلاف کارگران دیگر کشورها اجازه راه پیمائی در روز جهانی کارگر را ندارند.
در شش سال آخردولت احمدی نژاد، نهادهای امنیتی با برگزاری مراسم روزکارگر مخالف بودند. ظاهرا این وظیفه را در دولت یازدهم علی ربیعی- مقام امنیتی – عهده دار شده است واز دلیل ممانعت کارگران از راه پیمائی می گوید: “حضور حسن روحانی، رییس جمهوری ایران، برای سخنرانی در این مراسم.”
علیرضا محجوب، دبیر کل خانه کارگر، ازدلیل اصلی صادر نشدن مجوز راهپیمایی در روز جهانی کارگر پرده برمی دارد: “در سالهای گذشته در خواست راهپیمایی میکردیم اما دولت گذشته با این درخواستها مخالفت میکرد وامسال هم دولت جدید با در خواست راهپمایی مخالفت کرد در حالی که مطالبه ما حقی مسلم و مشخص است.اتهام اخلال در مبانی اسلام به جامعه کارگری نمیچسبد و تنها سلاح کارگران کارشان است بنابراین اقدام دولت در مجوز ندادن به کارگران برا ی راهپیمایی روز جهانی کارگر توجیهی ندارد.”
اردیبهشت به نیمه می رسد. مذاکرات هسته ای درسکوت ادامه دارد. در مسکو، سرنوشت خزر راپشت میز معامله رقم می زنند. زمینه برای بحث درباره اسلام روسی فراهم است. پروژه ملی کشی بمیان کشیده می شود. قول ها وعده ها ی آیت اله خمینی بیاد ها بر می گردد. گاردین می نویسد: زمان شکستن سکوت برای روحانی فرارسیده و از او جسارت بیشتر طلب می شود.
حتی کیهان برادر حسین بازجو در سرمقاله خود می نویسد: “مردم از دولت، کار و خدمت میخواهند و نه نظریهپردازی و سخنرانی.”
گزارش جدید موسسه پژوهشی کاتو در آمریکا نشان میدهد که ایران در رتبهبندی جهانی شاخص فلاکت در سال ۲۰۱۳، از میان ۹۰ کشور، جایگاه دوم را به خود اختصاص داده و پس از ونزوئلا بدترین شرایط را از این نظر تجربه کرده است. محمد نوری زاد عصر جمهوری اسلامی را “سال های فلاکت” نامیده بود و هشت سال دولت احمدی نژاد بنام دوران “نکبت” به ثبت تاریخ رسید. نکبت، هنوز دامان از سر ایران جمع نکرده و فلاکت به رکوردی جهانی مبدل شده است.
خانم ها! آقایان!
بر فراز این نکبت و فلاکت، ۳۰۰ میلیاردر سوار برهواپیماهای شخصی خود دور می زنند. شصت و پنج نفر از زندانیان سالن ۱۲ زندان رجاییشهرچاره ای جز دعا نمی یابند: “بیائید تا برای رفع هرگونه قهر و خشونتورزی از سرزمین ایران و پرهیز از دروغپردازی و نفرتانگیزی دعا کنیم. بیائید برای زنان و مردانی که به خاطر عقاید و اندیشههای خود در زندان به سر میبرند برای زندانبانان آنان برای رعایت حقوق انسانها، دعا کنیم…”
و هادی خرسندی در “ترکیب بند” کم نظیر خود از خدا، سراغ دوجوان گریخته از ایران را می گیرد که در آبهای ناشناس طعمه دریا شدند:
خدایا یک هواپیما ندیدی؟
خدایا یک هواپیما ندیدی؟
دو ایرانی در آن بالا ندیدی؟
دو تا مرد جوان آزرده خاطر
گرفتار غم ویزا ندیدی؟
تو را قرآن هواپیما ندیدی؟
خداوندا دو تا انسان خسته
زبان بسته، غریبه، دلشکسته
معلق در فضای بی نصیبی
ندیدی در هواپیما نشسته؟
محمد را تو با پویا ندیدی؟
فراری از رژیم نوجوان کش
به وحشت از جنایت، از توحش
به سوی سرپناه بی پناهی
دو تا فرزند بوسینا و کورش
دو تا عاصی ولی آقا ندیدی
دو فرزند عزیز خانواده
دیار خویش پشت سر نهاده
که آنجا سنگ ها را بسته بودند
ولیکن در عوض سگ را گشاده
دو تا غمگین دو تا تنها ندیدی
شبی کردند ترک میهن خویش
که جان خود رهانند و تن خویش
زده بر سیم آخر شام تاریک
مگر بینند روز روشن خویش
خدایا ظلمت اعلا ندیدی؟
یکی آینده را در راه بوده
روانه سوی دانشگاه بوده
گرفتندش به عنوان محارب
که گویا دشمن الله بوده
خدایا دشمن خود را ندیدی؟
یکی محکوم شد در راه خانه
به جرم جرعه ای نوش شبانه
توانِ تکیه بر پشتی ندارد
که بد زخمیست زخم تازیانه
جراحت را به پشت و پا ندیدی؟
یکی را پای تا سر آرزو بود
یکی را عکس مادر پیش رو بود
اگر هر یک از آنها غصه میخورد
رفیق او تسلی بخش او بود
خدایا همدلی ما ندیدی؟
ز بس در میهن خود زجر دیدند
دو تا پاسپورت قلابی خریدند
پرستوهای سرگردان عالم
ازین کشور به آن کشور پریدند
پری جا مانده از آنها ندیدی؟
جوانی را ندیدی آرزومند؟
لبش نوبر نکرده طعم لبخند
رفیقش را ندیدی غرق ماتم؟
در آن بالا چه دیدی پس، خداوند؟
حقیقت را بگو، آیا ندیدی؟
ندیدی آن دو را روی زمین هم؟
ندیدی شان به زندان اوین هم؟
اگر نادیده بگرفتی در ایران
ندیدی شان چرا در راه چین هم؟
مگر کوری خداوندا، ندیدی؟
بله البته نابینا شمائی
که اینسان بی خبر از ما شمائی
اگر بیغیرتی باشد ملاکش
رئیس جمهور آمریکا شمائی
که درد و رنج انسانها ندیدی
خدایا چون اوبامائی شما هم
رفیق شیخ و ملائی شما هم
بشر را بی حقوقش آفریدی
کنون در فکر سودائی شما هم
وزین پر سودتر سودا ندیدی
خبر آیا ز اشک و آه داری
خبر از نالۀ جانکاه داری
به زندان اوین آیا گزارش
ز بند سیصد و پنجاه داری
تو آن زجر توانفرسا ندیدی؟
نه بالائی خدا، نه در زمینی
نه در بند جنایات اوینی
به مسجد، به کلیسا، به کنیسه
فقط در دخمه تاریک دینی
مهم هم نیست دیدی یا ندیدی!
بگو هادی خدای کور و کر را
ز لطف خود رها فرما بشر را
بیا با بی نصیبان همسفر شو
که دریابی مزایای سفر را
وگرنه چیزی از دنیا ندیدی